عزت خلیفه زاد

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر اول

برای عکس مهم نیست اینکه شاعره‌ای

نشسته توی اتاق بدون پنجره‌ای

واینکه سرد دلش لخته ای کبود است و -

نمونه‌ی تپش آن : «‌همیشه دلهره‌ای »

برای عکس مهم نیست اینکه پشت سرم

زبان پچپچه رسمی است یا محاوره‌ای

خبر ندارد از اینکه چه دوست داشتنی است

نوشته‌های تو با نقطه‌های دایره‌ای

مجله ادبی‌، تخمه‌، هیچ‌، مقنعه و...

مرا نکار در این جو خود محاصره‌ای

به فقر آلبومم فکر می‌کنم‌، اینکه

ندیده با تو مرا توی هیچ خاطره‌ای

 ***

برای هر کس و هر چیز عادی عادی است

که تور می‌زنمت پشت هیچ پنجره‌ای



شعر دوم

لیوان شکست‌، نیمه‌ی  پر ریخت روی فرش

دارد بلند می‌شود از خانه بوی فرش

لیوان شکست و سرخی من را به فرش داد

بی آنکه تازه تر بشود رنگ و روی فرش

 

مانند دختران جوانی که سبزه را...

یک روز می‌زدم گره در موبه موی فرش

 

حالا فرار می‌کند از من بهار که -

پاخورده است و مثل من افتاده توی فرش

 

هی فاضلاب می‌شود انگیزه های من 

هی می‌برد شکوه مرا  شست و شوی فرش

 

سطلی که جز زباله بیرون ندیده بود

حالا قرار داده شده بر رفوی فرش

 

گفتم خراب می‌شود این سقف بر سرم!

روزی که کاهگل زده شد روبروی فرش

    

***

دیشب دوباره خون مرا فرش دیده‌اند

دیشب دوباره ریخته شد آب/روی فرش


 

شعر سوم

شکست و باز شکست و برید و باز برید‌،چرا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید

کشیده شد به خودش بر زبان فشار آورد‌، صدا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید



صدای من به خودم هم نمی‌رسد ای درد! صدای من به خودم هم نمی رسد ای درد‌!

برید نام تو در بانگ من که مرگ نداست ،ندا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید



تو رفتی وهمه‌ی شهر را جنازه گرفت‌؛ و من بدون تو بی‌خود رها شدم در شب

(رها که واژه‌ی تلخی‌ست در مذاق زبان، رها که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید)



"همیشه چرخه به یک سمت و سو نمی‌چرخد "  همیشه دلخوشی ساده‌ام به حرف تو بود

پرید و چرخ زدو توی خانه‌ی تو نشست ،هما که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید



هما برای تو آورده یا که هر دوی‌تان‌، به خانه ات صفتش را که راز خوشبختی است؟

چگونه است جهان جدیدتان‌؟ خوب است‌؟ و یا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید؟



شکسته اید و شکستید و باز می‌شکنید مرا که زاویه هایم گسسته‌اند از هم

شما نمایش بی‌مکث آرزوی خودید‌، کجا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید ?!


.....


گذشت خلسه‌ی  بیداری و کتاب و قلم‌، دوباره شاعره ی شب به خواب سنگین رفت

نشد که آینه و  واژه‌ها به او برسند‌، چرا که مثل خودم زیر سنگ می‌خوابید

............................................................................................

 

خانم عزت خلیفه زاد – بندر گناوه

 

مجموعه شعر:

 

-دو پیرهن جلوتر از خودم " - انتشارات داستانسرا


نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692