دهم شهریور سال 63 در فارسان (استان چهارمحال و بختیاری) متولد شدم.
دوران ابتدایی را در دبستان جلوه حق گذراندم.
پس از تحصیل در مدرسه راهنمایی توحید به دبیرستان ولایت فقیه رفتم و به خاطر علاقه به ادبیات ، رشته ی علوم انسانی را برای ادامه تحصیل برگزیدم.
در مرکز پیش دانشگاهی شیخ بهایی ادامه تحصیل دادم و پس از اخذ دیپلم ، سال 81 در رشته جغرافیای طبیعی دانشگاه سراسری تبریز پذیرفته شدم.
چهار سال دانشجویی خاطرهانگیز علیرغم دوری از خانه و خانواده از آن جهت برایم خوشایند بود که از همان سال اول به سمت شعر و شاعری رفتم و تبریز بستر خوبی برای این کار بود.
پس از فارغ التحصیلی ، جهت انجام خدمت مقدس سربازی به اهواز اعزام شدم و در این دوره مفید نیز فضای شعری اهواز را تجربه کردم.
خدمت مقدس سربازی را به پایان رساندم و هم اکنون به عنوان مسئول روابط عمومي شهرداري فارسان و دبیر انجمن شعر مولوی فارسان امیدوار به فردایم...
1)
هر سال ، يك روزش فقط روزِ پدر بود
امّا همان يك روز هم ، او كارگر بود
هي حرف پشتِ حرف ، نه ... بايد عمل كرد
امّا مگر دردش فقط دردِ كمر بود ؟
گلناز ! دَرسَت را بخوان دكتر شوي بعد
بابا بيايد پيشِ تو ، عمري اگر بود
گلناز دختر بچّهي نازي ست امّا
بابا دلش ميخواست گلنازش پسر بود
بيچاره اين گلناز ، خانم دكتري كه
نُه ماه از هر سال بابايش سفر بود
آن روز با سيمان و نان از كار برگشت
روزي كه در تقويمها روزِ پدر بود !
2)
طفلكي از همان سالها پيش ، آرزو داشت من زن بگيرم
مدّتي با نداري بسازم ، بعد يك وامِ مسكن بگيرم
چون به قولِ خودش خام بودم ، قول دادم كنارش بمانم
اوّلش زيرِ آن سقفِ چوبي ، تا كمي بعد آهن بگيرم
كاش در قلّكِ كودكيهام ، سكّهها جنسشان كاغذي بود
تا كه يك بار هم روزِ مادر ، جاي جوراب دامن بگيرم
كاش در آينه گم نميشد ، بچّگيهاي پيراهنم تا
جاي اينقدر ‹‹ اي كاش ›› فردا ، نانِ صبحانه را من بگيرم
شايد امروز دير است امّا ، سالها پيشتر قول دادم
آخرش انتقامِ تو را از ، وصله و چرخ و سوزن بگيرم
شايد امروز دير است مادر ! بي تو اين روزها... راستي كاش
آخرِ هفته يادم بماند ، شيره و نان و روغن بگيرم !
دیدگاهها
ای پدر !!
ای پدر مهرو آفتاب تویی
برهمه پرسشم جواب تویی
در همه عمر خود بدیدم کان
سنگ زیرین آسیاب تویی
آنکه از بهر خرج و تحصیلم
دائما می کشد عذاب تویی
آنکه بر فقر می زند سیلی
با عتابش کند خطاب تویی
آنکه از بهر این دو روزه عمر
نه خوری داشتی نه خواب تویی
هم توهستی فرشته هم مادر
مهرآیین اصل و ناب تویی
و اين دوبيت هم :
گريهء مادر بديدي طول عُمرت بار وُ بار
كان نمودستي تورا از گريه خود بيقرار
ليك از بابا نديدي گريه ؛ وَر بيني بِدان
آنچنان سوزانَدَت كاندم بگردي تار ومار
(مهرآيين)
بر خلاف اکثر غزل های امروز که یا در محتوا غرق می شوند یا در ساختار، غزل های شما به خوبی از عهده ی هر دو مورد بر آمده است.
مشتاقانه منتظر غزل های بعدیتان هستم!
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا