داستان «بوي ليلي» نویسنده «محمود خلیلی»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

mahmod khalili

صبح آمده بود اما نه طبق قرار قبلي. كليد لازم نداشت و مثل هميشه از پنجره آمده بود تو. آنچنان سر زده و هول هولكي آمد كه من هنوز گيجِ نخوابيدن شب قبل بودم. او نيز هنوز فرصت نكرده بود گيسوان‌اش را شانه كند. چشم در چشم هم دوختيم. لب‌هايم خشك بود و به هم چسبيده و چشمانم هنوز غبار آلود.

دوام عشق به باور است كه نتيجه‌اش ايمان مي‌آورد، اما وقتي كه باور نباشد، عشق چيزي تهي‌تر از گردوي كرم خورده است. من هنوز عاشق او هستم، چرا كه باور دارم حتا حضور يكباره و هول هولكي‌اش مي‌تواند زواياي تاريك بسياري را روشن كند كه در تيرگي شب ديده نمي‌شود.

ديشب خوب نخوابيده بودم. مي‌شود گفت اصلاً نخوابيده بودم جز چُرت‌هاي پاره پاره و از هم گسيخته مثل افكاري كه هر روز دوره‌ام كرده‌اند و مرا گريزي از تارهاي نامرئي آن نيست. دست و پا مي‌زنم تا فرو نروم وگرنه پيش رفتني در كار نيست و دست و پايم چاره‌اي جز تكاپو ندارد.

ديشب ليلي آمده بود در بستر من و دزدكي با من خوابيده بود بي آنكه مجنون يا خسرو چيزي فهميده باشند. اما گمان كنم زنم ليلا بو برده بود، چون هنوز در رختخواب بود و پشت به من و پنجره، پشت پلك‌هايش تكان تكان مي‌خورد. گمانم داشت خواب مي‌ديد، فقط خدا كند خواب من وليلي را نديده باشد وگرنه روزم را مثل شب سياه مي‌كند. از ديروز عصر تا نمي‌دانم كي كه من خواب بودم و آمد، بالاي سر مادرش در بيمارستان بود. حالا داشت لابد همان ساعت‌ها را مرور مي‌كرد.

به دستشويي مي‌روم و دست و صورتم را با صابون مي‌شويم اما تنم بوي ليلي را گرفته است. بايد بروم حمام. حوله را دم دست مي‌گذارم و آهسته مي‌خزم داخل. ليلا آرام و با چشم‌هاي بسته غلت مي‌زند. دوش را باز مي‌كنم. پس از دو بار شستن تن، هنوز ته مانده‌ي بوي ليلي را حس مي‌كنم. بيرون مي‌زنم اما نگران. حالا ليلا نشسته روبه روي در حمام و مرا با تعجب نگاه مي‌كند.

لبخند مي‌زنم و آرام مي‌گويم: تمام تنم بو مي‌داد، گفتم دوش بگيرم.

لبانش را باز مي‌كند و ‌مي‌گويد: از عطر تازه‌اي كه خريده‌ام بزن، خيلي خوش بوست.

به روي دراور اشاره مي‌كند. عطر تازه‌اي آنجاست. صورت اصلاح كرده‌ام را با آن سيراب مي‌كنم. ناگهان با وحشت دستم را عقب مي‌برم و زل مي زنم به شيشه، اين عطر بوي ليلي را مي‌دهد.

ليلا هنوز به من خيره است و لبخند مي‌زند.      

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

داستان «بوي ليلي» نویسنده «محمود خلیلی»

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692