(1)
مزار مرا از نجابت اسبان بسازید
با چهار نعل
با سمهایی که به پیشانی چارپایان زدهاید
مرا به خاک بسپارید
زادگان و مردگان در تابوت
فردا بین دوشاخ گاو
شیرزنی از سینهام برمیخیزد
به سرسختی سنگ
به خاک و استخوانهای خود بوسه میزند
و در آرام گاه ابر میروید
(2)
چراغها خاموش
پرده را از پا در بیاور
آزادی میان دو انگشت نشسته
تنها یک سبابه تا ماشه فاصلهست
بچکان
بچکان
بغض گلوله را
پرنده به پاورقی عادت دارد
و گلوله ابتدای هر سخنیست
کلمات از خمیدگی میهراسند
تنهای عریان از سوز سرما
بر ساز نوشتن قلم میزنند
و گوزنها از پرده بیرون میپرند
با شاخ وکمی شبدر