پروانه حسين زاده

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

1.

دستانت را کم آوردم

شمردن شادی‌هایمان

ناتمام‌ماند

 

2.

زباله‌های ذهن آدم‌ها

گنج رنگین‌کمانی‌ام می‌شود

نیازی به ترتیب خاطرات خالی ندارم

آدم می‌شوم

دلم ارگانزای خوش‌بو می‌شود

نه پیر‌زنان می‌هراسند

نه دخترکان فریاد می‌کنند

پسرانم هرگز

دست‌ها به هر‌سو عریان نخواهند کرد

گنج‌نامه نمی‌نویسم

هر صبح پوسته‌ی گردوی ذهن‌ها

به دست من کنده می‌شود

آدم شده‌ام

 

3.

چه فرقی دارد زبانت را ببرند

یا

مشت بکوبند بر گونه‌ها

قحطی انسان است

انسان

 

4.

انگشتان کویر خشکید

در مسیر دشت

قایق چشم‌هایم باش

 

 

5.

کوتاهی نمی‌کند آسمان

انگشتان کیست

سد راه باران؟

 

 

دیدگاه‌ها   

#3 reza.razna 1392-07-21 05:36
1.شادیها شمردنی نیست
2.پرنده خیالت به دورترین ها رفته است
3.تن ادمی شریف است به جان ادمیت.....
4.این قطعه رو متوجه نشدم....
5.مهربانی بیایی انگشت برمیچینم.......
در کل احسنت دارید...
عالی میگید!!!!!!
#2 همه بنده ی خداهستیم. 1391-12-28 15:43
آفرین خیییلی تعجب کردم....خوب بود
#1 بهروز 1390-12-29 21:43
زیبا و شاعرانه بود دوست من
سپاس و دست مریزاد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692