شعر كلاسيك«سيد مسعود حسيني»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر كلاسيك«سيد مسعود حسيني»

 

 

1

 

خط می­‌کشم به جرم پدر روی این سجل
من یک الاغ مسخره‌­ام مانده توی گِل


دنیا همیشه حال مرا می­‌زده به هم
یا در تهوع است جهان از من ِ کسل ؟


من با خدای ساکت خود حرف می­زنم
او مرده نیست نیچه‌ی کوچک ! گرفته سل‌!؟


در سرفه‌­های زرد و سیاهش فسیل شد
وقتی غبار وسوسه‌ها­ مانده روی دل


اصلاً گناه توست که ما خاک می­‌خوریم
از جرم سیب خورده‌ترازو شده خجل !

بالا می‌آورم پدرم را که مرد بود
تا در خودم ظهور کنم بعد این دوئل


 

2

 

می‌­رُبایند آدمی را از کوچه ی دل شکسته‌ی توحید

سارقانی که حرفه‌ای بودند‌، ساکت و بی­‌سوال و بی­‌تردید



دل سیاه و مسلح و بی‌­رحم‌، در جهانی سپید می­‌خوابند

زخم آنها عجیب کارگر است‌، مثل آن قاتلان در تبعید



چون عقابی به کوه وابسته‌، روی هر قله چرخ می­‌خوردند

زیر ِ چنگال ِ تیز آنها بود‌، هر چه حتی ظریف می‌جنبید



سوژه را در نظر که می­‌گیرند ، روی خود را نقاب می­‌پوشند

مثل آن وقت‌ها که پنهان است ، پشت یک ابر بودن خورشید



ظاهرا ساده‌­اند و آرام­‌اند ، مهربان­‌اند با سگ و گربه

پیش مردم همیشه خوددارند‌؛ رازشان را کسی نمی‌­فهمید





 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692