آشنایی با کلیه فعالیت های کانون فرهنگی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

دوست من

 مهم نيست كه از چه رنگ و نژادي هستي يا از كدام دياري. مهم نيست كه دوري يا نزديك . مهم نيست كه همديگر را ديده­‌ايم يا نه. ما اين فضا را براي خدمت به هنرمندان عزيز سراسر جهان راه انداخته­‌ايم .اين سايت از آن شماست. شما مي­توانيد خبرهاي ادبي و آثار ادبي خود را براي ما ارسال كنيد و ما به حامي شما بودن افتخار خواهيم كرد.

 درمحفل ما كسي غريبه نيست.شما هم كه غريبه نيستيد. 

در دوستي چوك به روي همه باز است مگر خود آن در را ببنديد.

 اگر گوش تمام جهان براي شنيدن آثارتان كر شد ما سراپا گوش هستيم.

دوست عزیز فعالیت‌های کانون فرهنگی چوک به شرح زیر است.

فعالیت روزانه: انتشار ده­ها خبر در بخش خبرگزاری چوک و انتشار یک یا چند پست در بخش مقاله، نقد، گفتگو. دربخش مقاله نقد و گفتگوي   اين سايت هر روز مي توانيد يك یا چند مطلب جديد بخوانيد. مي توانيد مقالات خود را براي ما ارسال كنيد. مي توانيد نقد هايي كه به آثار ديگران كرده ايد و يا ديگران نقدي به آثار شما نوشته اند براي ما ارسال كنيد. مي توانيد مصاحبه هاي خود را براي ما ارسال كنيد. در اين كانون بدون هيچ تبعيضي درخواست شما اجرا مي­گردد. اين فضا را براي شما هنرمند گرامي ساخته ­ايم تا بتوانيد با خيالي آسوده خود را به جامعه ادبي معرفي كنيد.

فعالیت هفتگی: هرهفته روزهای شنبه سایت با آثاری از شما عزیزان در بخش های مختلف به روز می شود. و همچنین جلسات کارگاهی نیز به صورت هفتگی برگزاری می­شود که از این پس ورود جلسات فقط وفقط مخصوص اعضای کانون و آکادمی کانون فرهنگی چوک می­باشد. می­توانید گزارش و عکس های جلسات را اینجا ملاحظه بفرمایید. این کانون تابه حال بیش از صد جلسه کارگاهی برگزار کرده است.

فعالیت ماهیانه: کانون فرهنگی چوک هرماه ماهنامه ­ای به صورت پی­دی­اف به جامعه ادبی ایران تقدیم می­کند. این ماهنامه به بیش از 100 هزار نفر در سراسر دنیا ارسال می­شود و همچنین شما نیز می­توانید این ماهنامه را از اینجا دانلود بفرمایید. درضمن این کانون در طول سال جلساتی به صورت تفریحی برگزاری می­کند و از طریق سایت اطلاع رسانی می­شود و برای همه نیز شرکت در این جلسات آزاد است. عکس جلسات تفریحی را می­توانید اینجا ملاحظه بفرمایید. این کانون تا به حال بیش از هفتاد جلسه ادبی- تفریحی برگزار کرده است.

فعالیت فصلی: کانون فرهنگی چوک در سال سه دوره آموزشی داستان­نویسی «تخصصی، اینترنتی» برگزار می­کند که جهت آشنایی با دوره آکادمی کانون فرهنگی چوک می توانید به اینجا مراجعه بفرمایید.

فعالیت سالیانه: کانون فرهنگی چوک علاوه بر برگزاری جلسات هفتگی که فقط مخصوص اعضای کانون می ­باشد، جلساتی هم سالیانه برگزار می­ کند. این جلسات در شهریورماه با نام جشن سال چوک برگزار می­شود. گزارش و عکس­های جشن سال چوک را اینجا ملاحظه بفرمایید. و در مواردی دیگر اگر اعضا اثری منتشر کنند، مراسم رونمایی نیز برگزاری خواهد شد. چوک در سال 90 و 92 نیز همایش روز جهانی داستان کوتاه را در ایران برگزار کرد که می­توانید عکس­های این مراسم را اینجا ملاحظه بفرمایید.

جهت عضویت در کانون فرهنگی چوک می­توانید به اینجا مراجعه فرمایید.

 


«بانك هنرمندان» خدمتي ديگر از كانون فرهنگي چوك به همه هنرمندان گرامي

 با توجه به منش كانون فرهنگي چوك كه در راستاي معرفي و حمايت هرچه بهتر و بيشتر از هنرمندان ايراني سراسر جهان مي باشد، قصد داريم براي هنرمنداني كه اثر مستقل منتشر كرده اند، صفحه ويژه اي را در نظر بگيريم تا در فضاي گسترده و پرمخاطب اين كانون بتوانند خود و آثارشان را به جامعه هنري معرفي نمايند. بنابراين هر نويسنده، شاعر، عكاس، نقاش، فيلمسازو ... مي تواند بيوگرافي و اطلاعات آثار منتشر شده خود را براي كانون ارسال نمايد تا در صحفه ويژه خودشان قرارداده شود. دراين صحفه، اطلاعاتي همچون آدرس سايت، آدرس ايميل را هم درج نماييد تا مخاطبان شما بتوانند بهتر با شما ارتباط برقرار كنند. براي آگاهي بيشتر و بهتر از ارائه دادن اطلاعات جهت صحفه ويژه هنرمندان مي توانيد به بخش ويژه اعضا درسايت مراجعه كنيد و اطلاعات مشابه را ملاحظه و اطلاعاتي كم و بيش نسبت به آن ها را براي ما ارسال فرماييد. عكس خودتان و اسكن از جلد آثارتان را هم فراموش نكنيد. اگر ابهامي در اين فراخوان مي بينيد به آدرس    ايميل بزنيد. انجمن ها و كانون هاي ادبي هم مي‌توانند صحفه ويژه داشته باشند به اين صورت كه تاريخچه و برنامه هاي كلي خود را در اين صحفه درج نمايند. جهت ارسال اطلاعات توجه كافي را مبذول فرماييد چون اطلاعات صحفه شما هر شش ماه يك بار قابل به روز رساني مي باشد. شما اطلاعات صفحه خود را در قالب ورد به آدرس ارسال فرماييد تا توسط مديران سايت «صفحه ويژه» شما تنظيم شود. براي سهولت دريافت عكس ها توجه داشته باشيد كه داراي حجم بالا نباشد. جهت عضويت رسمي در كانون و استفاده از امكانات و حمايت هاي بيشتر به بخش منشور اخلاقي كانون مراجعه كنيد.

  برای ارسال آثار به بخش ارتباط با ما مراجعه فرمایید.

ما اين فضاي پرمخاطب را بي هيچ منتي براي شما مهيا كرده ايم. لطفا اين حركت را به ديگر دوستان خود نيز معرفي كنيد و درجهت معرفي يكديگر تلاش نماييد.

 

سايت كانون فرهنگي چوك حامي هنرمندان،انجمن ها و كانون هاي ادبي و فرهنگي

  باتشكر

 مهدي رضايي- دبيركانون فرهنگي چوك

 


 

سايت كانون فرهنگي چوك به عنوان سايت برتر ادبي سال انتخاب شد

سايت كانون فرهنگي چوك در سال 92 از سوي جايزه ادبي ليراو به عنوان سايت ادبي برگزيده سال انتخاب شد.

 

گزارش، عكس‌های همايش«روزجهاني داستان كوتاه» و شب «جمال ميرصادقي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

با همكاري كانون فرهنگي چوك و مجله بخارا برگزار شد

همايش روز جهانی « داستان» و بزرگداشت «جمال میرصادقی» با حضور دکتر شفیعی کدکنی

دانلود ياد بود روزجهاني داستان كوتاه

شب « جمال میرصادقی» صد و پنجاه و یکمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایره العمارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و کانون فرهنگی چوک عصر پنجشنبه 24 بهمن ماه در کانون زبان فارسی برگزار شد.

علی دهباشی ـ عکس از جواد آتشباری

علی دهباشی در آغاز این نکوداشت از جمال میرصادقی چنین یاد کرد:

"همانطور که مستحضر هستید امشب مفتخریم به برگزاری شبی که با حضور نویسنده ارجمند زبان فارسی ، آقای جمال میرصادقی، اعتبار خاصی یافته است. نویسنده‎ای که در طول بیش از پنج دهه با به کارگیری صناعت داستان‎نویسی به جایگاه خاصی در تاریخ رمان و داستان کوتاه ایران دست یافته است.

از چاپ اولین داستان‎ها در مجلۀ سخن به سردبیری زنده یاد دکتر پرویز ناتل خانلری تا کنون راه درازی پیموده شده که این پیشرفت و توانایی و اعتلا در داستان‎نویسی در صفحه به صفحه دهها مجموعه داستان و رمان آقای صادقی مشهود است.

چاپ‎های مکرر در طی سال‌‎های متمادی از آثار آقای میرصادقی گواهی است که ایشان مخاطبین خود را هنوز در میان جوانان علاقه‎مند به ادبیات حفظ کرده‏‎اند.

استاد میرصادقی نه تنها نویسندۀ زبان فارسی است که علاوه بر استادی در رمان و داستان کوتاه متجاوز از ده جلد کتاب در زمینه هنر داستان‎نویسی در ابعاد کلی و جزیی آن ترجمه یا تألیف نموده‎اند، چه در حوزۀ معرفی نویسندگان برجسته و مهم ادبیات جهان و چه در معرفی و نقد و بررسی آثار داستانی نویسندگان زبان فارسی از جمالزاده، هدایت، علوی، آل احمد، ساعدی، دانشور تا نسل جوانتر. این زمینه از آثار آقای میرصادقی حائز اهمیت است و بسیار برای نسل جوان نویسندۀ ما راهگشا و آموزنده بوده و هست.

امروز، کمتر نویسنده‎ای را می‎توان یافت که بی‎نیاز باشد از مراجعه به این بخش از تألیفات و ترجمه استاد میرصادقی.

خوشحالیم که استاد میرصادقی در آستانۀ هشتاد سالگی همچنان سرزنده و شاد می‏نویسد و می‎آموزد."

سپس نوبت به علی اشرف درویشیان رسید که از تفکر در آثار جمال میرصادقی سخن بگوید:

علی اشرف درویشیان ـ عکس از سمیه لطفی

" سلام به دوستان عزیزم. بسیار خوشحالم که در بزرگداشت استاد عزیزم در هشتادمین سال زندگی‎اش شرکت می‎کنم. خوشحالم و مفتخرم . استاد من که خیلی چیزها از او یاد گرفتم، در کلاس‎هایش شرکت می‎کردم و با داستان‎هایش در مجله سخن که به کرمانشاه می‎آمد آشنا شدم. و وقتی به تهران آمدم و دانشگاه بیشتر به خدمتشان رسیدم، به خانه‎اش می‎رفتم. باید خدمتتان عرض کنم که واژۀ « ادبیات داستانی» از اختراعات جمال میرصادقی وارد ادبیات ایران شد.

من وقتی « درشتی» را نوشتم ، در کرمانشاه « درشتی» به قلم نی می‎گوییم، ترک‎ها می‎گویند قلم غامیش و این داستان من به ترکی ترجمه شده « قلم غامیش» وقتی من این داستان را نوشتم و بازنویسی‎اش کردم ، بردم خدمت آقای میرصادقی. « درشتی» دو بخش دارد، یک بخش آن فاجعه‎ای است که در نیزارها اتفاق می‎افتد و یک بخش آن گفت‎وگویی است که نی بر طبق ساختار یک افسانۀ کردی بیان می‎کند. وقتی در نی فوت می‎کند، نی ماجرا را بیان می‎کند. آقای میرصادقی وقتی داستان را خواندند و دوباره به ایشان زنگ زدم. گفتند که این داستان خوب است ولی باید این دو قسمت را یک قسمت بکنی و نباید از هم جدایشان کرد. من هم به فرمایش ایشان داستان « درشتی» را به این صورتی که می‎بینید درآوردم و دو قسمتش را یکی کردم و خیلی خوب شد. و دوستی کرمانشاهی هم داشتم که او را به کلاس آقای میرصادقی می‎بردم. جلسۀ دیگر آقای میرصادقی به من گفت او را دیگر به اینجا نیاور. و من هم گفتم چشم و بعداً فهمیدم که چرا آقای میرصادقی چنین حرفی به من زد و با آن ذهن دقیقش چطور شناسایی کرده بود.

به هر حال من به ایشان زحمت زیاد دادم، استفاده زیاد کردم. روزی با یکی از دوستانم که صحبت می‎کردم، دکتر اصغر الهی، به من گفت « ببین، کارهای میرصادقی را خوب بخوان . در این کارها تفکر است، تفکر . تفکری که ما به آن عادت نکرده‎ایم ، یعنی نگذاشته‎اند که فکر بکنیم. فکر کردن قدغن بوده است. این تفکر را یاد بگیر. در کارهایت به کار ببر.» و من اطاعت کردم

هوشنگ گلشیری هم خیلی ارادت داشت به آقای میرصادقی. گرچه با کارهای من زیاد موافق نبود. ولی همیشه به من می‎گفت که تفکر را یاد بگیر.در آثار میرصادقی تفکر موج می‎زند. خواننده‎ات را عادت بده به تفکر، مثل میرصادقی.و من اطاعت کردم.

خیلی متشکرم که مرا به این جلسه آوردید تا بتوانم دست میرصادقی را ببوسم. خیلی متشکرم."

