داستانك«برقعي كه مي‌دود در باد» غزال مرادي

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

-         مگه نگفتم چشم ازش برندارين

-         دستاش سردن و رنگ صورتش پريده و لب‌هاش كبود

-         يه كاري بكنين

حالا ديگر مي‌دويدم ديگر نه برقعي دركار بود و نه باد.

كاش آن‌روز مثل هميشه چشم‌هايت را مي‌دوختي به سنگفرش‌ها و نگاه دزدانه نمي‌كردي صف نان از هميشه شلوغ‌تر بود و تو ديگر سنگفرش‌ها را نگاه نمي‌كردي. اصلاَ جاي ديگري بودي داشتي توي علفزارهاي كوهپايه مي‌دويدي.

نازي مي‌توانست برود به مدرسه. اعتبار كارتش مثل اعتبار كارت من خيلي زود تمام نشده بود، چشم‌هاي شرقي مرا هم نداشت. مي‌توانست بين دخترها بر بخورد، كوله‌پشتي بيندازد، بخندد و بازي كند. چشم‌هاي شرقي من فقط مي‌توانست تنهايي را لاي رنگ‌ها روي پارچه سپيد بدوزد.

گل بكشم و بدوزم رنگ‌وارنگ درست مثل گل‌هاي كوهپايه كه تو دوستشان داشتي.

نازلي را دوست داشتم و آن دوست عينكي‌اش را -كه هميشه عصباني مي‌شد- ولي آن صف طولاني نان باعث شد كه نازي را از ياد ببرم و كتاب‌هاي دوست عينكي‌اش را. ديگر بيشتر مي‌دوختم. بر تن پارچه‌ها بيشتر گل مي دوختم.   انگشتم زخمي از سوزن بود و گوش‌هايم پر از ترانه‌هايي كه تو به‌ياد كوهپايه مي‌خواندي.

چشم كه بر هم گذاشتم عروس تو شده بودم. روزها مست لبخندهايت پرده‌هاي خانه‌مان پر بود از گل‌هايي كه دوخته بودم قرار بود برگرديم كوهپايه، هرشب كتاب بخوانيم.

-         مگر دست خودش است. اينجا خانه پدر شوهرش است

-         آخر او خيلي جوان است

-   خب باشد زن كه نمي‌تواند بي‌شوهر باشد رسم، رسم است ماهم داغدار پسرمان هستيم اما رسم بايد انجام شود

-   رسم، رسم است

-   من كه نمي‌توانم جلوي قوم بايستم

خانه‌ي ما هنوز آذين داشت. خوشبختي در هرخانه‌اي زياد صبر نمي‌كند اينجا هم صبر نكرد. نمي‌دانم تو آن ماشين سياه را نديدي يا راننده پيرهن تيره تورا. چقدر گفتم تازه داماد كه پيرهن تيره نمي‌پوشد. زن‌ها را دوباره فرستاده‌اند. آنها حرف خودشان را مي‌زنند رسم، رسم است پدر هميشه همين را مي‌گويد. او كه نمي‌تواند جلوي قومش بايستد. مادر گريه مي‌كند.

دست‌هاي من هنوز حنا دارد. حنا كه دوباره رنگ نمي‌گيرد. عموجمال تو آنقدر پير است كه حتي اسم دخترانش را نمي‌داند چه برسد...

يعني يك درخت پير مي‌تواند بر درخت جوان سايه بيندازد. باغچه را هرقدر جارو مي‌كنم از برگ‌هاي زرد پاك نمي‌شود. دوست عينكي نازي مي‌گفت: سنت‌ها نبايد بر زندگي‌مان سايه بيندازند. حالا مي‌بينم اين مرگ است كه بر سر من سايه انداخته.

هنوز دلم براي كوهپايه پرمي‌كشد. باد كوه‌ها و برقعي كه بايد برود در باد.

غزال مرادي

دیدگاه‌ها   

#3 سعيده شفيعي 1391-08-24 23:17
سلام .
تكان دهنده بود و زيبا. دوباره خواندم و لذت بردم. نشانه ها عالي به كار رفته بود:ماشين سياه، پيراهن سياه، رنگ حناي روي دست ها، سايه درخت پير ،برگ هاي زرد باغچه و از همه مهمتر برقع.
دختر يا همان شخصيت اصلي داستان يك افغان بود . خانم نويسنده با زيبايي اين را با نشانه ها معرفي كرده بود: چشم شرقي و اعتبار كارت و در نهايت برقع. كه به دو معني رهايي و مرگ به كار رفته بود.
اما تصورم بر اين است كه اگر ايشان جمله « حالا مي بينم اين مرگ است كه بر سر من سايه انداخته » را به كار نمي برد زيبايي كار دو چندان مي شد.چون در جمله پايين كلمه باد و برقع همين كاركرد را ارايه مي دهد.
موفق باشيد.
#2 آرمان شرفي 1391-08-22 03:40
سلام.كاش برگردم و دوباره بخونم.به هر حال خوب بود.البته دوست دارم در مورد نازي بگم: چي؟ نازي؟ كي؟ كيه؟ چي كاره ست؟ اصلا نازي يا نازلي؟
برقع هم حتما بايد ميومد؟ نميتونستين از اين كلمه استفاده نكنين كه با ساير لغات استفاده شده در كار هماهنگ باشه؟
ابتداي كار با ديالوگهاي خوبي همراه نيست.جذب نميكنه براي خوندن داستان.حتي ((حالا ديگر مي دويدم و ....)) اگر قبل از ديالوگها ميومد بهتر بود.در ضمن ديالوگهاي اول كار به زبان گفتاريه ولي در آخر داستان كتابي.
به هر حال نياز به دوباره نويسي حس ميشه و اينكه بايد كمي بلندتر باشه و بيشتر به درد داستان شدن ميخوره اين سوژه تا داستانك شدن.
#1 حسين عباس زاده 1391-08-21 13:32
با درود داستان خوبي را نخوندم داستان خيلي چيزها كم داشت براي داستان شدن ....مثلا فضا سازي نداشت ..شخصيت پردازي نداشت ..مخاطب هنوز با شخصيت ها اشنا نشده كار تمام ميشد.حس هاي شخصيت ها خوب از كار درنيامده فكر مي كنم نويسنده محترم بهتر دوباره روي اين داستان كار كنند

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692