شعر اول
بیخبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بیتفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر میکردم که درمان تمام دردهاست
حیف،او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت...
شعر دوم
رفتی که نبینی غم تنها شدنم را
این غربت موروثی خاک وطنم را
پروانه که عمریست شده همدم آتش
در آتش صد شعله ندیده بدنم را
آغوش تو تنها وطن امن غزل بود
آن شب چه شبی بود که بردی وطنم را
از قاصدک فصل غمم خواسته ام تا
یک روز به گوشت برساند سخنم را
از صحنهی تاریخ ببر آن شب و آن روز
آن تلخترین ساعت بیکس شدنم را
"یک عمر در آغوش خودم شعر نوشتی
از یاد نبر قافیهی پیرهنم را..."
دیدگاهها
عشق والای پروانه
بنازم صوت زيباي تورا اي خوش نوا بلبل
كه آن معشوق زيبايت بباشد غنچه هاي گل
دهندي صفّت گل را به هر نيكيّ و زيبايي
وهركاو خوش صدا باشد بگويندي شده ُبلبُل
اگر در عشق گل ؛ گشتي زبانزد درهمه دنيا
ولي پروانه در عشق و فداكاري شده سَمُبل
كه جان درعشق نورشمع روشن بازدي اما
نباشد اعتنايش بر خموش افروزگان بالكُل
بسي والاست عشقش چون بباشد نور وآگاهي
كه چرخد اين جهان ما به روي اين گران كاكُل
اگر آن ( مهر) نور وروشني اندرسرت داري
بباشي غرقه در؛ گل صوت بلبل هم خراب از مُل
از یاد نبر قافیهی پیرهنم را..."» بسیار زیبااست وتصویر خیال ظریفی دارد .پایا و پویا باد سمانه میرزایی / چراغی 30 اردیبهشت 1392
مرحبا ٰ امیدوارم که در زندگی شخصی هم موفق و پایدار باشید
بنظر بیت دوم غزل اول اینطور بود؛بهتر میشد:
آخرش احساس خود را ساده حاشا کرد و رفت
احساس من را در شعر جالب نیست...
بیت پایانی هم ارتباط خوبی با سایر ابیات برقرار نکرده .. و انگار تنها برای پایان دادن به شعر امده.
کار دوم نسبت به کار اول منسجم تر است....
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا