زن داشت تو آینە خودش رو نگاه میکرد، آنجایی کە نشستە بود تنها چشمان شوهرش را میدید کە از پشت سر نگاهش میکرد. زن پرسید: کدومش رو دوست داری؟
مرد: قرمزە قشنگ ترە.
زن: این قرمزە؟ بیشتر بە نارنجی میخورە.
مرد: نە اصلا شبیە نارنجی نیست.
زن: تو همیشە رنگها رو قاطی میکنی.
مرد: چون تو نارنجی رو بیشتر دوست داری، همونە کە نارنجی میبینیش.
زن: بلند شد و کنار مرد نشست، با لبخند گفت: من اون چیزی رو دوست دارم کە تو دوست داری.
مرد سرتاپاش رو برانداز کرد و گفت: الان خیلی بهتر شد با گل پیرهنت هم ستە.
زن: خوشگلم؟ دوستم داری؟
مرد: آرە.
زن سرش رو پایین انداخت و شکمش رو تو زد، گفت: چراغ رو خاموش کنم بهتر نیست؟
مرد: میل خودتە.
زن: دوست دارم تو نور کم حرف بزنیم، این جوری شاعرانەترە.
مرد: اگە اینطورە خاموشش کن.
زن بلند شد و چراغ رو خاموش کرد، بعد دوبارە نشست.
مرد: تصمیمت رو گرفتی؟
زن: هر طور دوست داری... هر چی تو بگی من همون کار رو میکنم.
مرد: واسە خودم نیست، دوست دارم خوشگلتر ببینمت.
زن: الان خوشگل نیستم؟
مرد: گفتم خوشگلتر.
زن: اما دلهرە دارم.
مرد: واسە چی؟
زن: نمیدونم نکنە بد بشە، یا بهم نیاد؛ میگی چە مدلی بهم میاد؟
مرد: مثل مال اون دخترە همکارم هست، مثل اون باشە قشنگە.
زن: اون مدلی بهم میاد یا دوست داری مثل اون بشم؟
مرد: دوبارە شروع کردی؟! خودت میدونی کە واسە خودت میگم، وگرنە دوست نداری مجبورت نمیکنم.
زن: اینطوری بیشتر دوستم داری؟
یعنی سخت نیست؟
مرد: نە، نە، نە... بس کن دیگە، سختی یعنی چی؟ چند ساعت بیشتر طول نمیکشە، تنها اضافش رو برمیدارن. باید یک هفتە هم بیشتر مایعات بخوری و خیلی حرف نزنی و مواظبش باشی، بد هم نیست اینجوری لاغرتر هم میشی.
زن: خیلی چاقم؟
مرد: نە دوست دارم لاغرتر باشی، واسە سلامتی خودت میگم.
زن بلند شد و چراغ رو روشن کرد و دوبارە تو آینە خودش رو نگاه کرد، چند بار سرش رو این ور و اون ور چرخوند، نگاهی بە رنگ نارنجی کرد و دوبارە چراغ رو خاموش کرد.