داستانك«چند قطره خون» مسيح ناظمي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

هوا دم كرده است. احساس خفگي و لكنت داري. اداره تعطيل شده. با بي‌حوصلگي پشت فرمان نشسته‌اي. رغبتي به فشردن پدال گاز نداري. معلوم نيست كجا سير مي‌كني. شايد چاله‌چوله‌هاي خيابان‌هاي شهر گاهي حواس تو را جمع كند.

به چهارراه مي‌رسي. چراغ قرمز است. پسركي كه صورتش گر گرفته است، ني‌لبك مي‌فروشد. يكي مي‌خري و راه مي‌افتي. تلاش مي‌كني صدايي از آن خارج كني. نمي‌تواني. شيشه‌ي ماشين را پايين مي‌كشي و ني‌لبك را بيرون مي‌اندازي.

زن جواني، سي و چندساله، برايت دست بلند مي‌كند و مي‌گويد: زرگري. ناخودآگاه ترمز مي‌زني. سوار مي‌شود‌. قابلمه‌ي كوچكي در دست دارد. بوي قرمه‌سبزي مي‌آيد‌. از اين بو كيفور مي‌شوي‌. نه اين‌كه گرسنه باشي‌. به‌ياد مادر خدا بيامرزت مي‌افتي‌. قرمه‌سبزي را خوب مي‌پخت‌.

بنا به درخواست او كولر را روشن مي‌كني. مي‌گويد: قيافه‌ي شما برايم خيلي آشناست.

جوابش نمي‌دهي كه هيچ؛ حتي از آينه نگاهش نمي‌كني. از پدر پيرش كه تنها زندگي مي‌كند حرف مي‌زند. از شوهر بداخلاقش مي‌گويد و از اين‌كه اجاقشان كور است.

تعجب مي‌كني. مگر تو چيزي از او پرسيده‌اي؟

به مقصد مي‌رسد و پياده مي‌شود. اما بوي قرمه‌سبزي هنوز مانده است.

عرق از سرتا پايت مي‌جوشد‌. دوباره به چراغ قرمز مي‌رسي‌. خيابان‌ها خلوت است. مي‌تواني رد شوي. اما مي‌ماني. آيا جهنم هم همين قدر گرم است؟

سرت را پايين مي‌گيري. چند قطره خون روي پيراهنت...

دیدگاه‌ها   

#8 سیما 1391-12-22 04:23
با سلام
منظور از چند قطره خون خودکشی که هرگز به ذهن مخاطب نمی رسد. ممکن است خون دماغ شدن تداعی شود به هر حال بعد از خواندن مخاطب از خودش می پرسد که چی؟
#7 مژگان بهروزپور 1391-12-16 21:11
سلام . این داستان رو خوندم از خاطرات و تابستون و..صحبت شده فقط استفاده از این چند قره خون توی داستان به نظرم لازم نبود شاید طور دیگه ای می تونست تموم بشه یا من درکش نکردم
#6 یه دوست 1391-10-28 23:31
سلام
درست است نویسنده نباید انتهای داستان را بیان کند اما باید فانوس مناسبی را طراحی کند تا مخاطب را خود به خود به انتهای داستان سوق دهد
#5 مسيح ناظمي 1391-10-25 19:51
براي عباس
منظور از چند قطره خون دو چيز ممكن هست باشه
1 - از شدت گرما خون دماغ شدن راننده
2 - خوني كه از خودكشي ناشي شده باشه . ( با توجه به جمله ي قبل كه آيا جهنم هم همين قدر گرم است ؟ )
سورئال يعني همين كه خواننده رو به فكر وادار كنه . نه اين كه لقمه ي جويده شده در اختيار بذاره .
بوف كور اثر صادق هدايت بهترين داستان سورئال هست كه بزرگان زيادي در نقد و تفسيرش كتاب ها نوشتند . پيشنهاد مي كنم بوف كور رو با يكي از نقدهاي خوبش بخوني .
متشكرم .
#4 عباس 1391-10-24 11:57
سلام بر مسیح بزرگوار.
ظاهرا اون چیزی که نفهمی آخرش چی شد، اسمش داستانه.
به قرینه اون چیزی که بفهمی آخرش چی شد میشه سریال ایرانی.
بگذریم . پس یه متن ساده و خوب و مختصرمعرفی کن برای همین سورئال که معنای چند قطره خونو توضیح بده.
متشکرم.
#3 مسيح ناظمي 1391-10-23 01:58
عباس جان سلام .
اوني كه مي فهمي آخرش چي شد كه سريال ايراني هست نه داستان
مطالعه ي سبك هاي ادبي رو پيشنهاد مي كنم . علي الخصوص سورئال .
#2 عباس 1391-10-21 14:50
سلام
اون اخرش چند قطره خون که چی؟
من نفهمیدم یا خبر خاصی نبود؟
#1 مرتضی غیاثی 1391-10-14 22:59
دو واقعه پراکنده که برای یک شخصیت گنگ اتفاق می افتد.همین.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692