1-
از خواب چشمهای تو تا صبح میپرم
این روزها هــوای تو افتاده در سرم
هر سایهای که بگـذرد از خلوتم تویی
افتادهای به جان غزلهای آخرم
گاهی صدای روشنت از دور میوزد
گاهی شبیه ماه نشستی برابرم
یا روبهروی پنجرهام ایستادهای
پاشیده عطر پیرهنت روی بستـــرم
گاهی میان چادر گلدار کودکیات
باران گرفتهای سر گلدان پرپرم
مثل پری در آینهها حـرف میزنی
جز آه...هرچه گفتهای از یاد میبرم
نزدیک صبح، کنج اتاقم نشستهای
...لبخند میزنی و من از خواب میپرم
2-
نگیر از این دل دیوانه ابــــر و باران را
هوای تنگ غروب و شب خیــــــابان را
اگر چه پنجـــــرهها را گرفتهای از من
نگیــــــر خلوت گنجشکهای ایوان را
بهار، بی تو در این خانه،گل نخواهد داد
هوای عطـــر تو دیوانه کرده گلــدان را
بیـــــا که تابستان با تو سمت و سو بدهد
نگــــــــاه شعلهور آفتابگـــــــــردان را
تو نیستی غــــم پاییز را چه خواهـم کرد
و بی پرندهگی عصر های آبـــــــان را
سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم
اگر به خانهام آوردهای زمستـــــان را
*
بریز! چارهی این عشق، قهوهی قجریست
...که چشمهای تو پر کردهاند فنجان را
هر چند دیر آمــــــــدی اما چقــــدر زود
باران مسیــــر بدرقهات را گرفته بود...
چشم مـــــــــرا ندیدی تا روشنت کنــــــم
با نقطههای روشن شبهای این حدود
سمتی که آسمان و زمین میخورد به هم
گویا برای تو افقــــــــــــی تازه مینمود
راه به هم رسیدن ما توی قصــــــههاست
شاید زدی دوباره به خوابم...ولی چه سود!؟
...در قصه ها همیشه یکــــــی بود و آن یکی
هربار بغض کـــــــرده مرا گنبد کبــود
...پُک میزنم درون خودم آه...آه...آه
خاکسترم نشسته در این حلقههای دود
بود و نبود مــــــــــن تویی اما برای تو
!...فرقی نداشت این که یکی بود یا نبود
3-
مادیان من پس کی میبری سوارت را "ح.منزوی"
تمـــــا م شب را در بادهـــا وزیده تنم
هوای بوی تو را کرده بود پیرهنم
چقدر پیرهنم شوق بادبادک داشت
برای دکمهای از دستِ خود، رها شدنم
کنار تو پُرم از موج و کوه و دشت و درخت
ولی بدون تو حس میکنم چقدر منم
در امتداد رگ و ریشهام عطش جاریست
نَفَس- بُریدهی صحرایی از شن و گَوَنم
نسیم موی تو آشفته دشت خوابم را
دوباره آمدهای... مادیان ترکمنم!
نگاهِ سرکش تو شیهه میکشید از من
...که در جواب تو خوابت پرید از دهنم
که تو گریختی و بادها به دنبا لت
!...و من نشستم و باران گرفت روی تنم
هوای پنجـــــــــره را باز کن بهــــار بیاید
بیا که پرده کمــــی با دلم کنــــــــــــار بیاید
چهارفصل زمین زیر تارومار ملخهاست
زمانه را بتکان دسته دسته ســــــــار بیاید
به یاد گوشه ی چشم تو گوشه گوشه خرابیم
که بوی مستی از آن نرگس خمـــــار بیاید
نشستهایم و به تکرار میکشیم تورا آه...
اگــــــر سوار نیاید... اگــــــر سوار بیاید...
تو هر زمان دلت آمد سوار جاده شو اما
بلند شو...بنشین...یک نفس غبار بیاید...!
شاعراني كه آثارشان در نوبت نمايش قرار دارد.
1- سید مهدی موسوی
2- محمد رضا مختار نژاد
3- محمد حسین جمشیدی
5- کاظم بهمنی
.
دیدگاهها
/ که چشمهای تو پر کردهاند فنجان را/پُک میزنم درون خودم /که تو گریختی و بادها به دنبا لت/...
...که چشمهای تو پر کردهاند فنجان را
ممنون. كار خوبي از واژه ها كشيده ايد
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا