فرهاد که رفت طرف پنجره، شیرین هم بلند شد با صدایی که از بغض دو رگه شده بود گفت: اما من به اینکار احتیاج دارم!
داستان «سوتفاهم» نویسنده «سهیلا عباسی»
داستانک «سوتفاهم» نویسنده «سهیلا عباسی»
فرهاد که رفت طرف پنجره، شیرین هم بلند شد با صدایی که از بغض دو رگه شده بود گفت: اما من به اینکار احتیاج دارم!