دکتر تورج رهنما ـ عکس از مجتبی سالک

پس از آن علی دهباشی از دکتر تورج رهنما به عنوان سخنرانی بعدی این مراسم دعوت کرد و وی از مجله سخن و میرصادقی حکایت کرد:

" به شما سلام می‎کنم. از نسلی که در مجله سخن به سردبیری شادروان دکتر پرویز ناتل خانلری بود و من افتخار داشتم از اعضای هیئت تحریریه آن باشم امروز دو نفر باقی مانده‎اند، یکی جمال میرصادقی است و دیگری من. و داستان پیوستن من به دوستان بسیار عزیزی و بسیار صمیمی که در مجله سخن بودند، حقیقتش به این صورت بود که من در سال 1348 یا 47 مطلبی را برای مجله سخن فرستادم و مدتی بعد نامه‎ای از دکتر خانلری دریافت کردم که با نهایت محبت مرا تشویق کرده بود به ادامۀ کار. و علاقه‎مند شده بود که هر موقع من به ایران آمدم و در ایران زندگی کردم حتماً به آنجا بروم و با دوستان مجله سخن آشنا بشوم. من این کار را کردم. فکر می‎کنم یک سال یا دو سال بعد از آن نامه من کاری را که در خارج از ایران داشتم رها کردم و به ایران آمدم.

و آمدن من به ایران به این صورت بود که من پس از تحصیل در آلمان در یک دانشگاه متوسط در اتریش درس می‎دادم . به اصطلاح مربی یا استادیار بودم و چهار ساعت هم در آنجا درس می‎دادم. یادم می‎آید که رئیس من یک پروفسور معروفی بود و بیماری قند هم داشت و بسیار هم آدم جدی بود و من هرگز لبخندی بر لبان او ندیده بودم، روزی مرا به خانه‎اش دعوت کرد ، چیزی را که من هرگز تصور نمی‎کنم اتفاق بیفتد. و من به آنجا رفتم، حدود 4 یا 4 و نیم بعد از ظهر بود. و به من گفت که همسر من نیست و می‎روم به آشپزخانه تا برایتان قهوه‎ درست کنم و بیاورم. قهوه را درست کرد و آورد. من هم نشسته بودم و واقعاً نمی‎دانستم چه بگویم. حقیقتش از او می‎ترسیدم. ترسی به همراه احترامی فوق‎العاده. به هرجهت ، ایشان آمد و ما نشستیم و کمی صحبت کردیم و آخر قضیه به این صورت بود که از من پرسید شما چند سال است که در اینجا هستید. گفتم خیلی سال می‎شود. گفت چقدر می‎خواهی در اینجا بمانی. فکر کردم و راستش جوابی برای این سئوال نداشتم.گفتم تا آخر عمر. گفت تا آخر عمر، مشکلی از نظر دانشگاه نداری. گفتم خیر. گفت مشکلی نداری از نظر کار کردن. گفتم خیر.شما می‎نویسید و تأیید می‎کنند و پلیس به من اجازه اقامت و کار می‎دهد. گفت بسیار خوب ، فقط یک سئوال دارم و آن این است که شما موقعی که مردید ـ همین لفظ را به کار برد ، هیچ کلمه « فوت » ، « درگذشتی» یا امثال اینها را به کار نبرد ـ می‎خواهید در یک سرزمین بیگانه دفن بشوید؟ حقیقت امر این بود که فنجان قهوه در دست من بود شروع کرد به لرزیدن. و خوب یادم هست که مقداری از قهوه هم ریخت و او متوجه شد و سرش را برگرداند که به من نگاه نکند. و من سه ماه بعد در ایران بودم و در دانشگاه تهران.

این آمدن من به اینجا بود و آنچه را قبلاً خدمت شما گفتم آشنایی من با همکاران صمیمی و بسیار صمیمی بود که در مجله سخن پیدا کردم . تعداد اصلی ما پنج یا شش نفر بیشتر نبود. جمال میرصادقی یکی از دوستان بی‎نهایت صمیمی من بود . به خاطر دارم که محبت بی‎شائبه‎ای که او در حق من کرد این بود که داستانی را به نام « پیراهن آبی» به من تقدیم کرد که مایۀ افتخار من بود و هست و تا زمانی که زنده‎ام خواهد بود.

جمال میرصادقی انسانی است بی‎نهایت ساده، بی‎نهایت صمیمی و در ضمن عصبی و بی‎نهایت حساس. به طوری که اگر کلامی از شما بشنود که مورد موافقت او نباشد بلافاصله از شما قهر می‎کند.

و افتخار می‎کنم که چهل و دو سال که با میرصادقی دوستم و افتخار می‎کنم که با یک هنرمند بی‎شائبه‎ای که به هیچ دسته و گروهی تعلق نداشته و ندارد و ایستاده است و ایستاده است و ایستاده است دوستی داشته‎ام. »

و برای حسن ختام یکی از سروده‎های خود را برای حاضران خواند.

انسیه ملکان ـ عکس از مجتبی سالک

سپس انسیه ملکان داستان « رستم و سهراب » را از جمال میرصادقی برای حاضران قرائت کرد.

و پیام محمود دولت آبادی بخش دیگر این نکوداشت بود که توسط علی دهباشی قرائت شد:

 " جناب آقاى جمال ميرصادقى

سالروز تولّد جنابعالى را به شما،خانواده ـ بخصوص ميمنت گرامى ـ وخوانندگان و دانشجويان تان تبريك مى گويم؛ ومايلم بيفزايم داستان نويسى ازنوع نوشتنِ جمال ميرصادقى به همان نسبتِ آسان يابى دشوارنيزهست؛ بسيار دشوار. اين كه نويسنده اى بتواند ازساده ترين زندگىِ آدم ها،داستان هايى بنويسد كه ساده وبى حادثه بنمايند، دو گونه نگاه وداورى را به خواننده وامى گذارد: ابتدا آن قدر ساده انگارى كه ممكن است خواننده از سرِ آن بگذرد ، امّا دومين نگاه آن است كه شخص دچارِ تأمُل بشود و از خود

بپرسد ً"مگر ممكن است موضوعى بدين حد ساده وگذرا موضوع يك داستان قرار بگيرد؟!" بله،ممكن است؛شرط آن كه نويسنده اش جمالِ ميرصاقى باشد!

من جانبدارِ نگاه دوّم در آثارِ شما هستم.: امكانِ ساخت وپرداخت ِسادگى؛ هنرى كه خاصّ شماست.

بارِديگر تبريكِ مرا دربابِ تواني تان درهنرِ نوشتن بپذيريد.

با احترام. محمود دولت آبادى، ٢٤بهمن ماه١٣٩٢ تهران"

کاوه فولادی نسب ـ عکس از مجتبی سالک

پس از آن نوبت به کاوه فولادی نسب رسید تا از درس‎هایی بگوید که از جمال میرصادقی آموخته است:

" زندگی هرکس پر از آدم‌هایی است که می‌آیند و می‌روند. بعضی‌های‌شان خطی یا ردی خوش یا بد روی زندگی آدم می‌اندازند و بعضی‌های دیگر اثرشان همین‌قدرها هم نیست؛ انگار نه خانی آمده باشد، و نه خانی رفته. اما توی هر زندگی‌ای هستند معدود کسانی که وقتی آمدند، دیگر هرگز نمی‌روند، و چنان تأثیری روی آدم و مسیر زندگی‌اش می‌گذارند که ردشان تا همیشه باقی می‌ماند. این‌ها گاه مثل توفان می‌آیند و گاه مثل نسیم، و گاه چنان به حضیض می‌کشانندت که دیگر نمی‌توانی سرپا شوی و گاه چنان به اوج می‌برندت، که احساس می‌کنی زندگی‌ات تازه از همین لحظه است که آغاز شده و تا پیش هرچه بوده، هیچ. جمال میرصادقی برای من و زندگی‌ام یکی از این آدم‌هاست. اولین بار در بهار 82 بود که پایم به خانه‌اش باز شد و از نزدیک دیدمش. مادرم آشناییِ پیشین با او داشت و در روزی از روزهای نوروز که به رسم هرساله شاگردهایش به دیدنش می‌رفتند، من هم همراه مادر رفتم. بعد از همان تطعیلات نوروزی بود که شاگرد کارگاهش شدم، داستانی که تا هنوز هم ادامه دارد؛ گرچه چند سالی است به‌خاطر -به قول اکبر رادی- دویدن دنبال پول خاکه‌زغال، فرصت دیدار هفتگی‌اش در کارگاه‌های چهارشنبه را ندارم. آن روز بهاری که برای اولین بار جمال میرصادقی از نزدیک دیدم و دستش را فشردم، هیچ احساس غریبگی با او نداشتم. سابقه آشنایی‌مان برمی‌گشت به پنج‎سالگی‌ام -سال 64- که «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» برای اولین بار منتشر شده بود، و در خانه در آن سال‌های ترس و دلهره دهه شصت دیده بودم که میان مادر و پدرم دست‌به‌دست می‌شد. هنوز پنج شش سالی مانده بود تا ازشان اجازه بگیرم و کتاب را از کتابخانه‌شان بردارم و جواب سؤالی را که در ذهن پنج‌سالگی‌ام بی‌پاسخ مانده بود، پیدا کنم. «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» منی را که تا آن سن‌وسال بیشتر ژول ورن و مارک تواین و جک لندن و حسین‌قلی مستعان خوانده بودم، با دنیای جدیدی روبه‌رو کرد؛ دنیای مردمی معمولی که داشتند زندگی عادی‌شان را می‌کردند، دنیای آدم‌هایی که به‌اندازه هاکلبری فین یا تام سایر یا حتی آن روزنامه‌نگار «قصه رسوایی» مستعان دور از دسترس نمی‌دیدم‌شان، دنیایی که برایم ملموس بود، دنیایی که می‌شد خودم، جزیی از آن باشم و آن، جزیی از من. بعد از «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند»، «درازنای شب» را خواندم. این یکی هنوز هم به نظرم از بهترین رمان‌های فارسی است؛ در کنار «بوف کور» هدایت، «کریستین و کید» گلشیری، «همسایه‌ها»ی محمود، «شب هول» شهدادی، «جای خالی سلوچ» دولت‌آبادی، «گاوخونی» مدرس‌صادقی و «همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها»ی قاسمی. در فهرست بهترین رمان‌های ایرانی من، «درازنای شب» و «همسایه‌ها» رتبه‌ای مشابه دارند. کمال[1] و خالد[2] هردو نمونه‌هایی از نوجوانان ایرانی هستند که علی‌رغم همه تفاوت‌های نسلیِ این سال‌های تغییرِ شتابان، شباهت‌های زیادی در زندگی‌ها و سرنوشت‌های‌شان به چشم می‌خورد؛ شباهت‌هایی که بخشی از مؤلفه‌های هویتی نوجوانان و جوانان ایرانی را شکل می‌دهد. من کمتر خواننده ایرانی‌ای را دیده‌ام که این دو رمان را خوانده باشد و احساس عمیق هم‌ذات‌پنداری با شخصیت‌ها و ماجراهای‌شان نکرده باشد و سایه‌ای از خودش یا هاله‌ای از زندگی‌اش را در آن‌ها پیدا نکرده باشد.

از آن بهار 82 که اولین بار میرصادقی را از نزدیک دیدم، تا 5 سال بعد هر چهارشنبه عصر مهمان منزلش بودم؛ خانه قدیمی و گرم خیابان دربند، با آن حیاط باصفا و ردیف گلدان‌های بنفشه و شمعدانی که سرتاسر تراس را می‌پوشاند و پشت پنجره‌های قدی قاب می‌شد. نیمه اول سال، ساعت شروع کلاس چهار و نیم بود و نیمه دوم، چهار. از نیم‌ساعت قبلِ شروع کلاس کم‌کم سروکله بچه‌ها پیدا می‌شد. من معمولا جزو اولین کسانی بودم که می‌رسید و دست از سوال پشت سوال برنمی‌داشت. میرصادقیِ مدرس نه خسته می‌شد، نه بی‌حوصلگی می‌کرد و نه سؤال‌ها را سرسری می‌گرفت. حالا که یاد آن سال‌ها می‌افتم می‌بینم هیچ‌جوره نمی‌توانم بابت آن‌همه شرافت معلمی و محبت انسانی ازش تشکری قدردانی‌ای تقدیری چیزی بکنم؛ چیزی که او یاد می‌داد، فقط روش نوشتن و نقد داستان نبود، منش زندگی و معلمی بود. و چقدر در همه سال‌های تدریسم در دانشگاه این منش -که از او یاد گرفته بودم- به کارم آمد. یک باری یادم هست که قرار بود کاری برایش انجام دهم. گفتم «می‌خواین چهارشنبه بعدِ کلاس بمونم؟» گفت «نه کاوه‌جون... یکشنبه‌ها و چهارشنبه‌ها شیره جون من کشیده می‌شه. بعدِ کلاس نای نشستن هم ندارم حتی.»

