"یک "
یک دم به خود می آیم
در مجله ی زندگی
کنار یک میمون نشسته اید
نشسته ایم کنار یک شیرکه
درمیدان انقلاب
بساطی را پهن کرده است
و قدرت پهلوانی اش را
به روباه ها نشان می دهد
آن سو
کاریکاتورِ عشق را در صفحه ی حوادث می بینم
طنابی در گردن اش
و در صبحی تاریک اعدام می شود!
یک دم در خود
می
ر
و
م
در روزنامه های صبح ایران
آنجا که
در کنار صفحه ی اندیشه نشسته اید
سیگاری در دست
و به اندیشه ی مارکس
به تئوری های کانت و دکارت
نظر دارید
و من
کنار همین اتوبان
در صفحه ی اجتماعی نشسته ام
کنار ترافیک سنگین همت
و دارم بوق های
تهران بزرگ را می شمارم
برج های بلند این شهر را
که در ارتفاع زندگی افتاده اند ...!
دیدگاهها
ممنونم بابت نقدتوانايتان بر كتاب حقير .از اشعارتان لذت برده و از نقد هايتان مي آموزم.
هميشه در پناه حق زنده و سالم بمانيد.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا