تو میتوانی همهچیز باشی همهجا
از تابلوی دکتری کنار خیابان
به اسم تو با فامیل دیگری
یا دختربچهای آدامسفروش و سمج توی ترمینال
که گيسهای طلاییاش بیاجازه از روسریاش بیرون پریدهاند
حتی همین بلوز راهراه قهوهای توی بوتیک که سالهاست نگاهم را درو کرده ...
چقدر با تن توخوشگل میشد اگر..
اگر آن اتفاق ساده بین لبهای تو میافتاد
من اینهمه نمیافتادم
اگر...
تقویم روزهای تلنبار شدهاش را نشانم میدهد
میدانم خیلی دیر شده
به سرم زده این دم آخر
به سلولهای تنم سربزنم
به آزادی که دوستش داشتم
به معشوق سیاسیام که تو بودی
از بوسههایی که به دستت نمیرسید
و راههایی که تا اسم تو رسید بیراهه شدند
راستی کجای این جهان ایستادهای؟
وزنزمین دارد روی سینهام سنگینی میکند
چقدر مثل همیشه هیچ اتفاقی نمیافتد
که این سیگار خشک گلویم بسوزاند و
اسم تو دلم را
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا