داستان «حقیقتِ تدریجیِ از دست دادنش»نویسنده«اِوا هالند»مترجم«مرضیه چشمه روشن»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

اولین چیزی که پیدا کردم، کفش‌هایش بود که صبورانه روی پله ها منتظر بودند. لنگه چپش یک پله بالاتر از لنگه راستش افتاده بود انگار که از چنگ پاهایش، در رفته بودند. کفش‌هایم را در آوردم و کنار کفش‌هایش گذاشتم. بعد از آن‌، لباس قرمز ابریشمی‌اش را پیدا کردم که کف حمام افتاده بود. من هم لباس‌هایم را در آوردم و روی لباسش انداختم. آخر سر هم، نقش اندامش را روی تختمان دیدم . درست همانجایی که دراز می‌کشید، دراز کشیدم و لب‌هایم را گذاشتم روی جای خالی حضورش.

دیدگاه‌ها   

#3 علی پاینده 1392-08-13 15:23
خیلی با حال بود. زیبا.
#2 لیلی مسلمی 1392-05-20 16:49
دوست خوب ممنون از همراهی تان با تیم ترجمه چوک... به امید همکاری های بیشتر.
بعدش اینکه"جای خالی حضورش" را بسیار عالی ترجمه کردی ... یعنی همه اش یه طرف این تیکه یه طرف.... یه جورایی خیلی این سه عبارت به دل من نشست
#1 مهدی 1392-05-20 04:15
سلام خدمت خانم چشمه روشن
داستان مینی مال خوبی بود. ترجمه به نظر مشکل خاصی نداشت. خوب و روان بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692