شعر كلاسيك «صديقه حسيني»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

صدیقه حسینی.متولد1368

دانشجوی ریاضی کاربردی

شاعر.نویسنده.ترانه سرا

پشت شرجی ترین شیشه های رشت

 

من خیابان کوچکی هستم

که برای عبور آماده ست

به همه راه می‌دهد وقتی

سر راهت به گریه افتاده ست

 

رد شو از روی خط‌کشی‌هایم

از من و باید و نباید هام

از من و این که بی برو برگرد

خسته از جمع و رفت و آمدهام

 

دوست دارم به گوش تو برسم

با همین حرف های سربسته

از خودم...خنده ی موقتی ام

خسته ام!خسته!واقعا ً خسته

 

به علاوه(+)،بزرگتر می شد

دل تو پیش این و آن می ماند

از من و بوسه های لب نزده

رژلب روی استکان می‌ماند

 

روز و شب با نبودنت طرفم

من از این جمع‌ها پراکنده م

با طناب بریده‌ای در چاه

زندگی را به آب می‌بندم

 

پُرم از بغض‌های خورده شده

پُرم از خنده‌های مردم‌دار

دیگران بیشتر شدند از من

برو با جمع!...راحتم بگذار!

 

 

دیدگاه‌ها   

#5 هرمز 1392-03-28 09:19
شعرتون با احساس و قشنگ بود. لذت بردم
#4 سعید 1391-10-26 04:15
بسیار زیبا بود
لذت بردم
#3 راحمه شهریاری 1391-10-25 22:54
سلام
مثل همیشه نگاه زنانه صدیقه جان شعرشو بی نظیر کرده.

بسیار زیبا
#2 مهدي رضايي 1391-10-13 16:07
سلام خانم حسيني. از خواندن شعرتان لذت بردم دوست عزيز.
موفق باشي
#1 حسین 1391-10-09 21:42
سلام منم حسینم پشت دودی ترین پنجره های تهران. خوب بود

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692