دنیای ما، دنیا به دنیا دامَّةُالشَّر بود
بحر طویلی که دهان مار میپاشید
هرجا که لازم بود با خاکسترم باشم
دنیا فقط روی سَرَم «سیگار» میپاشید!!
«أمَّنیُجیبُ»؟! وقتی از بالا بد آوردی؟
«أین َ المَفَرُّ»؟ در افاعیل همایونی
این سرکهها از سُکرِ اوّل، دائِمُالجَبرند
ای تُف به این وجه تمایزهای قانونی!!
پنجاه و نُه بودی و وقت زایمان آمد
سال هزار و سیصد و درد دموکراسی
سال هزار و سیصد و... حالا تصوّر کن
موجودیت داری ولی در اصل، میماسی!!
«موجودیت» با مادرم ربط عجیبی داشت
باید که زن باشی بفهمی جنسیتها را
هرچند بهزعم خودت آبستنش بودی
هرچند شکل دخترت شد، کاش فردارا...
دنیا پسر میخواست و قدرتنمایی را
جنس مخالف بودم از حیث مذکَّرها
«تأنیث» را اینقدرِ مطلق فعلیت میداد
آویزهی ابهام در ضلع مدوَّرها
«تَبَّتیَدا» آن کس که روغن سوزیات کرده!
ناخن جویدی بابِ میلِ آشپزباشی
یک عمر، دست کافهچی از مزّه افتادی
«وَیلٌ لِکَلِّ» روزمرگیهای خفّاشی!!
«کافه» تقلّا در فضای هیچ تا هیچ است
«کافه» نمود میخ و نعل و اسب عصاریست
میچرخی و «لاحَولَ إلّا» هیچ... «إلّا» آاااااخ...
میچرخی و دنیا به فکر خویشتنداریست!!
دنیا فقط سرگیجههای بعدِ مشروب است
جوری نزاییدم که صرفِ «ریختن» باشم!
میخواستی مصداقِ موسیقیتری باشی
میخواستم پنجاه و نُه مضراب، «زن،باشم!!»...