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، دکتر محمدرضا باطنی و جمال میرصادقی ـ عکس از جواد آتشباری

میرصادقیِ مدرس با میرصادقیِ پژوهشگر است که کامل‌تر می‌شود. این‌همه پژوهشی که او انجام داده و در قالب کتاب‌ها و مقاله‌ها منتشر کرده، کاری است یگانه و خدمتی بی‌نظیر. یک بار در نامه‌ای برایش نوشتم: «برای کمتر هنرمند و پژوهشگری پیش می‌آید که در زمان بودنش کلاسیک شود. شما شده‌اید. این کاری که شما در تئوریزه کردن مبانی نقد علمی داستان در ایران و برای این ادبیات مدرن هنوز‌کم‌سن‌وسال کرده‌اید، از آن کارستان‌هایی است که تا همیشه بر تارک داستان و ادبیات فارسی خواهد درخشید و می‌ماند این افسوس که در جامعه‌ای زندگی می‌کنید / می‌کنیم که در حرفْ هنر و هنرمند را بر صدر مجلس می‌نشاند و در عملْ کارش را تجملی غیرضروری یا تفریحی -در بهترین حالت- سالم می‌داند.» در جامعه‌ای که سنت مکتوب کردن اندیشه‌ها سست است و در تمام دورانِ حالا دیگر صدساله تعلیق میان سنت و مدرنیته‌اش هم کماکان فرهنگ خلق و تولید منابع مکتوب -آن‌طور که برای جوامع در حال توسعه لازم است- جا نیفتاده، بودنِ پژوهشگری مثل میرصادقی غنیمتی استثنایی است. از «ادبیات داستانی» و «عناصر داستان» تا «داستان‌های خیالی» او بیش از پانزده کتاب پژوهشی در زمینه‌های نظری داستان‌نویسی کار کرده که هرکدام‌شان تأثیری ویژه در ادبیات نقد و آموزش داستان‌نویسی ایران داشته است. این خدمت بزرگی است که فقط از یک آدم بزرگ برمی‌آید، و گرچه در همین زمانه هم مورد تقدیر و ستایش بوده همیشه، من تردید ندارم که هرچه تاریخ بر آن بگذرد، بازهم و بازهم بیشتر قدر و منزلت خواهد یافت. آثار پژوهشی و نظری میرصادقی -فارغ از محتوای ارزشمندشان- کیفیتی ساختاری دارند که از نگاه روشنفکرانه مؤلف‌شان برمی‌آید. برخلاف بیشترِ آثاری از این دست در کشور ما، که زبانی آن‌چنان سخت و پیچیده دارند که خواندن‌شان حتی برای خواننده‌های حرفه‌ای و دست‌به‌قلم هم دشوار است، کتاب‌های میرصادقی زبان ساده‌ای دارند. او نمی‌خواهد آثارش را فقط فرهیخته‌ها بخوانند. او به توده مردم بی‌توجه نیست و بارها ازش شنیده‌ام و در آثارش همه دیده‌ایم که به نوعی رسالت و اصالت اصلاح‌گری اجتماعی برای روشنفکر معتقد است. این نگاه و باور او خلاصه نمی‌شود به آثار و درونمایه‌های داستانی‌اش و مثلا در همین نثر و زبان آثار پژوهشی / نظری‌اش هم بروز می‌کند. کتاب‌های نظری او را هر فارسی‌زبانی دست بگیرد، می‌تواند بخواند و درک و دریافتی مطابق میزان آگاهی‌اش ازشان داشته باشد؛ طبعا نخبه‌ها و آن‌هایی که دستی بر آتش دارند، بیشتر. این هم یکی دیگر از درس‌های بزرگی است که من از میرصادقی گرفته‌ام؛ این که جوری بنویسی که همه بتوانند بخوانند، این که احترام ارزش‌های زبانی یا کیفیت محتوایی را با قلمبه‌گویی اشتباه نگیری و تبدیل نشوی به آدمی برج‌عاج‌نشین که افتخارش این است که هرکسی نمی‌تواند متنش را بخواند یا بفهمد، و خواننده‌اش باید مراتبی را طی کرده باشد تا شرف حضور پیدا کند. چنین نوع نگرشی به نظر خیلی پیش‌مدرنی می‌آید و معتقدان به این اندیشه، گویی هنوز با مفهومی به نام «طبقه متوسط» آشنا نشده‌اند و طرفدار نوعی اشرافی‌گری در فرهنگند. میرصادقی در کتاب‌هایش حرفش را سرراست و همه‌فهم می‌گوید و به این ترتیب فرمی را ایجاد می‌کند که در خدمت محتواست. همین است که کتاب‌های نظری‌اش تا این حد مورد استقبال قرار می‌گیرند و تبدیل می‌شوند به منابع دانشگاهی. در میان هم‌نسل‌هایم دوستان داستان‌نویس کمی را می‌شناسم که «عناصر داستان» و «ادبیات داستانی» را نخوانده باشند یا دست‌کم توی کتابخانه‌شان نداشته باشند و ادعای خواندن‌شان را نکنند!

میرصادقیِ نویسنده حساب دیگری دارد. آدم مظلومی است و گرچه از میرصادقیِ مدرس و میرصادقیِ پژوهشگر کسوت بیشتری دارد، از بد حادثه بیشتر اوقات زیر سایه آن‌ها قرار گرفته. او در آثار داستانی‌اش جهان آدم‌هایی را خلق می‌کند که مدام در تلاشند، ناامید نمی‌شوند، مبارزه می‌کنند، به فردایی بهتر می‌اندیشند، و این برمی‌گردد به همان اعتقاد نویسنده‌شان به تعهد اجتماعی و رسالت اصلاح‌گری. آدم‌های داستان‌های او از متن جامعه برمی‌‎خیزند و بی‌دلیل نیست که خواننده خیلی زود با آن‌ها ارتباط برقرار و احساس هم‌ذات‌پنداری می‌کند. بیشترِ آثار داستانی او خصلت واقع‌گراییِ نمادین دارند. این خصلت به آن‌ها بُعدی کلان می‌دهد. نوشته‌های داستانی او تاریخ‌مصرف‌بردار نیستند، زیر چتر زمان و مکان هم نمی‌روند، و توتالیتاریسم و فشارهای از بالا را در هر زمانی و در هر مکانی به نقد و چالش می‌کشند. اگر نگاه موزه‌ای غربی‌ها به ادبیات داستانی ایران نبود، و اگر مخالفت ضمنی و پنهان حکومت‌ها با توسعه ادبیات داستانی مستقل نبود، و خلاصه اگر قرار بود ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست‌به‌دست هم بدهند و دروازه‌های ادبیات جهان برای ادبیات داستانی ایران باز شود، بسیاری از آثار میرصادقی می‌توانستند پیش‌قراولان این قافله باشند؛ چون جدای از این که ایده‌های ازلی و ابدی‌ای همچون عشق و آزادی و کمال را در خود جای داده‌اند، و باز جدای از این که فارغ از زمان و مکان به روایت مضامین می‌پردازند، خصلت داستان‌گویی دارند و می‌توانند خواننده را با خود همراه کنند.

این زمستان که بگذرد و بهار که از راه برسد، در اردیبشهت 93 ما هشتادویکمین زادروز میرصادقی را جشن خواهیم گرفت و آرزو خواهیم کرد، این استاد قلم هنوزاهنوز سالم باشد و کار کند، و بازهم بیشتر و بیشتر دریچه‌هایی جدید پیش روی ما و ادبیات داستانی مدرن ایران باز کند."

مهدی رضایی ـ عکس از جواد آتشباری

و مهدی رضایی ، دبير کانون فرهنگی چوک سخنران بعدی شب جمال میرصادقی بود که از روز جهانی داستان کوتاه سخن گفت:

«داستان دانه انسان است تا انسان هست، این دانه سبز خواهد شد و سنگ را خواهد شکافت و به‌سوی تو سر بر خواهد کشید.»

با سلام و عرض ادب به محضر نويسندگان و فرهيختگان گرامي.

14 فوریه، «روز عشاق» و درعین‌حال «روز جهانی داستان» است، به‌این ترتیب ما در یک‌روز دو مناسبت متفاوت را جشن می‌گیریم، گرچه اگر خوب نگاه کنیم نه تنها تفاوتی وجود ندارد، بلکه به‌هم نزدیک و مرتبط است.

بنیا‌ن‌گذار «روز جهانی داستان»، «اُزجان کارابولوت‌ » می‌گوید: «روز جهانی داستان هر روز دیگری از سال هم می‌توانست باشد، اما چرا 14 فوریه را انتخاب کردیم؟ دوستان نویسنده روزهای دیگری را پیشنهاد کردند، ولی همان‌طور که «سعید فائیک » می‌گوید همه‌چیز با عشق آغاز می‌شود و ما معتقدیم عشق، زمانی معنا پیدا می‌کند که همه انسان‌ها را دربربگیرد و به‌همین دلیل بعد از بحث و گفتگو با نویسندگان بسياري، تصمیم گرفتیم 14 فوریه، یعنی روز عشاق را روز جهانی داستان اعلام کنیم و تصمیم درستی هم بود چرا که همه ما نویسندگان عاشق داستان هستیم!

«اُزجان کارابولوت» می‌گوید: «آن‌چه انسان را انسان می‌کند، رویاهای اوست. کافی است رویایی داشته باشید و به‌دنبالش باشید تا به‌واقعیت بپیوندد. ما داستان‌نویس‌ها رویایی داشتیم که حالا شاهد واقعی شدنش هستیم.»

كانون فرهنگي چوك نيز ابتدا بر پايه داستان نويسي و با نام انجمن داستاني چوك در سال 1385 تشكيل شد. به همت چندجوان عاشق ادبيات داستاني. محفلي كوچك با آرزوهاي بزرگ.

و رفته‌رفته فعاليت‌هاي اين انجمن فراتر از محله و شهر و کشور رفت و گسترده‌تر شد و در سال 89 اولين ماهنامه الكترونيك پي‌دي‌اف ادبيات داستاني ايران را راه‌اندازي كرديم و تا به حال بدون حتي يك بار وقفه به کار خود ادامه داده و اکنون شماره 43 آن‌را در دست تهيه داريم. ماهنامه‌اي كه مخاطبان فارسي زبان آن در بيش از 50 كشور شناسايي شده‌اند.

در سال 90 با توجه به گستردگي فعاليت‌هاي انجمن، سايتي با نام «كانون فرهنگي چوك» راه‌اندازي شد كه داراي بيش از 20 بخش در زمينه شعر و داستان مي‌باشد. همت دبيران بخش‌هاي مختلف اين سايت چنان بود كه در دومين سال فعاليت خود، از سوي جايزه ادبي ليراو به‌عنوان سايت ادبي برگزيده سال انتخاب شد.

امسال نیز اعضای این کانون توانستند جوایز متعدد ادبی را از آن خود کنند که از جوایز دریافت شده در ماه جاری می توان از خانم بهاره ارشد ریاحی برگزیده جایزه ادبی هدایت، آقای محمد امین فارسی و محبوبه جعفرقلی برگزیدگان جایزه ادبی بین المللی فارسی زبان «تسنیم» نام برد.

در این سایت بخشی با نام بانک هنرمندان راه‌اندازی شده که به معرفی تمامی هنرمندان می‌پردازد بدون در نظر گرفتن سن و موقعیت و جایگاه. اين كانون برپايه دوستی، همدلی و همیاری راه‌اندازی شده و آرمانش این بوده و هست که «چوک تریبون همه هنرمندان است»

حمایت سالیانه از جوایز ادبی و جشنواره‌های متعدد، تبلیغ رایگان آثار منتشر شده هنرمندان، انتشار اخبار و مقالات به‌صورت روزانه، انتشار آثار شعر و داستان به‌صورت هفتگی، انتشار ماهنامه ادبیات داستانی به‌صورت پی‌دی‌اف، برگزاری جلسات رونمایی کتاب، برگزاری جلسات ادبی- تفریحی، برگزاری جلسات هفتگی داستان‌نویسی، برنامه‌هایی است که در طی 8 سال، رفته‌رفته شکل گرفته و امروز نیز به‌کار خود ادامه می‌دهد.

امسال نيز طي يك حركت گروهی- تحقيقاتي در صدد جمع‌آوري مصاحبه 20 نويسنده با تجربه ايراني و مطالب و منابعي هستيم تا بتوانيم حاصل اين كار تحقيقاتي را کتابی با نام «تجربيات نويسندگي و خطاهاي نويسندگي» منتشر نماييم. برای ادامه این راه نیز ياري و دست گرم نویسندگان و مترجمان باتجربه را نیازمندیم تا یارای ما جوانان عرصه ادبیات باشند.

و اما 14 فوریه، «روز جهانی داستان» است، در سراسر دنيا همايش‌ها و مراسم‌هاي زيادي برگزار مي‌شود. هرچند كه اين روز در ايران چنان كه بايد رنگ و بوي خود را در سراسر کشور نگرفته است اما بي‌شك اين همايشي كه در آن حضور داريم، يكي از باارزش‌ترين همايش‌هاي جهان است. از آن جهت كه در روز جهاني داستان،‌ ما گرد هم آمده‌ايم تا سپاسگزار يكي از بزرگان تاريخ ادبيات داستان‌نويسي ايران استاد جمال ميرصادقي باشيم و عشق خود را نسبت به ایشان و آثارشان ابراز داریم.

استادي كه چندين دهه در عرصه داستان‌نويسي و تاليف كتب نظري داستان‌نويسي، فعاليت داشته، و با وجود آثار بسيار تاليفي و ترجمه در اين هنر،‌ آثار تاليفي استاد ميرصادقي، رنگ و بوي خاصي دارد. به شخصه هميشه آثار تاليفي و نظري استاد را از جهت طبقه‌بندي صحيح، انتقال صريح مفاهيم به همه دوستان توصيه کرده و می‌کنم. و همچنين آثار داستاني ايشان اعم از داستان‌كوتاه و داستان‌بلند و رمان كه برخي از آن‌ها نيز به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، ارمنی، ایتالیایی، روسی، رومانیایی، عبری، عربی، مجاری، هندو و اردو ترجمه شده‌اند.

بدون شک وجود استاد میرصادقی و تلاش‌های ایشان در عرصه ادبیات داستانی دلیلی بر معرفي ادبيات ما در سطح جهاني و نزدیکی هنر نویسندگی کشور ما به هنر نویسندگی جهان است.

انسان با داستان زنده است و با داستان در آینده حضور خواهد داشت، همان‌طور که با داستان گذشته‌هارا حفظ می‌کند. هر انسانی داستانی دارد که در طول عمرش و حتی پس از خودش ادامه می یابد. ما با این اعتقاد، عشق و دوستی بین نویسنده، داستان و خواننده را در روز جهانی داستان جشن می‌گیریم و امروز گرد هم آمده ایم تا با داستان استاد جمال میرصادقی جشن خود را زیباتر و پربارتر کنیم.

و در پايان به نمايندگي از اعضاي كانون فرهنگي چوك، مراتب قدرداني و سپاسگزاري را از جناب آقاي دهباشي سرو هميشه راست قامت عرصه فرهنگ ابراز مي‌دارم كه همچون سايه‌باني امن،‌ حامي ما جوانان، بوده و هست همچون بخارا.

ای بخارا شاد باش و دیرزی "

جمال میرصادقی به همراه علی دهباشی ـ عکس از سمیه لطفی

و بعد نوبت به جمال میرصادقی رسید که خطاب به حاضران چنین گفت:

" گفتنی‎ها را همه گفتند و من حرفی ندارم جز نقل خاطره‎ای.اولین داستان من که چاپ شد در مجله سخن بود. مجله سخن مسابقه داستان نویسی گذاشته بود و من هم آن موقع دانشجوی دانشکده ادبیات بودم. استاد ما هم دکتر خانلری بود. این داستان را توسط دوستی در صندوق انداختیم و یک ماهی گذشت و ما منتظر بودیم کی چاپ می‎شود و کی جایزه می‎دهند . روزی رفته بودیم بازار کفش بخریم چون در بازار می‎شد ارزانتر خرید. وقتی برگشتیم، دیدم دوستم کنار بساط روزنامه‎فروشی و مجله‎ای را برداشت و دیدم که مجله سخن است. پولش را هم داد و دوید و پرسیدم چی شده؟ گفت داستانت چاپ شده. و هر چه کردم مجله را به من نداد. بعد هم به من گفت تو دیگر آدم بزرگی شدی و جزو مشاهیر درآمدی و اسمت همه جا می‎آید و من هم حسابی به خودم گرفتم و هی اطراف را نگاه می‎کردم تا واکنش‎ها را ببینم. شب شد و آمدیم خانه و چند روزی گذشت. دختربچه شش هفت ساله‎ای بود که پدر و مادرش کارمند دانشگاه بودند و او را هم به دانشکده می‎آوردند. به من سلام می‎کرد و من هم خیلی به قاعده جواب می‏دادم. فکر می‏کردم پدر و مادری که اینجا هستند حتماً این داستان را خوانده‎اند و از من تعریف کرده‏اند و این دختربچه به همین دلیل به من احترام می‏گذارد. یک بار وقتی به من سلام کرد ، برادر نُه ساله‏اش گفت چرا به این سلام می‎کنی؟ دختربچه گفت « آخه، بدبخته، بیچاره‎س. گناه داره.» باز هم من منتظر بودم ببینم چی می‎شود. در دانشکده هم که اصلاً کسی این داستان را نخوانده بود. به هر حال جایزه اول را به من دادند. باز هم آمدیم به دانشکده. دیدیم کسی اعتنایی نمی‏کند. و همه‎اش خواب و خیال بود که از مشاهیر شدی و همه برایت صف می‎بندند!

و ممنون "

در عین حال جشن هشتاد سالگی جمال میرصادقی ( با اندکی تأخیر) همزمان با روز جهانی داستان برگزار شد.

و نمایش فیلم مستند « چراغ‎ها» ساخته علی زارع از دیگر بخش‎های شب جمال میرصادقی بود.

در پایان دوره چهار جلدی « مسائل پاریسیه » یادداشت‏های علامه قزوینی که به کوشش ایرج افشار و علی محمد هنر تدوین شده از سوی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و توسط آقای افسری و مجلداتی از انتشارات مرکز دایره العمارف بزرگ اسلامی به آقای میرصادقی اهدا شد.

از حاضران در این شب می‎توان به دکتر محمد رضا باطنی، دکتر ایرج پارسی نژاد ، قباد آذرآیین ، دکتر سرمد قباد ، اسدالله امرایی و ناشران آثار جمال میرصادقی ـ نشر سخن ( آقای علی اصغر علمی) ، نشر اشاره ( آقای داودی) ، نشر مهناز( آقای مسعود کازری) اشاره کرد.

 


[1] شخصیت اصلی رمان «درازنای شب» نوشته جمال میرصادقی

[2] شخصیت اصلی رمان «همسایه‌ها» نوشته احمد محمود

 

 

گزارش جلسات ادبی- تفريحی كانون فرهنگی چوک

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

عکسی از نودوهفتمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک آذرماه سال 1402، بازدید از چاپخانه رنگ پنجم

97 chapkhooneh 

عکسی از نودوششمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک آذرماه سال 1402

97 kooh

عکسی از نودوپنجمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک فروردین‌ماه سال 1402

95 kooh

عکسی از نودوچهارمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک اسفندماه سال 1401

94 kooh

عکسی از نودوسومین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک شهریورماه سال 1401

93 2

عکسی از نودودومین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک خردادماه سال 1401

92 2

عکسی از نودویکمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک بهمن‌ماه سال 1400

chook 91

عکسی از نودمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک مهرماه سال 1400

kooh 90

عکسی از هشتادونهمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک شهریورماه سال 1400

kooh 89

عکسی از هشتادوهشتمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک خردادماه سال 1400

kooh 88 

عکسی از هشتادوهفتمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک بهمن‌ماه سال 99

kooh 98

عکسی از هشتادوششمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک مهرماه سال 98

kooh 86

عکسی از هشتادوپنجمین جلسه ادبی-تفریحی کانون فرهنگی چوک مهرماه سال 98

mehrr 98

عکسی از هشتادوچهارمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک تیرماه سال 98 همراه با اعضای خانه اندیشمندان ایرانی

kooh84

عکسی از هشتادوسومین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک اردیبهشت ماه سال 98

kooh 83

عکسی از هشتادودومین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک عید سال 98

kooh 82

عکسی از هشتادویکمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک بهمن ماه 97

kooh 81

عکسی از هشتادمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک آبان‌ماه 97

81

عکسی از هفتادو نهمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک مردادماه 97

kooh 79kooh791

عکسی از هفتاد و هشتمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک اردیبهشت ماه 97 

78

عکسی از هفتاد و هفتمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک اردیبهشت ماه 97

77

عکسی از هفتاد و ششمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک اسفندماه 96 

KOOHH

عکسی از هفتاد و پنجمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک آبان ماه 96 با رونمایی از کتاب شعر «همزیستی مسالمت آمیز!» سروده امین هادی و داستان خوانی نرگس امینی...

 kooh 75

عکسی از هفتاد و چهارمین جلسه ادبی- تفریحی چوک مهرماه سال 96

kooh 74

عکسی از هفتاد و سومین جلسه ادبی- تفریحی چوک مردادماه سال 96

kooh 73

عکسی از هفتاد و دومین جلسه ادبی- تفریحی چوک اسفندماه سال 95


عکس های هفتاد و یکمین جلسه ادبی-تفریحی چوک


هفتادمین جلسه ادبی- تفریحی چوک شهریورماه برگزار شد.


شصت و نهمین جلسه ادبی- تفریحی چوک یه تاریخ نهم مردادماه با حضور دوستان برگزار شد.


شصت و هشتمین جلسه ادبی- تفریحی چوک به تاریخ 16تیرماه با حضور دوستان برگزار شد.


شصت و هفتمین جلسه ادبی- تفریحی چوک یه تاریخ دوم خردادماه با حضور دوستان برگزار شد و داستان هایی از خانم مرضیه عابد، آقای بابک ابراهیم پور و خانم نرگس امینی مورد بررسی قرار گرفت. با تشکر از همه دوستانی که از شهرهای کرج و تهران و قزوین و شهریار در این جلسه حضور داشتند. 


شصت و ششمین جلسه ادبی- تفریحی چوک 9 بهمن94  در دمای منفی 7درجه برگزار شد.


شصت و پنجمین جلسه ادبی-تفریحی چوک جمعه 6شهریور برگزار شد. همراه با داستان خوانی نعمت مرادی، شعر خوانی اصغر هادی


 شصت و چهارمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک 13 خرداد94 برگزار شد. با داستان خوانی سمیه عبدی، شعرخوانی اصغر هادی و امید فرج الهی.

شصت و سومین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک 11اردیبهشت94 ماه برگزار شد.

 


شصت و دومین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک برگزار 22 اسفند ماه93 برگزار شد. داستان نعمت مرادی با نام گل خنان و داستانی از مرادحسین عباسپور و داستان فریاد مرضیه عابد نقد و بررسی شد. ومحسن مرادی داستانی از پیتر پیکسل را روایت کرد


 شصت  و یکمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک برگزار 21 آذرماه برگزار شد
   


عکسی از شصتمین جلسه ادبی- تفریحی کانون فرهنگی چوک مهرماه سال 93


عكسي از پنجاه و چهارمين جلسه ادبي- تفريحي كانون فرهنگي چوك شهريور سال 92



پنجاهمين جلسه ادبي تفريحي كانون فرهنگي چوك دي ماه سال91 با داستان خواني مرضيه عابد و شعر خواني صابرساده و اصغر هادي برگزار شد.


 اصغرهادي،صابرساده، مهدي رضايي، نعمت مرادي، عباس رضواني


چهل و ششمين جلسه ادبي تفريحي كانون فرهنگي چوك اسفند ماه سال 90 با حضور اعضاي كانون، دوستان و علاقمندان از شهرهاي تهران،‌شهريار و كرج برگزار شد.


  91چهل و چهارمین جلسه ادبي تفريحي كانون فرهنگي چوك آبان سال


چهل و دومین جلسه ادبي تفريحي كانون فرهنگي چوك شهريور سال91


 


چهل و سومین جلسه ادبي تفريحي كانون فرهنگي چوك دي ماه سال 90 با حضور اعضاي كانون، دوستان و علاقمندان برگزار شد. دراين جلسه 3 داستانك از محمد اكبري و نعمت مرادي و 1 داستان كوتاه از حسين دانش پژوه مورد نقد و بررسي قرار گرفت و بخش دوم به شعرخواني اصغر هادي و طيبه تيموري اختصاص داشت

جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک با تقدیر از علی دهباشی

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

 

جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک با حضور اعضای کانون از ساوه، شیراز، کردستان، رشت، ملایر، تبریز، قم، مشهد، گرگان، همدان، کرمانشاه، اصفهان، زاهدان، کرج و ... برگزار شد.

در بخش اول این مراسم نرگس امینی، فاطمه همدانیان، مصطفی سلیمی، غزال مرادی، آناماریا مرادی، سیروان قادرمزی، افسانه طباطبایی و کاوه روحانی به شعرخوانی و داستان خوانی پرداختند.

در بخش دوم این مراسم فیلم کوتاه طوفان سنجاقک اثر شهرام مکری نمایش داده شد و در بخش سوم علی دهباشی به ایراد سخنرانی پرداخت و درباره تاریخچه ادبیات داستانی و کانون های ادبیات داستانی از دوران مشروطه گفتند و جوان ها را تشویق به مطالعه آثار کلاسیک کردند.

جناب آقای علی دهباشی (سردبیر مجله بخارا) و مهدی رضایی(سردبیر ماهنامه ادبیات داستانی چوک)
پس از سخنرانی مهدی رضایی گفت: ما جوان ها برخود لازم دانستیم که به زعم خود از جناب آقای علی دهباشی قدردانی کنیم و به یادگار لوح تقدیری به ایشان تقدیم می شود که همیشه حامی و راهنمای کانون فرهنگی چوک بوده اند.

و سپس مهدی رضایی سخنرانی و گزارش سالیان خود را چنین قرائت کرد.

در آستانه یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک، خدا را شاکریم که توانستیم یک‌دهه از عمر خود را صرف ادبیات و فرهنگ کنیم. خدمتی صادقانه، که اگر چیزی جز صداقت بود، دوامی چند ماهه بیشتر نداشت. اتحادی که معادلات بسیاری از کارشناسان و صاحب‌نظران را به‌هم زد. کار گروهی و این‌همه استمرار؟!!

شهریور سال 85 وقتی چند جوان مشتاق به ادبیات ، دور هم جمع شدیم تا انجمنی داشته باشیم که مختص به داستان باشد. وبلاگی طراحی شد و هر هفته فقط یک داستان روی وبلاگ قرار می‌گرفت و خیل مشتاقان آن‌را نقد و بررسی می‌کردند. اوج دوران وبلاگ و وبلاگ‌نویسی بود و از همان زمان، نظم و دقت به‌روز رسانی وبلاگ، جوابگویی به نویسندگان و مخاطبان، نام چوک را سر زبان‌ها انداخت.

اما این عطش سیری‌ناپذیر، ما را مجاب کرد که از شهریور سال 88 ماهنامه ادبیات داستانی چوک را راه‌اندازی کنیم. در طی این سال‌ها اتفاقات خوب و بد بسیاری افتاد، اتفاقات بدش هم خوب بود از آن جهت که ما را مصمم‌تر ‌کرد و پخته‌تر.

در شروع راه‌اندازی ماهنامه ادبیات داستانی، وقتی ایده نشریه را به دیگران معرفی می‌کردیم، چندان روی خوشی نشان نمی‌دادند و یا اصلاً درک نمی‌کردند که برد چنین کاری تا چه حد می‌تواند باشد! استادی گفت: به‌نظرم بی‌فایده است. همین مطالب را می‌توانید روی سایت هم بگذارید و دیگران بخوانند.

و توضیح دادن برای آن‌هایی که با تکنولوژی روز آشنا نبودند کاری سخت بود و ما نیز کار سختی پیش رو داشتیم. پس کار سخت توضیح دادن به دیگران را کنار گذاشتیم و به کار سخت کوشیدن روی آوردیم. پس از سه سال با آن استاد دیداری دوستانه داشتم. به محض دیدار گفت: «هنوز هم ماهنامه چوک را در می‌آورید؟» در جواب یک جمله همیشگی را گفتم: « بله. سر موقع و بی‌وقفه.» و در ادامه گفت: «خیلی خوب است ادامه بدهید.» و سپس خواستم که علت تغییر دیدگاهش نسبت به نشریه را بگوید. گفت: «سفری به پاکستان داشتم. در یکی از دانشگاه‌های پاکستان برای پارسی‌زبانان سخنرانی داشتم و در بین صحبت‌هایم از چوک گفتم و اینکه چنین ماهنامه‌ای در ایران به‌صورت پی‌دی‌اف منتشر می‌شود که اکثریت حاضر در همایش از وجود آن ابراز اطلاع کرده و خود را مخاطبان جدی و پیگیر ماهنامه معرفی کردند.»

جالب است که دوستی، برای شرکت در یک جشنواره ادبی به شهری دورافتاده سفر کرده بود، وقتی برگشت از این سفر عجیب و غریب خود گفت. گفت که: شهر دوری بود. انگار ته دنیا بود. نمی‌دانی با چه دردسری خودمان را به آن شهر رساندیم. شهری که می‌شود نام «شهر مرده» را روی آن گذاشت. اصلا شاید روی نقشه هم نتوانی آن را پیدا کنی. وقتی با بومی‌های آن شهر از نویسندگان مطرح ایرانی می‌گفتم، شناختی نسبت به آن‌ها نداشتند و این بسیار تعجب برانگیز بود و تعجب برانگیزتر این‌که علی‌رغم عدم شناخت نویسندگان روز ایران و جهان همگی با ماهنامه و سایت چوک آشنایی داشتند و نویسندگان جوان را بهتر و بیشتر می‌شناختند.

از دیگر اتفاقات جالب این بود که در بین انبوه ایمیل‌های روزانه، ایمیلی دریافت کردم که غلط‌های املایی فراوانی داشت و در آخر ایمیل متوجه شدم که او یک شهروند روسی غیرپارسی زبان است که در رشته زبان و ادبیات پارسی تحصیل می‌کند و به‌سمت نشریه و فعالیت‌های سایت جذب شده. پس از تبادل چند ایمیل و ارائه توضیحاتی در رابطه با فعالیت‌های کانون، استاد این دانشجو که استاد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه روسیه است با ما تماس برقرارکرد و گفت: «ما در حال تهیه پایان‌نامه‌ای هستیم در رابطه با فعالیت سایت و ماهنامه و فصلنامه شما.» این خبر مسرت‌بخشی بود که نشان می‌دهد این استمرار، نه تنها نظر اکثر پارسی زبانان ادبیات‌دوست دیگر کشورها را به‌سمت ما جلب کرده، بلکه غیرپارسی زبان هم به‌سوی آن جذب شده‌اند.

مورد دیگر که از گستردگی مخاطبان چوک در خارج از کشور حکایت دارد این‌که مصطفی بالعل نویسنده پیشکسوت ترکیه، اتفاقی مجله ما را می‌بیند. او فارسی بلد نیست. اما ماهنامه را نگاه می‌اندازد و از عکس‌ها و فرم کار متوجه می‌شود که مسئله داستان است. از دوست و مترجم ایرانی خود می‌خواهد در رابطه با این فعالیت‌ها جستجو کند و همین مسئله باعث ارتباطی دوستانه بین کانون فرهنگی چوک و کانون نویسندگان ترکیه شد. و رفته رفته ارتباط با نویسندگان دیگر کشورها و نویسندگان و شاعران غیر پارسیزبان از طریق مترجمان گسترده شد ه و گسترده‌تر خواهد شد.

از زمان شروع فعالیت ماهنامه به‌عنوان اولین ماهنامه ادبیات داستانی ایران، گروه‌های مختلفی تلاش کردند که چنین محصولی را ارائه کنند، چون ظاهر کار همه‌چیز را ساده نشان می‌داد. تا به امروز که هفت‌سال از فعالیت ماهنامه و سه‌سال از فعالیت فصلنامه می‌گذرد شاهد شکل‌گیری بیش از 30 نشریه ادبی پی‌دی‌اف بوده‌ایم که با عنوان ماهنامه شروع می‌کردند، بعد عنوان فصلنامه را به یدک می‌کشیدند و سپس سالیانه هم نامی از آن‌ها نیست. و همین عدم استمرار، توهم ساده بودن تولید یک نشریه ادبی الکترونیکی را از اذهان پاک کرد.

ما انتظارات مخاطبان خود را از سایت و ماهنامه و فصلنامه و نمایش‌های صوتی داستان را می‌دانیم. ضعف‌هایمان را هم با نقدهای خوب شما شناخته‌ایم اما رفع همه موارد آن‌ها با توجه به امکاناتی که در اختیار داریم، شدنی نیست مگر کسی پیدا شود و قبول کند یک ماهنامه را بدون حق‌الزحمه با دقت ویرایش کند. مگر کسی پیدا شود روزانه، ساعت‌ها از زمان خود را صرف بررسی دقیق مطالب کند. مگر کسی باشد که 300 صفحه ماهنامه و فصلنامه رایگان چوک را رایگان صفحه‌بندی حرفه‌ای کند. مگر کسی پیدا شود هزینه‌های لازم برای انجام فعالیت‌های متعدد را تقبل کند. اگر چنین کسی هست ما دست او را به گرمی می‌فشاریم. اما همیشه ایراد گرفتن هست و حرکتی نیست. این حکایت در ذهن متبادر می‌شود که استادی به شاگردش گفت دیگر در هنر نقاشی چیزی ندارم به تو یاد بدهم. نقاش رفت و یک نقاشی‌اش را در میدان شهر گذاشت و کنارش نوشت هر کس فکر می‌کند که این نقاشی ایراد دارد آن قسمت را علامت بزند. و در پایان روز، نقاشی پر از علامت ایراد گرفته شده بود. نقاش با ناراحتی پیش استاد خود رفت و جریان را تعریف کرد. استاد به او گفت فردا نقاشی دیگری به میدان شهر ببر و کنارش بنویس هرکس فکر می‌کند که این نقاشی ایراد دارد قلم‌مو را بردارد و تصحیح کند. تا پایان روز حتی یک تصحیح هم صورت نگرفته بود. بله کنار گود نشستن و ایراد گرفتن کار ساده‌ای است اما قلم به‌دست گرفتن و اندیشیدن کاری است سخت. امروز چوک در این جایگاه ایستاده که انتشار اثر و مقاله و نقد و ترجمه در نشریات آن از سوی برخی از اساتید دانشگاه یک امتیاز برای دانشجویان حساب می‌شود. امروز چوک در این جایگاه ایستاده که نشریات آن به بیش از صدهزار تن ارسال می‌شود و از حدود 15 سایت فعال دانلود، در مجموع بیش از 15 هزار بار دانلود می‌شود. امروز چوک در این جایگاه ایستاده که مشتاقان بسیاری نشریات آن را پرینت گرفته، صحافی می‌کنند و در آرشیو خود نگه می‌دارند. چوک در این جایگاه ایستاده که نمایش‌های رادیویی آن در داخل و خارج از کشور در از طرق مختلف بین مشتاقان رد و بدل می‌شود. چوک در این جایگاه ایستاده که هنرمندان برای ثبت مقالات خود، به بانک مقالات سایت چوک مراجعه می‌کنند. چوک در این جایگاه ایستاده که هر کسی در هر جایی اثری هنری تولید می‌کند، می‌داند که بدون التماس و بدون داشتن رابطه می‌تواند اثرش را از تریبون ما به جامعه ادبی معرفی کند. چوک در این جایگاه ایستاده که هر هنرمند بی‌تربیونی می‌تواند صفحه‌ای ویژه معرفی خودش در بانک هنرمندان چوک داشته باشد. چوک در این جایگاه ایستاده که منتقدان و نویسندگان بسیاری انتشار آثارشان در نشریات چوک را به نشریات چاپی ترجیح می‌دهند. چوک نه در جایگاه آرمانی‌اش که تا رسیدن به آن راه طولانی پیش رو دارد اما در جایگاهی ایستاده که پیش از این کسی بدان‌جا نرسیده و این‌ها همه به همت انسان‌هایی است که در یک کلمه خلاصه می‌شوند. از خودگذشته. و در آخر سپاسگزار تمام دوستانی هستم که حتی با بیان یک کلمه طی این سال‌ها ما را همراهی کرده‌اند.

در پایان از اعضای فعال کانون فرهنگی چوک تقدیر به عمل آمد. مهدی رضایی در زمان اهدای تقدیر نامه ها گفت: ما از کسانی در جشن سال چوک تقدیر می کنیم که یک سال تمام و بلکه بیشتر در کنار ما بوده اند. این تعهد و مسئولیت پذیری اعضای ماست که لایق تقدیر است.

در پایان این مراسم به حامد مختاری، مرضیه فروزنده، مسعود ریاحی، مریم ایلخان، اسماعیل پورکاظم، زیبا حاجیان، فاطمه همدانیان، علی شمسی، امیررضا گرانپایه، مصطفی بیان، ابوذر آهنگر، فرناز خان احمدی، مصطفی سلیمی، زهرا تدین، روح الله سیف، فائزه پورپیغمبر، محمود خلیلی، محمد امین پورحسینقلی، جواد آجرلویی تقدیرنامه و هدایایی اهداشد.

 

مهدی رضایی دبیرکانون فرهنگی چوک و مائده مرتضوی دبیر بخش مقاله، نقد و گفتگو


 


 


 

گزارش جشن یازدهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک

دانلود فایل یادبود جشن دهمین سال کانون فرهنگی چوک

جشن دهمین سال کانون فرهنگی چوک، سوم شهریورماه با حضور اعضای کانون فرهنگی چوک و با حضور مدعوین شاعر و نویسنده و مترجم برگزار شد.

مهدی رضایی در شروع برنامه به حضار خیر مقدم گفت و درباره فعالیت‌های کانون و همچنین راه اندازی نخستین بانک مقالات ادبی، فرهنگی و هنری، توضیحاتی ارائه داد.

و برنامه با داستان‌خوانی صبا توکلی، مرادحسین عباس‌پور، زیبا حاجیان و سیمیندخت حسینیان و هم چنین شعرخوانی نعمت مرادی، امید بیگدلی، امید فرج الهی، حسین آهنی، جواد نعمت‌زاده ادامه داشت.


پس از شعرخوانی و داستان‌خوانی، مهدی رضایی دبیر کانون فرهنگی چوک، سخنرانی خود را چنین ایراد کرد.


به نام خداوند جان و خرد

شهریورماه سال 1385 به فاصله چندصدمتری این مکان (کانون ادبیات ایران)، چند جوان علاقمند به ادبیات داستانی بودیم که برای راه اندازی یک انجمن داستانی در پارک هنرمندان گردهم آمدیم. روی چمن نشستیم و برنامه ریزی کردیم. قرار بر این شد که وبلاگی راه اندازی شود و هفته‌ای یک داستان، به روی وبلاگ گذاشته و مورد نقد و بررسی قرار دهیم. در مدت کوتاهی به یکی از پربازدیدترین وبلاگ‌های ادبیات داستانی ایران تبدیل شد. اما یک وبلاگ نمی‌توانست شور و شوق ما را در خود جای دهد.

شهریورماه سال 88 به کمک اعضا، اولین ماهنامه ادبیات داستانی الکترونیک پی‌دی‌اف ایران را راه‌اندازی کردیم.

پس از مدتی گستره خوانش این ماهنامه در حدی شد که گروه‌هایی اقدام به انتشار این نوع ماهنامه الکترونیکی کردند که اکثرشان جز چند شماره، دیری نپایید. هجوم این همه علاقمند برای راه‌اندازی ماهنامه ادبیاتی این گونه بود که فکر می‌کردند کاری ساده و سهل است اما با وارد شدن به این دنیای مجازی متوجه می‌شدند که انتشار ماهنامه الکترونیکی، همچون ماهنامه چاپی روند و سختی‌های خود را دارد فقط به جای آن که روی کاغذ برای فروش منتشر شود، در فضای مجازی رایگان در اختیار همگان قرار می‌گیرد. چیزی عاید کسی نشده و نمی‌شود. در این راه باید فقط عشق به ادبیات داشت و آن‌هایی که دارند، هستند و آن‌هایی که نداشتند، رفتند.

سال 1390 سایت کانون فرهنگی چوک راه‌اندازی شد. و شهریورماه سال 93 فصلنامه شعر چوک شروع به کار کرد.

بسیاری این سوال را می‌پرسند که چه چیزی از این همه فعالیت مستمر و انتشار ماهنامه و فصلنامه و به روز رسانی سایت عایدتان می‌شود؟ در جوابشان می‌گفتم که هیچ. چند لحظه قبل هم گفتم که چیزی عاید کسی نشده و نمی‌شود، اما فکر می‌کنم که دیگر باید حقیقت را بگویم. چیزهای زیادی عاید شده است. عایدی‌ها ما از این فعالیت‌های گروهی که همه اعضا در آن سهیم هستند این‌هاست.

دریافت پیام‌های تبریک و تشویق و تحسین که هر روز از سوی مخاطبان دریافت می‌کنیم.

پیام‌هایی از سراسر جهان از کشورهای همسایه گرفته تا دورترین کشورهای فارسی زبان تا غیرفارسی زبانانی که با زبان فارسی آشنایی دارند، در این دهکده جهانی ما را می‌بینند، می‌خوانند و حمایت معنوی می‌کنند.

عایدی ما توفیق خدمتگزاری به جامعه ادبیات و هنر است و در پی آن سپاسگزاری نویسندگان، شاعران، منتقدان و محققانی را به همراه دارد که با ارسال و مقالات و داستان‌ها و اشعارشان متوجه وجود مامنی بی‌ادعا هستند که می‌توانند به راحتی خود را به جامعه ادبی معرفی کنند.

عایدی دیگر همراهی با انسان‌هایی است که در این کانون حضور دارند و بی‌هیچ چشم داشتی می‌نویسند و مطالب دست اول خود را در اختیار این کانون قرار می‌دهند و این در حالی است که می‌توانند همین مطالب را به دیگر نشریات بفرستند اما حمایت از یک حرکت مردمی را ترجیح می‌دهند.

