پسربچه دست از بازی کردن کشید. روی نیمکت کنار نامادریاش نشست. از نامادریاش خواست با دوربینش از او عکس بگیرد. نامادری کادر را در جهت در خروجی پارک تنظیم کرد و از پسربچه خواست تا در کادر بایستد. پسر چند گام به عقب برداشت. زن با اشاره دست علامت داد عقبتر برود. پسر چند متر عقبتر رفت. زن با تشر از پسر خواست چند گام دیگر به عقب بردارد. پسر عقبتر و عقبتر رفت تا اینکه از کادر دوربین خارج شد. نامادری دوربین را خاموش کرد و در کیفش قرار داد. دخترش که در سوی دیگر پارک در حال بازی کردن بود را صدا کرد. او را بوسید و همراه هم از در دیگر پارک خارج شدند.
چت از طریق واتساپ
دیدگاهها
- دوستان قبلی به نکات خوبی اشاره کرده اند. اینکه منظور از داستانک چیست و داستان های نامادری هم تا اندازه ای نخ نما شده. هرچند ممکن است هنوز کسانی رنج و زخم آن را بر جسم و جان داشته باشند.
- اما بنظرم زاویه ی نگاه نویسنده در این داستانک مهم است که هم زیباست و هم خوب به تصویر کشیده شده است. لحن و نثر هم خوب است. دوربین و کادر و از کادر بیرون رفتن و پارک و.. نمادهای خوبی هستند. اما متاسفانه همه در خدمت ایده ای ابتدایی و حتی غلط.
- یادمان باشد که سال ها طول کشید و زحمات های زیادی کشیده شدتا دشمن خواندن نامادری وقسی القلب بودن آن از صحنه ذهن و اندیشه مردم و داستان های صد تا یک غاز بین عوام پاک شود.
بدرود. م.ن
واژه ی نامادری دیگر این روز ها خیلی نا مانوس است.
همه ی نا مادری ها اینقدر بد نیستند در عوض خیلی وقت ها ممکن است مادر های واقعی همچون نامادری رفتار کنند.
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا