داستان «اسمی برای لیلی» نویسنده «لیندا بِریتنِل» مترجم«آلا پاک عقیده»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

داستان «اسمی برای لیلی» نویسنده «لیندا بِریتنِل» مترجم«آلا پاک عقیده»

 

در یک صبح آفتابی، پری کوچولوی غمگینی زیر سایه‌ی بوته‌ی گل لیلیوم نشسته بود. او یک پری معمولی نبود. موهایش هویجی و مثل خارهای جوجه تیغی سیخ سیخی بود. او خیلی ناراحت بود چون اسمی نداشت.

کرم کوچولویی به او نزدیک شد و گفت: "سلام پری کوچولو. چرا ناراحتی؟ اسمت چیست؟"

پری کوچولو گفت: "من اسمی ندارم."

کرم کوچولو گفت: "وا! مگر می‌شود؟ خب اینکه غصه ندارد. اسم من قشنگ است. می‌توانیم ازین به بعد کرم صدایت کنیم."

پری کوچولو گفت: "نه. من این اسم را دوست ندارم. نمی‌خواهم کسی مرا کرم صدا کند."

کرم کوچولو گفت: باشد و به خانه‌اش رفت.

سپس عنکبوتی از تارش پایین آمد و کنار پری نشست.

عنکبوت گفت: "سلام پری کوچولو. اسمت چیست؟"

پری کوچولو آهی کشید و گفت:"من اسمی ندارم."

عنکبوت گفت: "پری کوچولوی عزیزم. عنکبوت اسم قشنگی است. می‌توانیم از این به بعد عنکبوت صدایت کنیم."

پری کوچولو گفت: "نه! من دوست ندارم کسی عنکبوت صدایم کند. عنکبوت اسم من نیست."

عنکبوت گفت: باشد و به خانه‌اش برگشت.

کرم ابریشم که از آنجا رد می‌شد با دیدن پری کوچولوی غمگین کنارش ایستاد و گفت: "آهای پری کوچولو! چرا غمگینی؟"

پری کوچولو سرش را پایین آورد و کرم ابریشم را دید و گفت:"من اسمی ندارم."

کرم ابریشم گفت: "اسم من کرم ابریشم است. اسم قشنگی هم هست. دوست داری کرم ابریشم صدایت کنیم؟"

پری کوچولو گفت: "نه! من این اسم را دوست ندارم. "

کرم ابریشم گفت: باشد و سپس به راهش ادامه داد.

تا اینکه ناگهان موجود عجیب و ریزِمیزه‌ای به او نزدیک شد و گفت: "سلام من یک کوتوله‌ام. تو یک پری جدید هستی درست است؟ فکر نکنم هنوز اسمی داشته باشی!"

پری کوچولو اخمی کرد و گفت: "نه هنوز اسمی ندارم و اصلا هم دوست ندارم اسمم کوتوله باشد."

کوتوله خندید و گفت: "اسم من کوتوله نیست. اسم من همه چیز دان است و می‌دانم پری‌ها چطور اسم پیدا می‌کنند. اسم آنها اسم گلی است که زیرش برای اولین بار خوابیده‌اند و فامیلی آنها نام گیاهی است که در اطراف آنهاست."

پری کوچولو گفت: "پس اسم من چیست؟"

همه چیز دان گفت: "خب. تو زیر بوته‌ی گل لیلیوم خوابیده بودی و کنارت سبزی ریحان است. پس اسم و فامیلی‌ات "لیلیوم ریحان" است.

پری به ریحان نزدیک شد و گفت: "به به، چقدر خوش بو است. ممنونم آقای همه چیز دان. من اسمم را خیلی دوست دارم. اما می‌شود من را لیلی صدا کنید؟"

همه چیز دان لبخندی زد و گفت: "آره. لیلی بیشتر بهت می‌آید."

سپس پری لیلیوم چرخید و چرخید و با خوشحالی آواز خواند و رقصید.

او از خوشحالی آنقدر دور خودش چرخید که سرش گیج رفت. تا اینکه همه چیز دان گفت: "من نمی‌توانم اینجا تنهایت بگذارم. با من بیا تا به بقیه‌ی پری‌ها معرفی‌ات کنم."

همه چیز دان و لیلی رفتند و رفتند تا به یک پل چوبی رسیدند. کنار رودخانه یک عالمه پری بود!

همه چیز دان گفت: "سلام دوستان! معرفی می‌کنم "لیلی ریحان" دوست جدید ماست.

پری کوچولوی دیگری به سمت لیلی آمد و گفت:"سلام من سنبلم. با من دوست می‌شوی؟"

لیلی با خوشحالی سنبل را بغل کرد و گفت: "آره!"

سنبل گفت: "امروز قرار است باهم به گردش برویم."

لیلی گفت: "هورا"

بنابراین لیلی، همه چیز دان، سنبل و یک عالمه پری دیگر به گردش رفتند.

اینطوری شد که پری قصه‌ی ما اسم قشنگی پیدا کرد و با دوستانش با شادی در جنگل زندگی کرد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692