لب تر کنی برای تو می میرم، ای چشم قهوه ای غزلت غوغاست
دارم نزن به تار سیاه موت ، هی دل نبر که عشوه گری بی جاست
حوای حادثه ، هوس سیبی، بلوای روز واقعه ای در من
یعقوب دل دریده ء کنعانم ، با بوی یوسفم تن پیراهن
تاریخ را دوباره نوشتی با، لبخند ترش مزه لب هایت
با بوسه های خانگی و گرمت، با چشمهای عاشق رسوایت
این رابطه کلام نمی خواهد، با چشم هم اشاره کنی کافیست
در چشم مست عاشق تو شاعر، اعجاز اتفاق عجیبی نیست
آرامش میان صدای تو ، یادآور ترانه ء لالایی
فرهاد خالصانه ء شیرینی ، مجنون بی بهانه ء لیلایی
باران بی امان صمیمیت، طغیانی از ترانه و لبخندی
رنگین کمانی از غزل و باغی ، از شعرهای ناب و خوشایندی
یارای استقامت قلبم نیست، طوفان ترین مسیر نرقصیدن
کشتی ترین پدیده ء دریاهام، با خواب در جزیره تو را دیدن
آتشفشان عاطفه و عشقی، تلفیقی از صداقت و سرسختی
همراه پابه پای غزل هاتم، تا سرزمین آبی خوشبختی
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا