زنجیر، نوا، ناله و دردی ابدی
یک مشک، عطش، چهرهی زردی ابدی
ای رود در آن خاک که سقا افتاد
نفرین خودت را تو چه کردی ابدی؟!
آن مرد که افتاده به دوشش باری
میرفت که شاید بکند او کاری
هر در به امیدی زد و حالا آخر
با مدرک عالیّ و به دستش داری
هی فال تو در قهوه و فنجان آمد
هی نام تو از قبله این جان آمد
رمال دلم خیره به چشمان تو بود
لعنت به تو معشوقه پنهان آمد
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا