شعر کلاسیک «اعظم خندان»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

من یک الاغ دوره گرد پیر بودم

یک عمر با نام تو در زنجیر بودم

یک عمر با یاد تو بت ها را ستودم
یک عمر تنها معنی تزویر بودم

هی فوت کردی با تلمبه جان بگیرم

قسمت نبود و بنده تقدیر بودم

یک نیمه جان بی اراده، مسخ تاریخ

در انقلاب خلقتت تصویر بودم

هی می کشیدی، چشم ،لبها، گونه، اما

پایم نمی آمد زمین دلگیر بودم

از دنده ی من آدم آمد یا من از او؟؟!!

این زخم های کهنه را پیگیر بودم

هر جا که شد گفتی خَلَق‌تُ آدم از طین

و من شدم از دنده های او زمین گیر

گفتی که آدم از فریب سیب سرخت ...

حوا شدم در گوشه چشم تو تحقیر

حوا شدم، حوای تو، حوای آدم

بین ورق های سجلدش باز تسخیر

یک مزرعه تا بذرهایش را بکارد

یا وقت ناکامی تن من را بخارد

با ترکه ترد اناری یا که کفگیر

من خواب دیدم، خواب دیدم که گلی خشک

در بین دستان تو هی می گشت تخمیر

دیر آمدم و نصف سهمم را کسی خورد

با استناد حرف هایت در اساطیر

با استناد حرف هایت، آیه هایی

که خط به خط عقل مذکر کرد تفسیر

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692