و مفتخریم که امسال در جشن دهمین شهریور چوک، بخش بانک مقالات ادبی را با عنوان نخستین بانک مقاله، مصاحبه و گزارش ادبی، فرهنگی و هنری راه اندازی کرده و به جامعه ادبیات و هنر ایران تقدیم کرده‌ایم. بانکی که تک‌تک اعضا و دوستداران ادبیات در تشکیل آن سهیم هستند و اینجا سپاس‌گزاری خود را از تمامی اعضای کانون و دوستداران و مشوقان آن اعلام می‌کنم و با همه این تلاش‌ها باید بگویم در این برهوت فرهنگی برای رسیدن به ایده آل‌هایمان هنوز راهی بس دور و دراز در پیش رو داریم. پس همت کنیم که با همت خودمان، اگر دانه‌ای جوانه زند، نهالی شود و درختی پربار.

با آرزوی موفقیت برای همه اهالی فرهنگ و ادبیات و هنر و با تشکر از دکتر کیاسری مدیر محترم کانون ادبیات ایران و جناب آقای آجرلو که امکانات برگزاری این همایش را برای ما مهیا ساختند.


مهدی رضایی بعد از ایراد سخنرانی، آمار فعالیت‌های سال گذشته چوک را قرائت کرد که به شرح ذیل است.

* انتشار ماهنامه (pdf) ادبیات داستانی 12 شماره.

* انتشار فصلنامه شعر چوک 4 شماره.

* انتشار 144 داستان‌کوتاه، 65 داستانک، 61 داستان ترجمه، 50 داستان زبان اصلی در سایت و ماهنامه.

* انتشار 601 قطعه شعر آزاد، 96 قطعه شعر کلاسیک، 80 قطعه شعر ترجمه،‌ 46 قطعه شعر زبان اصلی.

* انتشار بیش از 2000 خبر ادبی فرهنگی هنری.

* انتشار بیش از 400 پست در بخش مقاله، نقد، گفتگو.

* معرفی 100 هنرمند در بانک هنرمندان سایت چوک.

* حمایت خبری بیش از 250 نویسنده، شاعر و مترجم، نقاش، مجسمه‌ساز، عکاس و...

* حمایت و همکاری با 15 جشنواره و جایزه ادبی، فرهنگی.

* راه‌اندازی اولین بانک اختصاصی مقالات ادبی، فرهنگی و هنری

جلسـات و همـایـش‌هـا

* برگزاری 9 جلسه ادبی- تفریحی.

* برگزاری 21 جلسه آموزشی آکادمی داستان‌نویسی.

* برگزاری 2 جلسه رونمایی کتاب.

* برگزاری سه‌دوره آموزشی داستان‌نویسی تحت عنوان «آکادمی کانون فرهنگی چوک».

آثار منتشرشده از سوی اعضای کانون فرهنگی

* مجموعه شعر «پروانه‌ها اتو برنمی‌دارند» آیدا مجیدآبادی

* مجموعه داستان «آواز گوسفندها» مهدی رضایی

* رمان «روزگار فراموش شده» مهدی رضایی

* مجموعه داستان «لیتیوم کربنات» بهاره ارشدریاحی

* مجموعه شعر «درناها نمک‌گیر نمی‌شوند» غزال مرادی

* ترجمه اشعار ران ویلیس با عنوان «چهره‌ای برای احوال‌پرسی نیست» فائزه پورپیغمبر

* سه ترجمه از مریم طباطبائی‌ها با نام‌های «پرنده‌ای با یک بال» اثر «یاشار کمال»، «موزه معصومیت» اثر «اورهان پاموک» و «درخت انار» اثر «نازان به کیر اوغلو»


در پایان نیز از اعضای فعال کانون فرهنگی چوک با اهدا لوح، تقدیر شد. مهدی رضایی قبل از تقدیم لوح‌های تقدیر گفت. این لوح‌ها و هدایا جز یادبود چیز دیگری نیست. چون زحمات اعضای کانون را به هیچ صورتی نمی‌توان جوابگو بود و باری دیگر از همگی تشکر می‌کنم که یک سال کامل را در کنار ما بوده‌اند و امیدواریم در سال‌های پیش رو اعضای بیشتری مورد تقدیر قرار بگیرند.

به این طریق تقدیر می کنیم از دوستان و اعضای محترم هیئت تحریریه کانون فرهنگی چوک: خانم شهناز عرش اکمل، خانم ندا امین، خانم مرضیه اسدی، خانم یاسمن بهارآرنگ، خانم مریم طباطبایی‌ها، آقای مرتضی غیاثی، خانم مژده الفت، خانم مائده مرتضوی.

با آرزوی موفقیت برای همه عزیزان.



 جشن نهمین سال فعالیت کانون فرهنگی چوک برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری کانون فرهنگی چوک: جشن نهمین سال فعالیت این کانون، پنجم مهرماه با حضور اعضای کانون و جمعی از مدعوین برگزار شد.

مهدی رضایی دبیرکانون در شروع مراسم ضمن خیر مقدم به حاضران گفت: هر سال بعد از انتشار گزارش جشن سال چوک، دوستان و علاقمندان بسیاری به ما معترض می شوند که چرا به جشن سال چوک دعوت نشده اند و چرا فقط عده ای خاص در این مراسم حضور می یابند. در جواب این دوستان باید بگویم که ما هرساله در فضایی محدود این مراسم را برگزار می کنیم و از دوستان و اعضای فعال، تقدیر می کنیم و امسال هم قصد داشتیم جشن خود را در سالنی فرهنگی و بزرگ تر برگزار کنیم که هیچ کدام از فرهنگسراها و مکان های فرهنگی تهران بدون دریافت هزینه های کلان، تمایل به همکاری نداشتند و از آنجایی که این کانون پولی هم از جیب ما بیرون می کشد و عایدی هم ندارد، باز هم مجبور شدیم که در جمعی کوچک و صمیمی مراسم خود را برگزار کنیم که این مکان هم بیش از 40 نفر فضا ندارد پس بنابراین باری دیگر شرمنده دوستان هستیم و امیدواریم این مسئله را درک کنند. و از آقای بابک اباذری مدیر نشر نصیرا و کافه کتاب نصیرا برای در اختیار قرار دادن این مکان برای برگزاری این مراسم تشکر می کنم.

مهدی رضایی در ادامه گزارش فعالیت های سال چوک را قرائت کرد و مراسم و فعالیت های انجام گرفته مورد ارزیابی اعضا قرار گرفت. بخش دیگر این مراسم اختصاص داشت به رونمایی مجموعه داستان گروهی چوک 2 که توسط نشر نصیرا به بازار کتاب روانه شده است.

مهدی رضایی در این باره گفت: خوشحالیم که دومین مجموعه داستان چوک هم به ثمر نشست و باید قدردان زحمات آقای بابک اباذری باشیم که در دوره ای که با بی مهری ناشران نسبت به شاعران و نویسندگان روبه رو هستیم ایشان از اعضای کانون حمایت کرده و با هزینه انتشارات، چاپ این مجموعه داستان را به عهده گرفتند.

مهدی رضایی به نمایندگی از اعضای کانون فرهنگی چوک، تقدیر نامه و هدیه فرهنگی به پاس زحمات بابک اباذری در عرصه فرهنگ و هنر به وی تقدیم کرد.

بعد از صحبت های مهدی رضایی، طیبه تیموری نیا ناظر فنی فصلنامه چوک در رابطه با فعالیت انجمن شعرچوک و فصلنامه چوک، هدف ها و چشم اندازهای این بخش را بیان کردند و سپس جمعی از دوستان حاضر به شعر خوانی و داستان خوانی پرداختند.

در انتهای جلسه مهدی رضایی گفت: خوشحالیم که توانسته ایم در فضایی صمیمی باری دیگر دور هم باشیم. چوک مثل همیشه فضایی برای همه است. همه به معنای واقعی و با همان هدف همیشگی که «چوک تریبون همه هنرمندان است» و این هدف ما را نه خود ما که دیگران بارها و بارها مهر تائید زده اند. و همچنان به این راه خود ادامه خواهیم داد به امید آن که شما دوستان و یاران، همیشه ما را همراهی کنید.

 


 جشن هشتمين سال فعاليت كانون فرهنگي چوك برگزار شد.

 به گزارش خبرگزاري كانون فرهنگي چوك: جشن هشتمين سال فعاليت كانون فرهنگي چوك 14 شهريور با حضور اعضاي كانون برگزار شد. در اين جلسه اعضا از شهرهاي تهران، خرم آباد، قم، ساري، ساوه، مشهد، كرج، شهريار، شهركرد، كرمانشاه حضور به هم رساندند.

 در بخش اول برنامه «مهدي رضايي» دبيركانون فرهنگي چوك ضمن خير مقدم به حاضران به تشريح فعاليت ها و ارائه آمار سال گذشته كانون پرداخت و سپس برنامه چشم انداز هشتمين سال كانون را ارائه كرد. در ادامه تشريح بخش‌هاي جديد در سايت كانون فرهنگي چوك به همراه معرفي دبيران صورت گرفت.

 بخش دوم برنامه  به رونمايي و معرفي كتاب اختصاص داشت. در اين بخش مجموعه داستان«گرامافون» اثر تازه منتشر شده سركار خانم «مژده الفت» براي حضار معرفي شد و اين نويسنده بعد از ارائه بيوگرافي مختصري از خود داستاني از اين مجموعه را با نام «روزي كه ماهي شدم» را براي حضار خواند. اين اثر از سوي انتشارات همشهري به تازگي به بازار كتاب عرضه شده است.


 بخش سوم برنامه به رسم هرساله به اهدا تقديرنامه و هديه به اعضاي فعال كانون اختصاص داشت. هرساله كانون فرهنگي چوك به اعضايي كه يك سال فعاليت مداوم داشته‌اند، تقدير‌نامه و هدايايي اهدا مي‌كند. در اين مراسم از سركاران خانم غزال مرادي، نيكي مرادي، بهاره ارشدرياحي، مرضيه مقدم و آقايان كيوان عابدي، اميرآقاجاني، اميرشيرپور و علي‌قلي نامي تقدير به عمل آمد.

 بخش چهارم برنامه به پرسش و پاسخ بين اعضاي كانون و دبيركانون و شوراي فرهنگي كانون اختصاص داشت. كه سوالات با توضيحات اعضاي شوراي فرهنگي حاضر در جلسه آقايان حسين بركتي و عباس رضواني پاسخ داده شد.

 بخش پنجم و پاياني برنامه با داستاني از «هاينريش بل» به نام «مردي كه مي خندد» با خوانش مهدي رضايي پايان يافت و جلسه با پذيرايي و اهدا كتاب به اعضا و مهمانان پايان يافت.


گزارش و عكس هاي جشن هفتمين سال فعاليت كانون فرهنگي چوك

سي‌ام شهريورماه به ياري همه دوستان و اعضاي كانون فرهنگي چوك جشن هفتمين سال فعاليت اين كانون برگزار شد. در اين مراسم افتخار ميزباني مهماناني از شهرهاي انديمشك، كرج، شهريار، رشت، اصفهان، بروجرد و ... را داشتيم. دربخش اول اين مراسم، گزارش ساليانه فعاليت‌هاي كانون را به سمع و نظر اعضا رسانديم و نسبت به فعاليت هاي سال گذشته نظر خواهي شد و با توجه به رضايت عمومي از بخش هاي مختلف سايت، دبيران بخش ها براي يك سال ديگر در پست خود ابقا شدند.

 بخش دوم اين مراسم به رونمايي از مجموعه شعر«روزنامه صبح» اثر سركارخانم«طيبه تيموري‌نيا» اختصاص داشت كه صابر ساده مسئوليت اين بخش را به عهده داشت و دقايقي درباره سبك شعر اين شاعر به صحبت پرداخت.

 بخش سوم اين مراسم با داستان‌خواني و شعر خواني اعضا و مهمانان جلسه تا پاسي از شب ادامه داشت و بحث هاي ادبي بعد از كسلي و خسته كنندگي فراوان اين روزها، حال و هوايي بس پرازعشق و محبت به ما تزريق كرد. به هرحال سالي ديگر از فعاليت هاي ما گذشت و وارد هفتمين سال فعاليت كانون شده ايم. از تمامي دوستاني كه در اين مراسم حضور داشتند سپاسگزارم كه مايه دلگرمي ما بودند.

حاضران دراين جلسه ليلي مسلمي، شادي شريفيان، زهره نعيمي،حسين بركتي، حسام‌خسروي، مهشيد‌تقدسي، طيبه تيموري‌نيا، حسين دانش‌پژوه، عباس رضواني، صابر ساده، آرمان شرفي، بهاره ارشد‌رياحي، راضيه تيموري‌نيا، رضا يوسف زاده‌تهراني، مهدي رضايي، رضا امير، بهشتي ، محمد‌علي حسنلو، نعمت مرادي، محمد رضا ربيعيان،خليل رشنوي، پوريا فلاح، روح‌الله احمدي، زهرا تيموريِ‌نيا، نوشين خدابنده،شيرين اعرابي، مانا مهدي‌زاده، آيدا پارس‌پور، بهروز انوار، وآقاي حسن تيموري‌نيا


گزارش همایش روزجهانی داستان کوتاه و بزرگداشت «قباد آذرآیین»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

به گزارش روابط عمومی کانون فرهنگی چوک: همایش روز جهانی داستان کوتاه و بزرگداشت قباد آذرآیین 26 بهمن ماه در سالن اجتماعات کانون ادبیات ایران برگزار شد. مهدی رضایی، دبیر کانون فرهنگی چوک و دبیر این همایش، برنامه را چنین آغاز کرد:

به نام خداوند جان و خرد

داستان دانه انسان است، تا داستان هست این دانه سبز خواهد و سنگ را خواهد شکافت و به سوی تو سر برخواهد شد. با عرض سلام خدمت شما فرهیختگان گرامی.

خرسندیم که برای سومین سال به یاری شما می‌توانیم در روز جهانی داستان گردهم آییم و از داستان و داستان‌نویسی بگوییم در حالی که در جای جای این کره خاکی نیز علاقمندان دیگر کشورها در چنین مراسمی مشغول به ادای دین خود به ادبیات داستانی هستند. ناباکوف در کتاب درس هایی از ادبیات می گوید:

«ادبیات در آن روز زاده نشد که پسرکی فریاد می‌زد گرگ گرگ، از دره نئاندرتالی بیرون دوید و گرگ بزرگ خاکستری رنگی هم سر به دنبالش گذاشته بود؛ ادبیات آن روزی زاده شد که پسرکی فریاد زد گرگ آمد و هیچ گرگی پشت سرش نبود. این امر که بالاخره پسرک بیچاره چون خیلی دروغ می‌گفت خوراک حیوان وحشی واقعی شد، کاملاً تصادفی است. اما نکته مهم اینجاست. میان آن گرگ علفزار با گرگ آن داستان رابطه‌ای کم‌رنگ هست. آن خط رابط، آن منشور رنگ، هنر ادبیات است.

ادبیات یعنی ابداع، یعنی داستان، اگر داستانی را داستان واقعی بنامیم، هم به هنر توهین کرده‌ایم و هم به واقعیت. هر نویسنده بزرگی یک فریب دهنده بزرگ است، ولی آن متقلب اعظم، یعنی طبیعت هم چنین است. طبیعت همیشه فریب می‌دهد. از آن فریب ساده، تولید مثل گرفته تا توهم عظیم و پیچیدهی رنگهای محافظ پر پروانه‌ها یا پر پرندگان، در طبیعت نظام خارق‌العاده‌ای از افسون و فریب وجود دارد. نویسنده داستان فقط پا جای پای طبیعت می‌گذارد.

باز به سراغ جوانک پشمالوی سرزمین جنگلی برویم که فریاد گرگ، گرگ بر می‌آورد، می توانیم بگوییم که جادوی هنر در سایه گرگی بود که بی‌تردید او خلقش کرده بود، رویای گرگ او، بعد داستان حقه‌های او، داستان خوبی از کار درآمد. وقتی هم که از دنیا رفت داستانی که درباره‌اش می‌گفتند در تاریکی دورادور آتش به درس خوبی تبدیل شد. اما او جادوگر کوچک بود. خالق بود.»


پس از این مقدمه، فیلم کوتاهی به نمایش در آمد و در ادامه پیام اختصاصی «اوزجان قره بولوت» نویسنده و بنیانگذار «روز جهانی داستان کوتاه» پخش شد.

پیام اختصاصی آقای «اوزجان قره بولوت» به ادبیات دوستان ایرانی به مناسبت فرارسیدن 14 فوریه روز جهانی داستان، ترجمه: صابر مقدمی

دوستان و مشتاقان خوب ادبیات در ایران  

قبل از هر چیز اجازه می‌خواهم از فرصت استفاده کرده و چهاردهم فوریه روز جهانی داستان را به همه شما تبریک و شادباش عرض کنم و از شهر آنکارا احترام قلبی و علاقه صمیمانه‌ام را نثار شما کنم. حکایت نام‌گذاری چهارده فوریه به عنوان روز جهانی داستان را به صورت خلاصه خدمت شما عرض می کنم:

از اوایل دهه 80 اکثر نویسندگان معاصر اعتقاد داشتیم که نیاز به یک مجله ادبی داریم. در سال 1996 مجله ادبیات داستانی رویاها را منتشر کردیم. در یکی از پروژه‌های مجله رویاها موضوع برگزاری مراسم روزهای داستان آنکارا مطرح شد که در سال 1997 این مراسم را برای اولین بار برگزار کردیم و بعدها در شهرهای ازمیر، ازمیت، آنتالیا، چانکایا، اسکی شهیر ترکیه، قاضی ماهالوسو قبرس، لاهه، روتردام ، آمستردام هلند، کلن، وپرتال، مانهایم، فرانکفورت، آخن، دویسبورگ، وولفسبورگ و دارمشتاد آلمان برگزار شد.

در نیمه پایانی قرن بیستم انتشار پی در پی مجله‌های ادبیات داستانی موجب شد که جنب و جوش عجیبی در چاپ مجله داستان به وجود آید. علاوه بر این درکنار علاقه ناشران به چاپ کتابهای داستان، فضا و زمینه مناسبی برای انتشار ادبیات داستانی فراهم گردید. مجلات ادبیات داستانی رویاها، ایمگه، ادبیات داستانی دنیا، برای چهاردهم فوریه از سال 1996 تاکنون سهم به‌سزایی در نضج و شکل گیری ادبیات داستانی ترکیه داشته است. مراسم روزهای داستان به همراه ادبیات داستانی دنیا که از دل یکدیگر متولد شدند بتدریج با فعالیتهای سازمان یافته‌شان داستان را به عنوان یک ژانر ادبی از جغرافیای محلی به ملی و از ملی به جهانی تبدیل کرد و آن را به عنوان یکی از موضوعات مهم افکار عمومی ادبیات تبدیل کرده و باعث پویایی محیط‌های هنری و ادبی شهرهایمان شده است.

دوستان و مشتاقان گرامی ادبیات داستانی

ما در سال 2002 در آنکارا یک فرم ادبیات داستانی خلق کردیم و چهاردهم فوریه را به عنوان روز جهانی ادبیات داستانی نزد افکار عمومی ادبی و هنری روز معرفی کردیم و خواهان برگزاری مراسم بزرگداشت آن شدیم. پیشنهاد و نامگذاری این روز از سوی من ارائه شد، و کانون نویسندگان ترکیه به پیشنهاد من پاسخ مثبت داد. و چهارده فوریه از طرف هیئت تحریریه بسیاری از مجلات ادبیات داستانی به عنوان روز جهانی داستان مورد شناسایی قرار گرفته و از سال 2002 تاکنون در شهر آدانا و بسیاری از استانهای کشور مراسم بزرگداشت آن برگزار می‌شود.

علاوه بر این پروژه چهارده فوریه روز جهانی ادبیات داستانی به عنوان یکی از پروژه مورد قبول کانون نویسندگان ترکیه انتخاب گردید و در شصت و نهمین کنگره جهانی کانونهای نویسندگان سراسر دنیا که از 22 تا 27 نوامبر سال 2003 در شهر مکزیکوسیتی برگزار شده به عنوان یکی از تصمیمات کمیته ترجمه و حقوق زبان شناختی معرفی شده و مورد تصویب هیئت‌های نمایندگی کشورهای محتلف قرار گرفت. بدین ترتیب گامی مهمی در ثبت چهاردهم فوریه به عنوان روز جهانی داستان در تقویم فرهنگی یونسکو برداشته شد.

دوستان و مشتاقان گرامی ایرانی

ما با روزجهانی داستان نقش مهم داستان در ادبیات و زندگی را مورد تاکید قرار می‌دهیم. ما به تمام نویسندگان جوان و آثارشان اعم از محلی، ملی و جهانی بها می دهیم. ما به داستان به عنوان پلی بین نویسندگان فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف نگاه می کنیم. ما بر آنیم با داستان نقش سازنده ای در صلح، عشق و دوستی ایفاء کنیم.

البته برآنیم جایگاه ادبیات داستانی ترکیه را میان ادبیات داستانی دنیا تعیین کنیم. همانگونه که در بیانیه مجله ادبیات داستانی نیز به زبان آورده‌ایم ما با تاسی از جمله معروف نویسنده بزرگ ترکیه سعید فائق عباسی یانیک که می‌گوید همه چیز با دوست داشتن یک انسان شروع می‌شود می گوئیم که این مفهوم با مشارکت تمام انسانها و نویسندگان تحقق می‌یابد.

دوستان و مشتاقان گرامی

برگزاری گسترده مراسم بزرگداشت ادبیات داستانی و روز جهانی داستان سکو و بستر مناسب داستان را فراهم می‌سازد و باعث می‌شود تا انسانها جذب داستان نویسی شوند و داستانهای خود را با دیگران به اشتراک بگذارند باعث می‌شود محیط داستان دموکراتیزه شود. ادبیات داستانی معاصر به همان اندازه که محتاج ارتباط با ادبیات گذشته است به همان اندازه نیازمند ارتباط با ادبیات آینده است. ادبیات معاصر به همان اندازه که پل ارتباطی بین نسلهای مختلف است پل ارتباطی بین ادبیات و زندگی نیز هست. ادبیات داستانی ما به همان اندازه که به رشد کمی نیاز دارد به رشد کیفی یعنی نقدنویسی نیز نیازمند است. داستان و داستان نویسی نیازمند رشد کیفی نقد و افزایش سطح آن است. باید به نویسندگان جدید، جوان، قدیمی بهاء داد و سعی کنیم ابعاد جدیدشان را شناسایی کنیم.

در ماه فوریه سال 2016 چهاردهمین سال بزرگداشت روز جهانی داستان برگزار می‌شود. یعنی چهارده سال است که ما 14 فوریه را گرامی می‌داریم. از تمامی نویسندگان و داستان نویسانی که چهارده فوریه را به روزجهانی داستان تبدیل کردند تشکر می کنیم. از تمامی نویسندگان، داستان نویسان و ادبیات دوستان که به این مراسم آمده و از آن حمایت کرده و آن را ترویج نمودند صمیمانه تشکر میکنم. به امید دیدار داستانها و داستان نویسان در مراسم امروز، فردا و همیشه 14 فوریه روزجهانی داستان، مراتب احترام قلبی و علاقه صمیمانه‌ام را تقدیم شما ادبیات دوستان ایرانی می‌کنم.


برنامه بعدی سخنرانی محمدرضا گودرزی نویسنده و منتقد ادبیات داستانی کشورمان بود که درباره با ادبیات داستان کوتاه سخنرانی خود را ایراد کردند که مثل همیشه همراه با طنزگویی‌های مخصوص این نویسنده و منتقد، همراه بود.

برنامه بعدی قرائت پیام هایی از نویسندگان و فعالان ادبی بود که از کشورهای مصر، لبنان، مغرب، عراق و ترکیه به صورت اختصاصی برای همایش روز جهانی داستان کوتاه کانون فرهنگی چوک ارسال شده بود. این پیام‌ها از سوی حسین برکتی عضو شورای سیاست‌گزاری و دبیر بخش بین‌الملل کانون فرهنگی چوک خوانده شد.

پیام اختصاصی مصطفی بالعل به مناسبت روزجهانی داستان کوتاه / ترجمه: صابر مقدمي

دوستان ايراني سلام                                                                                                       

داستان آنگونه كه از هزارتوهاي قرون و هزاره‌هاي گذشته عبور كرده و همچون ميراث ارزشمندي به دست ما رسيده در سايه تلاش و كوشش مجدانه ما مي‌تواند مسير خود به سوي آيندگان را طي كرده و به دست آيندگان برسد. از اينكه در يك چنين روز مهم و ارزشمندي كه به نام روز داستان نامگذاري شده و به مدد كلمات در كنار شما هستم بي نهايت خوشحالم. عرض سلام و احترام خدمت شما عزیزانم كه دلتان براي داستان و داستان نويسي مي‌تپد احساس وصف ناپذيري است. نوشتن پیام براي روزي كه به نظر من سنت ارزشمند قصه نويسي در آن نهادينه شده، احساس بي‌ماننديست.

اگر آثار ادبيات كلاسيك ايران را كه هر كدام به تنهايي يك اثر كلاسيك جهاني به شمار مي رود به شمار نياوريم، تا چند سال پيش غير از بوف كور صادق هدايت و داستانهاي صمد بهرنگي هيچ آشنايي با داستان نويسي معاصرايران نداشتم. تا اينكه يكي از روزها به صورت اتفاقي با جوان سختكوشي به نام صابر مقدمي كه خودش را وقف ادبيات و ترجمه كرده بود آشنا شدم. در ظرف مدت كوتاهي اين مترجم دوست داشتني و ارزشمند به عضوي از خانواده‌ام تبديل شده و هنوز نمي‌دانم عشق و علاقه وافر او به ادبيات بود يا چيز ديگري كه به تمام معني كلمه، عليرغم اينكه وقتم پر بود، به خاطر او هم شده آستينها را بالا زدم.

و ايكاش اين كار را زودتر شروع مي‌كرديم! آيا غير از اين ميتوان راهي پيدا كرد كه بين اين دو ادبيات همسايه پل مستحكمي زد و پيوند و اتصال ناگسستني بين آنها ايجاد كرد؟ پس قلبها و قلمهاي من و صابر مقدمي يكي شد و شروع كرديم به ترجمه داستان هاي نويسندگان معاصر ايران و اين آثار ارزشمند را در يكي از مجلات معتبر داستان نويسي تركيه به نام ادبيات داستاني دنيا چاپ كرديم و در هر شماره اين مجله يكي از آثار داستان نويسان معاصر ايران را كه براي خوانندگان ترك ناشناخته بود معرفي مي‌كنيم. نويسندگاني همچون جلال آل احمد، عليرضا محمودي ايرانمهر، كامران محمدي، آذردخت بهرامي، محمد تقوي، سيامك گلشيري، مهرنوش مزارعي، بهنازعليپور گسكري، صابر مقدمي. بعد از مدت به اين فكر افتاديم كه بخشي به نام «بين خودمان بماند» كه حاوي يك گفتگوي صميمانه با نويسنده آن داستان بود بدان اضافه كنيم. كه اضافه كرديم. در اين قسمت با نويسنده درباره حال و هواي داستان و وضعيت كلي قصه‌نويسي معاصر ايران به بحث و تبادل نظر پرداخته مي‌شود. اين قسمت از مجله با استقبال شايان خواننده ترك روبرو شده و در ظرف مدت زمان كوتاهي توانسته تصوير ذهني خواننده ترك درباره ايران و ادبيات معاصرش را به كلي تغيير دهد.


