جات خالیه نفسم. دیگه گرمات رو زیر دستهام حس نمیکنم. گفتن «آخرین خواستت رو بگو.»
گفتم «یه چیز شیرین میخوام.»
آوردن. خوردم مامان، اما تو نبودی که تو وجودم بچرخی. نبودی که تکون بخوری و لگد بزنی به دیواره گوشتی تنم. تو لگد نزدی مامان، ولی اون زد. زد و تو رفتی. رفتی و جای خالیت رو تو وجودم هر روز اینور و اونور میکشم. آخ بمیرم برای دردی که بین دردهام کشیدی. بمیرم برای چشمهات که قبل از اینکه دنیا رو ببینن و من ببینمشون بسته شدن. بمیرم برای نفسهات که قطع شد و نفس من قطع نشد. اما من نفسش رو قطع کردم مامان. با یه لگد. اون شبم مست بود. مثل شبی که تو رفتی. مستِ مست. مثل همیشه. با دوتا بوسه کشوندمش رو بالکن. قصاص قصاصه مامان. قانون میگه پدر قصاص نداره؟ قانون من میگه داره. قانون من، گرمی تو بود که رو پاهام شُرّه کرد. از اون بالاپرتش کردم، با یه لگد، درست وسط شکمش. قصاص قصاصه مامان. مثل این طناب که میدونم تهش، اون بالا دست توئه. آخرین خواستهم رو بگم؟ آخرین خواستم اون بالاست. دیدن صورت ماهت که نمیدونم به کی رفته.
گفتم دستهام رو نبندن. میخوام وقتی که دارم میام پیشت، رو شکمم باشن. دوستت دارم مامان.
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا