شعر كلاسيك«احسان افشاري»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

من ریزه کاری‌های بارانم
در سرنوشتی خیس می مانم

از آستینم نفت می ریزد
کبریت روشن کن بسوزانم

دیگر درونم یخ نمی بندی
بهمن ترین ماه زمستانم

رفتی که من یخچال قطبی را
در آتش دوزخ برقصانم ؟

رفتی که جای شال در سرما
چشم از گناهانت بپوشانم ؟

ای چشمهای قهوه قاجاری
بیرون بزن از قعر فنجانم

از کوچه های چرک می آیم
در باز کن سر درگریبانم

درباز کن شاید که بشناسی
نت های دو لا چنگ هذیانم

یک بی کجا در مانده از هر جا ،
سیلی خور ژن های خودکامه ،
صندوق پُست پَست ِ بی نامه ،
یک واقعا در جهل علامه ،

یک واقعنتر شکل بی شکلی ،
دندانه های سین احسانم

دندانه ام در قفل جامانده
هر جور می خواهی بچرخانم

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692