شعر کلاسیک «علی اصغر ذاکری»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

شعر کلاسیک «علی اصغر ذاکری»

 

مسیح شعـر

غمگین نشسته است دلم بی دلیل نیست، از دست سرنوشت مکـدّر نشسته است

ناچار تن سپرده به هـر پیش آمدی، اما به شوق لحظه ی آخر نشسته است

ناشکر نیستم که پس از سال های عشق ناشکر نیستم که پس از عمرها وفا

ناشکر نیستم که پس از عاشقت شدن، روی گلوم تیزی ِ خنجر نشسته است

یک بار عاشقت نشدم تا به سادگی یک بار هم خیال تو از خاطرم رود

ایام شاهـدند که این مِهر بر دلم عمری نشسته است و مکرّر نشسته است

یک روز دست های نعیمم عذاب بود حتا برای خیره ترین ِ کلاغ ها

در سینه ام تقدّس ِعشقت چه کرده آه بر شانه ام چقدر کبوتر نشسته است

پامال هرچه خواستنی هست نیستم، آزاده ام نه حسرت چیزی نه خواهشی

اما به گـَرد بخت سعیدش نمی رسم آیینه ای که با تو برابر نشسته است

تـنها به رسم عشق وَ بی هیچ چشم داشت، بار امانتی ست که بر دوش می کشم

خود را نشان بده که بیندازمش به پات، شاکی نباش روی تـنم سر نشسته است

گیرم نخواندنی ست ولی ای مسیح شعر! لب وا کن و بخوان و برقصان، به وجد آر

واژه به واژه ی غزلی را که سال هاست کز کرده است و گوشه ی دفتر نشسته است

2. ای کاش هرگز...

می شد مگر که جذبه ات من را نگیرد؟

یا اینکه عشقت در وجودم پا نگیرد؟

مجبور بودی اینقدَر زیبا شوی که

زیبائی ات در قاب چشمم جا نگیرد!؟

با نقد جان حاضر شدم پیش نگاهت

از محضرش سر برندارم تا نگیرد

از شهر دلگیرم که باعث شد جنونم

دیگر سراغ از کوه و از صحرا نگیرد

دیوار شد تقدیر مابین "من" و "تو"

تا اینکه این احساس شکل "ما" نگیرد

دارم به ساحل می زنم، هم وصل هم مرگ

ای کاش تنها چشم از دریا نگیرد

بایست تـنها مرگ می آمد سراغم

تا کار من در عاشقی بالا نگیرد

ای کاش هرگز خنده را از روی لب هات...

ای کاش هرگز از دلم غم را نگیرد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692