سيد اكبر سليماني

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

رباعی ها

نه خصلتی از جنوب، در من مانده است

نه حال و هوای خوب، در من مانده است

تهـــــــران همه ی دار و ندارم را برد

یک پنجره از غروب، در من مانده است!

*

دریـــــــــایم و در سواحـــلم می‌گـــــردم

یا در پــی مــاه کامــــــــلم می‌گــــردم

در کوچه و پس کوچه ی این شهر غریب

دنبال جنــــازه ی دلــم، می گـــــــــردم

*

در سینه ی من گدازه‌ای جا مانده است

خاکستر گرم و تازه‌ای، جا مانده است

وقتی که تو رفتــی دل من مـرد و فقط

در پیرهنم، جنــــــازه‌ای جا مانده است !

*

نه سایه، نه رنگ مو، نه پد می خواهم

نه داروی افـــزایش قــــد می‌خــــــواهم

از دست دلــــم خسته شدم، دکتــــر جان

یک بسته دیــــازپام صد می‌خــــواهم !

*

ملا، دو سه خط، دعا برایم بنویس

یک رفع قضا بلا، برایـــم بنــویس

حس می‌کنم از خودم به دور افتادم

لطفا، کمی از خـــدا، برایم بنویس !

*

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692