شعر آزاد «فرناز خان احمدی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر آزاد «فرناز خان احمدی»

 

1
امروز در خیابانی بلند
عابری بودم
دنبال صورتش می‌گشت

وسط حیاطی بزرگ
شیر آبی بودم
که خیره به دیوار روبه رویش
چکه چکه غمگین‌تر می‌شد

امروز در اتاق
کتابخانه‌ی کوچک را
بارها به هم ریختم
و کلمه ها
در حرارت دست‌هایم ذوب می‌شدند

این بار بیا
کمی نزدیک‌تر کنار هم دراز بکشیم
پیش از آن که مرگ
لب‌هایمان را از ما بگیرد


2
تنم
آغشته
به برگ‌هاست
برگشته‌ام از جنگل
و تازه فهمیده‌ام
دوستی‌ام با شاخه‌ها به هزارسال پیش برمی‌گردد
ما
همدیگر را نشناخته خواهیم مرد
در سرزمینی
که غم
خیابان‌ها را جارو می‌زند
تنها چهره‌ی درخت‌ها برایم آشناست
در خانه‌ای با اتاق‌های کوچک
درهم
که خاطره‌ها
چراغ آویزان از سقف را خاموش می‌کنند
به انتظار باد می‌نشینم
که بی‌تابانه
برای بوسیدنم پرده‌ها را کنار می‌زند
ما همدیگر را
در آغوش نکشیده خواهیم مرد
و بعد در انبوه خاطره‌هایی که نداشیم
به هم خیره می‌مانیم

دیدگاه‌ها   

#1 مهر 1394-07-26 11:54
سپاس لذت بردم
شعر اولی قویتر بودم
مانا باشید

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692