داستان «باشگاه نود و نه» نویسنده «پورچیستا خواجه شهنی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

poorchista khaje shahani

روزی روزگاری یک پادشاه زندگی می کرد، با وجود زندگی مرفهی  که داشت نه خوشحال بود و نه راضی.یک روز پادشاه به یکی از خدمتکارانش برخورد که با خوشحالی اواز می خواند و کار می کرد. برای پادشاه خیلی عجیب و غیر منتظره بود، چرا پادشاه با این زندگی مرفهی و جایگاهی که داشت ناراحت و ناراضی بود در حالی که یک خدمتکار انقدر   شاد بود.

پادشاه از خدمتکار پرسید :« چرا اینقدر شادی ؟.»

خدمتکار جواب داد : « علیاحضرت ، من هیچ چیزی جز یک خدمتکار نیستم ، من  و خانواده ام نیازهای زیادی نداریم ، فقط یک سقف بالای سرمون و غذای گرمی که شکممون رو سیر کنه.»

پادشاه از این جواب راضی نشد، کمی بعد او پیش وزیرش رفت تا نظر او را بپرسد.

بعد از اینکه داستان خدمتکار و مشکلات پادشاه رو شنید، جواب داد : «علیاحضرت ، مطمئنم که این خدمتکار هنوز  جزو باشگاه نود و نه نشده.»

« باشگاه نود و نه ؟ چیه دقیقا ؟.»

وزیر جواب داد : سرورم، برای اینکه کاملا متوجه بشید که باشگاه نود و نه چیه ، نود و نه سکه ی طلا را توی یک کیف دم در خانه ی همون خدمتکار بذارید.»

و پادشاه همین کار رو انجام داد.

وقتی خدمتکار در را باز کرد و کیف رو دید ، کیف رو برداشت و توی خانه اورد.وقتی در کیف را باز کرد با خوشحالی فریاد زد : « یک عالمه سکه ی طلا!.»

شروع کرد به شمردن سکه ها ، شمرد و شمرد و شمرد، اخر سر متقاعد شد نود و نه سکه توی ان کیف است.

با خودش فکر کرد :« یعنی چه اتفاقی برای اخرین سکه افتاده، قطعا کسی که این کیف رو دم در گذاشته صد سکه گذاشته.»

و گشت و گشت و گشت ولی سکه ی اخر غیر قابل پیدا کردن بود.

خدمتکار تصمیم گرفت انقدر کار بکنه که صد تا سکه داشته باشه.

از اون روز به بعد زندگی اون خدمتکار به کلی تغییر کرد ، او به سختی کار می کرد و به شدت عصبی بود و تمام مدت از خانواده اش انتقاد می کرد که چرا کمکش نمی کنن که صد تا سکه رو کامل کنه و دیگه هیچ وقت اواز نخواند.

شاه با دیدن این تغییر ناگهانی سردرگم شد و از وزیرش کمک خواست.

وزیر جواب داد: « سرورم، خدمتکار الان جزو باشگاه نود و نه شده. باشگاه نود و نه اسمیست که به او دسته از ادم هایی داده می شه که   به اندازه ی کافی برای خوشحال بودن  دارن ولی راضی نیستن  و همیشه حصرت بیشتر از اون چیز رو می خورن. با خودشون می گن اگه اون چیز رو  داشته باشم تا اخر عمر خوشحالم. »

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «باشگاه نود و نه» نویسنده «پورچیستا خواجه شهنی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692