كوثر ياري

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

کوثر یاری    

1360 تهران

 

از دورترین فاصله­‌ها همسفرم شد

همسایه­‌ی یک کوچه­‌ی نزدیک­ترم شد

آن­‌طور به گیسوی من آویخت دلش را

کز دور شبیه گل سنجاق سرم شد

آن­قدر دلش را به دلم بست و گره زد

تا کالبدش پس زد و روح دگرم شد

هر صبح به مهمانی­‌ام آمد، غزلی گفت

در سفره­‌ی صبحانه عسل شد شکرم شد

لبخند زد و بوسه به لب­‌های خودش ریخت

بوسید و هم‌ ­آغوش تن شعله­‌ورم شد

یک شب چمدان بست و از این شهر گذر کرد

مردی که از آغاز غزل هم­سفرم شد

دیدگاه‌ها   

#3 علی 1392-06-05 16:32
فکر نمی کردم شاعر هم باشی ان هم ...

در هر حال

"شعر تو" پرچم صلحیست میان شورش اینهمه فکر..
#2 صادقی 1391-07-18 13:44
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد

یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار

صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد

غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل

شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد

هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز

نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد

جام می و خون دل هر یک به کسی دادند

در دایره قسمت اوضاع چنین باشد

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود

کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر

کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
#1 محمدرضا طاهری 1391-04-22 00:06
بسیار زیباست

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692