مرضيه فرماني
متولد 1368
ساكن رشت
كارشناسي زبان و ادبيات عرب
شروع فعاليت شعري به طور جدي از سال 1380
1
عشق از در آمد و از خانه ایمان رفته است
دلخوشیهای من آه... از دست آسان رفته است
قلب من - این کودک شر- باز دلتنگت شده
زیر جلدش تا تو را دیدهست شیطان رفته است
در من آشوبی به پا کردی که بعد از رفتنت
آنچه عمری داشتم همراه طوفان رفته است
کام من تلخ است قدری شعر خوبم میکند
بی تو اما حیف دیگر آن غزلخوان رفته است
تا سراغت را گرفتم در جوابم گفته اند
چند سالی می شود از این خیابان رفته است
" من زنی در ابتدای فصل سردی دیگرم "
روح شعر از جان من با این زمستان رفته است
باد افتاده به جان باغ اما بعد تو
شور رقص از شاخ و برگ این درختان رفته است
*
چای را دم میکنم دلتنگیام را تازهتر
تا به خود میآیم انگاری که مهمان رفته است
2
از تو چه سهم من شده جز اين عذابها
جز دلخوشي زودگذر توي خوابها
آن سو تويي و وسعت يك عمر خاطره
اين سو من و خيال كسي توي قابها
نام تو را كه برد دلم غم زياد شد
نام تو آمدو پس از آن اضطرابها
من عاشقت شدم كه كمي قصه تر شوم
تا داستان تازه شوم در كتابها
موي رها و حال پريشان من يكي ست
غم بافتم از عشق، در اين پيچ و تابها
هر سو تويي و گيج زدنهاي ممتدم
مستيم از تو بوده ، نه از اين شرابها
بايد به فكر راه فراري جديد بود
ديگر اثر نمي كند اين قرص خوابها