داستانک «سوتفاهم» نویسنده «سهیلا عباسی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

soheila abasi

فرهاد که رفت طرف پنجره، شیرین هم بلند شد با صدایی که از بغض دو رگه شده بود گفت: اما من به اینکار احتیاج دارم!

فرهاد انگار که اتفاقی نیفتاده باشد؛ پنجره را باز کرد و دست به جیب نفسی گرفت. با بدخلقی جواب داد:

_اینجا که خیریه نیست! حالا اگر مطلقه بودید یک چیزی.

نگاهش را از خیابان که در این وقت روز پر تردد بود چرخاند روی شیرین.

_ منشی قبلی باید شرایط کار رو برای شما توضیح می داد، شما متاهلی از پس کارهای من بر نمیای!

شیرین بی توجه به قطره ی اشکی که از روی گونه ی سردش می چکید، دستش را دراز کرد تا پنجره را ببندد. نزدیک بود که دوباره بغضش با صدای بلندی بترکد.

آرام زمزمه کرد: از پسش بر میام.

 این را گفت و زل زد به لبخند پهن فرهاد که دماغش را بزرگتر نشان میداد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «سوتفاهم» نویسنده «سهیلا عباسی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692