داستان «پرش» نویسنده «هادی عزیزی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

hadi azizi

می‌خواست همه چیز را یک‌باره تمام کند می‌خواست خودش را از شر آن همه ترس خلاص کند.

وقتی آسانسور برج بالا می‌رفت هنوز کمی شک داشت، اما، تمام کودکی‌اش را با پس زمینه ترسی که همیشه همراهش بود در تصویری به بزرگی سی و شش سال عمرش دید.

بر فراز برج میلاد ایستاده بود، تهران را از شمالی‌ترین تا

 جنوبی‌ترین نقطه… آن وقایع نگاشت مصور خاطرات ترس‌اندوش را از نظر گذراند.

می‌خواست همه چیز را تمام کند چشمانش را بست و پرید.

حالا که در بین زمین و آسمان بود دیگر ترس‌هایش همراهش نبود و تنها اتصالش با گذشته طناب بانجی جامپینگی بود که به پایش بسته شده بود. ■

دیدگاه‌ها   

#2 مهدی روشن ضمیر 1401-08-15 18:02
سلام
خیلی خوب بود
#1 حمید درکی 1401-05-12 09:57
نسل حاضر همان دغدغه های توجه به وضعیت انسان معاصری را دارد که در هنگامه حضور در جامعه بزرگ ،انسانش آرزوست.....قلمتان سبز⚘

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «پرش» نویسنده «هادی عزیزی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692