شعر آزاد «رضا روشنی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شهید آشپزخانه

 

به‌درد زندگي نخوردم

به‌درد مرگ نمي‌دانم

طنابي كه بايد مرا از چارپايه مي‌گرفت

مرد نبود

من ماندم و

تو قربانی آشپزخانه شدي

مادربزرگ

خواب ديده بود

صليب سرخ

باور نمي‌كرديم

تا در اتفاقي دسته‌جمعي تو را پيدا كرديم

ناگهان

از سردي سر رفتيم

ترسمان همه از تنهايي بود

از هفت شاخه به نيابت هفت تن

در سفره‌ي سال نو

از آرش

كه پلاك‌ها از او سردر نمي‌آوردند

نمي‌دانم

درست بود؟ نبود؟

هرچه بود مانده بوديم دلتنگ

فراگردمان ديواري بلند

فصل خوبي نبود

تو با ديگ‌ها و اجاق‌ها سر رفتي و

من ماندم روي چارپايه

اين‌همه سال

دستم به طناب و چشمم به‌راه...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692