شعر «با افتادن آخرین ستاره» شاعر «هومن کوچک پور»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

zzzz

با افتادن آخرین ستاره، از چشم ماه

قوس و قزح آفتاب

باد های نخورده به یال اسب ، را...

بهانه اشک های سینه به سینه

آهوان نیم سوز به تاراج رفته کرده بود..

و من...

کنار رودخانه صیقل خورده به خاطرات ماهیگیران روستا

از شیهه اسب و پریشانی پرنده میان

گیسوان ،مردگان منتظر

کمانداری می کنم،از آغوش برهنه ریگ های سقوط کرده

به آواز چوپانان ،به اعماق بودن هایت...

معراج تو تا سپیده دمان زوزه گرگ

خبر از صبح سرگردان با گونه های خیس

در خواب های من داشت

نزدیکی های مرگ مهربان

چشم هایم نفس تنگی می گیرداز غبار خفته دنیا

انگار..

همین نزدیکی ها صدای باران می آمد

اما..

آسمان آفتاب بود

آواز خروس بر رویایم تلاوت می شد

اما...

از نماز ظهر گذشته بود

دنیا دیوانه شده بود

جنگل بجای سایه صنوبر ها

از مناظره حباب و برکه،قصه ساخته بود

زندگیم پر از آدمک های نیم چهره

مایوس از دوست داشتن شده بود

و...

مرگ پنهان،نزدیک بود...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

شعر «با افتادن آخرین ستاره» شاعر «هومن کوچک پور»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692