1
به سماع میشوم،
آنگاه که واژهها
شعر تو را کفایت نمیکنند.
2
من همه
تعبیر گل سرخ و
تو همه،
تفسیر گل سرخ!
3
آنگاه که لبخند میزنی،
هوسِ خوردنِ انار میکند دلم.
4
هر بامداد
پلک که میگشایی،
بغض تاریکی میشکند
و آفتاب،
ترجمانِ چشمهایِ تو میشود.
دیدگاهها
من همه
تعبیر گل سرخ و
تو همه
تفسیر گل سرخ!
این شعر حس لطیفی دارد اما به همان نسبت مشکل بزرگی هم دارد. مشکل این است که واژههای "تعبیر" و "تفسیر" به گونهای در شعر آمدهاند که باید رو در روی هم باشند. فرم شعر به گونهای استفهامی این دو را مثل تفاوتی که بین "من" و "تو" وجود دارد، از هم متمایز میکند اما نکته این است که این دو واژه چنان در هم فرو رفته و همراستا هستند که نمیتوانند رو به رو یا در مقابل هم قرار بگیرند. برای این که منظورم را روشنتر کنم میتوان جای این دو واژه را عوض کرد:
من همه
تفسیر گل سرخ و
تو همه
تعبیر گل سرخ!
پیداست که چندان تفاوتی نمیکند.
×××
قطعه شماره چهار مرا به یاد آن دو بیتی قدیمی و بسیار زیبا انداخت:
شانه بر زلفش زدم، شب بود و چشمش مست خواب
میگشودم از همش ناگه بر آمد آفتاب
گفتمش خورشید سر زد، ماه من بیدار شو
گفت تا من بر نخیزم کی بر آید آفتاب؟
این نشان دهندهی حس شاعر است. نشان دهندهی غنای حسی شاعر و دقیقا به همین دلیل است که میتوان امیدوار بود و از این شاعر شعرهای بیشتر و بهتری خواند... به دلیل قطعهی چهار.
با احترام
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا