شعر کلاسیک «آرزو نوری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «آرزو نوری»

فاصله

عاقبت فاصله افتاد میان من و تو

اینچنین ریخت به هم روح و روان من و تو

 

قهوه خوردیم مگر فال جدیدی بزنیم

قهوه شد تلخ ­تر از تلخی جان من و تو

 

موعد دلخوری از عمر هدر رفته رسید

صف کشیدند دقایق به زیان من و تو

 

دیگری آمد و بین من و تو جای گرفت

تا فراموش شود نام و نشان من و تو

 

فکر ما بود بسازیم جهانی با هم

گر چه پاشید و فرو ریخت جهان من و تو...

دیدگاه‌ها   

#1 نصرالله شبانکاره 1394-04-21 15:19
درود به تو شعر قشنگی بود.لذت بردم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692