پیام اختصاصی زهیر مطیری؛ مدیر شعبه اتحادیه بینالمللی حقوق هنرمندان، روزنامهنگاران وخبرنگاران، فرات اوسط در بابل

3 دسامبر 2016

باعث خوشبختی است که در مناسبت روز جهانی داستان کوتاه صحبتی داشته باشیم. بدین مناسبت، لازم است به اهمیت داستان کوتاه ومیزان تأثیر آن در فعالیت های ادبی واجتماعی اشاره گردد. چنان که ملاحظه می شود اقبال شدیدی نسبت به داستان کوتاه وجود دارد چرا که در آن خلاصه ای مفید از حادثه های اجتماعی، انسانی وسیاسی ارائه می گردد آن هم با استفاده از شیوه ای که از تعویق واطاله ماجراها همانطور که در بقیه داستان ها به وضوح دیده می شود، دوری می کند. بزرگداشت روزی متعلق به داستان کوتاه دلیل بر آگاهی انسانی از نقش مهم آن است. درود واحترام فراوان بنده را به مسؤولان برگزاری این مناسبت ادبی مهم ابلاغ کرده وهمچنین آرزوی موفقیت دائمی برای آنان مسئلت می نمایم.

زهیر مطیری؛ مدیر شعبه اتحادیه بین المللی حقوق هنرمندان، روزنامه نگاران وخبرنگاران، فرات اوسط در بابل


پیام اختصاصی دکتر علاجبار مشکور/ داستاننویس کشور مصر، 15 اکتبر 2016

در روزی که به نام روز جهانی داستان کوتاه نام گذاری شده است؛ با یک داستان کوتاه در کنار شما خواهم بود و از هر گونه اضافه گویی و ... دوری می کنم که داستان خود معرف داستان است.

علیرغم داشتن همه ی حواس ها اما او هرگز احساس مالکیت بر آن ها را ندارد... همچنان دستان رویاهای خود را می گیرد... وبا صدایی بغض آلود تکرار می کند: مگر فراتر از سقوط چه هست؟؟.... رویاها از او سبقت می گیرند.... وشب از او عقب می افتد... صدای ضرب قطره های باران روی شیشه پنجره اش را شنید... در را باز کرد تا بیرون آید وبه خود وعده رقص آخر با باران را داد... اما او ناگاه متوجه شد که آسمان صاف است!!


پیام اختصاصی وسن الجبوري، رئیس اتحادیه بینالمللی حقوق هنرمندان، روزنامه نگاران وخبرنگاران؛ بغداد، 11 ژون 2016

باسمه تعالی...

در زمانی که مشکلات مادی واقتصادی وجنگ های سرد وقطع رابطه ها تمام جهان را فرا گرفته اند. دو وطن ما، عراق وایران، در ساختن بهترین روابط برادرانه پیش می روند. 

حسین برکتی عضو شورای فرهنگی و امور بین‌الملل کانون فرهنگی چوک درحال قرائت پیام نویسندگان و فعالان ادبی- فرهنگی کشورهای دیگر

چرا که از گذشته دیرین، قصه هایی بین دو کشور از شخصیت هایی که ارتباط شبه اسطوره ای بین آنان سرشار از عشق وعزت متقابل است، ما را با هم مرتبط می سازد.

حتی در زمان جنگ میان دو کشور، و با وجود ترس از حکومتی ستمگر که از تفکر واندیشه می هراسید، آن قصه ها نه در کتاب ها بلکه بر زبان ها، داستان سرایی می شدند. پس آن قصه ها سرچشمه عشق وسرچشمه اندیشه وسازندگی است، واغراق نمی کنیم اگر بگوییم که در قلب هر فردی از ما قصه ای وجود دارد که به او ساختن زندگی وآینده مشترک خودمان را الهام کرده است. پس بیاییم همه قصه ای رسا وهدفمند برای ساختن روابطی محبت آمیز وسرشار از احترام طرف مقابل ودفاع از او بگوییم.خوشا همسایه ای چون شما.

از خداوند متعال مسئلت می نمایم که ما وشما وهمه را در عشق او وعشق وطن متحد سازد تا قصه ای جدید بسازیم که به همگان نشان دهد که،علیرغم نقشه جغرافیایی، ما یکی هستیم ودل هایمان یکی است و علی رغم آنچکه نقشه می کشند. امید است که سرمشقی باشیم برای دیگران در قصه ای که نقیض ها را با عشق واحترام وایستادگی متحد ساخته است. خداوند به شما برکت دهد وما را با شما در خیر گرد هم آورد.

واین قصه ایست که جز با عشق پایان نمی پذیرد.


بیانیه نویسنده بزرگ معاصر ترکیه مصطفی بالعل به مناسبت روز جهانی داستان،مترجم: صابر مقدمی

داستان صدای زندگیست.

بشر که از آغاز خلقتش تا به امروز همیشه سعی داشته معمای زندگی و مرگ را به حکمت خویش بگشاید، مسافر همیشگی دنیای درون و بیرون خویش است. از زندگی سئوال می‌کند و سعی می‌کند با علامات، خطوط، صدا و واژه‌ها پاسخی برای آنها بیابد. بدین ترتیب، داستان این جزء جدایی ناپذیر زندگی بشر از میان سایر انواع ادبی بدنیا آمد.

داستان که ریشه آن به اعصار کهن بر می‌گردد در مرز بین دنیای خیال و واقعیت پرسه می‌زند و هستی انسان را در برابر هستی همه موجودات جاندار و بی‌جان قرار می‌دهد.

داستان صدای زندگیست، صدایی که گاهی خشمگین، گاهی خندان، گاهی گریان و گاهی غضب آلود است، اما همیشه سخن می‌گوید، نجواکنان و یا با غریو فریاد بدین ترتیب، داستان صدای زندگی را به گوش انسانی که در بحبوحه شتاب‌های روزمره ظرایف زندگی را نادیده می گیرد، می‌رساند. از یک طرف ارزش‌های از دست رفته انسانی را به او گوشزد کرده و از طرف دیگر تخم حسرت یک زندگی زیبا را در ذهن و قلب او می‌کارد.

هر لحظه در میان ما، در برابر ما و در کنار ماست. برای دیدن داستان کافی‌ست به سیمای یکی از دوستانمان یا روشنایی و تاریکی درون چشم‌های عابری که از پیاده‌رو می‌گذرد خیره شویم.

داستان، پرده از روی اسرار پنهان بر می‌دارد. بیشتر اوقات بدون اینکه متوجه شویم با ماست اما چون در اعماق است همگان قادر به مشاهده آن نیستند. داستان ارزشی‌ است که به کمک تیغ جراحی داستان‌نویس در معرض دید ما قرار می‌گیرد. هر انسان داستانی دارد. با کمی اغماض می‌توان گفت هر شیئی داستانی برای خودش دارد. بشر تا آخرین نفسش داستانی دارد. حتی بعد از مرگ نیز داستانش ادامه دارد. داستان بعضی از انسان‌ها کوتاه، بعضی دیگر بلند و بعضی دیگر تا ابد ادامه دارد.

بشر گاهی روایت کننده و گاهی روایت شونده است و گاهی هم عصاره اصلی فعل روایت بوده و از بدو تولد همیشه همدوش داستان است. با داستان حشر و نشر دارد. خلاصه داستان یک ژانر مورد علاقه انسان است. داستان و انسان عناصر جدایی ناپذیر یک کل هستند. انسان به داستان هستی میبخشد و داستان نیز دایره هستی انسان را گسترش می‌دهد. هدفش انسان است. خوشبختی اوست، فراهم ساختن یک زندگی توام با صلح و آرامش برای اوست.

داستان یک ژانر کهنه نشدنی است. در میان پهنه و پویایی زندگی، هستی خود را ادامه داده و خودش را نو می‌کند. به خواننده‌اش در هر بار خواندن تجربیات تازه‌ای می‌بخشد و بدین ترتیب به خواننده امکان می‌دهد تصویر خود در آینه ابدیت را تماشا کرده با خودش در ابدیت قدم بزند. داستان منعکس کننده ظرائف هنر زندگی‌ست، به امید روزهایی که در هیچ کجای دنیا به داستان که صدای زندگی‌ست به چشم فرزند ناتنی نگاه نشود.

و پس از قرائت این پیام ها فیلم کوتاه دیگری به نمایش درآمد و سپس بخش دوم این همایش آغاز شد.


گزارش بزرگداشت «قباد آذرآیین» در همایش «روز جهانی داستان کوتاه»

مهدی رضایی، بخش دوم این همایش را که به بزرگداشت نویسنده پیشکسوت ایرانی اختصاص داشت، چنین آغاز کرد. و بخش دوم همایش روز جهانی داستان اختصاص دارد به بزرگداشت نویسنده پیشکسوت کشورمان استاد قبادآذرآیین. نویسنده ای از دیار مسجد سلیمان، با موهایی سپید شده در این عرصه سخت و نفس گیر. قباد آذرآیین متولد فروردین ماهسال 1327 است. تا به حال آثار متعددی از وی منتشر شده است.آثار: «پسری آن سوی پل».«راه که بیفتیم ترسمان می‌ریزد» «حضور» مجموعه داستان، «شراره‌ی بلند» تک داستان"‌ظهر تابستان" از این مجموعه، برنده جایزه‌ی گلشیری شد/ «هجوم آفتاب» (تقدیر شده در جایزه‌ی مهرگان ادب/ کتاب فصل/ نامزد جایزه‌ی جلال و کتاب سال . «چه سینما رفتنی داشتی یدو» (مجموعه داستان) نشر افکار، «عقرب‌ها را زنده بگیر» (رمان) نشر افراز، «من.... مهتاب صبوری»(رمان) (نشر روزنه)/ مجموعه داستان «داستان من نوشته شد» نشر ثالث مجموعه داستان «از باران تا قافله سالار» توسط نشر قطره.

در ادامه خلاصه ای از گفته ها و تجربیات این نویسنده پیشکسوت را که در قالب مصاحبه ای برای کتاب تجربیات نویسندگی و خطاهای نویسندگی گردآوری کرده ام را می شنوید.

وی اولین داستانش را در شانزده سالگی نوشته و می گوید نوشتن بهانه نمی‌خواهد. ذوق نوشتن که داشته باشی نمی‌توانی ننویسی. قبل از کتاب‌ها، این مردم و دردهایشان هستند که انگیزه‌ی نوشتن را برای یک قلمزن فراهم می‌کنند. کتاب‌ها برای این انگیزه‌ها، جهت مشخص می‌کنند.

هرچه متاثرم بکند، مشغله ودغدغه ی فکری من می‌شود و می‌نشاندم پشت میز کارم. ایده را از زندگی، دردها و دلخوشی های مردم دور و برم و تجربه‌ی زیستی خودم می‌گیرم. این که از انعقاد نطفه تا تولد اثر چه روندی طی می‌شود، واضح است. سوژه- اگر زورش بر من بچربد بلافاصله مرا پشت میز کارم می نشاند و وادارم می‌کند که بنویسمش اما اگرحس کنم اثر دندان گیری ازش بیرون نمی‌آید یا این که خودم نمی‌توانم از پس از قوه به فعل درآوردنش برآیم با احتیاط به سراغش می‌روم که طبعن نوشتنش بیشتر طول می‌کشد.

نویسنده بدون تجربه زیستی چگونه می‌تواند کلمه ای بر کاغذ بیاورد؟ من از چیزهایی می‌نویسم که آن‌ها را زیسته‌ام. تجربه نشان داده که نوشتنی که بی تجربه زیستی قلمی شده، بی مایه فطیر است و به قول معروف جوهر قلمش خشک نشده فراموش می‌شود.


پس از این مقدمه، مهدی رضایی از محسن فرجی جهت ایراد سخنرانی درباره قباد آذرآیین دعوت کرد.

سخنرانی «محسن فرجی» در روز جهانی داستان کوتاه درباره قباد آذرآیین

من گریزی می‌زنم به آثار آقای قباد آذر‌آیین و چیزی که در آثار او مهم است، همان خطاب غیر اندرزی و غیر آموزشی است. یعنی آذر‌آیین قصد ندارد در نوشتن داستان، الزاما پیامی بدهد، این در داستان‌نویسی اهمیت زیادی دارد. این را نباید فراموش کرد که آقای آذرآیین در دوره‌ای شروع به نوشتن کرده که سیاست در آن دوره اهمیت بیشتری داشته، به خصوص که او نویسنده ای از خطه جنوب است و ادبیات کارگری و سیاسی در آن زمان نمود بیشتری داشت اما آذرآیین در داستان‌هایش فراتر از این خط کشی‌ها حرکت کرده. به نظرم خواندن آثار ایشان، تجربه لذت‌بخشی است و به این لذت‌بخشی من تاکید دارم. چون به نظر من اولین چیزی که از داستان توقع داریم لذت بخشیدن به مخاطب است که این اصل رعایت شده که البته این مسئله خالی از معنا نیست. نکته دوم اینکه آقای آذرآیین برای نسل جدیدتر داستان‌نویسان بدون اینکه خطابه‌ای صادر کرده باشد، پیامی دارد. او را با این پیرانه سری البته با دلی جوان، همچنان نویسنده‌ای می‌دانیم که بازیگوشی و شیطنت‌ورزی در داستان دارد و به ما نسل جدید داستان نویسی هستیم، می‌گوید که نباید راه‌های رفته شده و قوانین و قواعد عرف را رعایت کرد بلکه می‌توان تجربه‌ورزی کرد و ما این‌ها را در داستان‌های او به عینه می‌بینیم. البته به‌نظرم اگر این تجربه‌ورزی با چاشنی طنز بیشتری همراه بود، می‌توانست آقای آذرآیین نمونه وطنی نویسندگانی مثل بارتلمی یا براتیگان باشد. هرچند که می‌تواند این مسئله در آثار بعدی ایشان نمودار شود. در پایان هم دوست دارم یادی بکنم از آقای فتح‌الله بی‌نیاز که خیلی جایش خالی است. او زحمات زیادی در حوزه نقد و نوشتن داستان کوتاه کشید و چقدر در تشویق نویسندگان جوان به انتشار اثر و هول دادن آن‌ها به سمت نوشتن، تلاش کرد. نکته آخر را می‌خواهم به خطاب به آقای آذرآیین بگویم که خیلی سپاسگزاریم که با داستان های کوتاه خودتان این دنیا را برای ما قابل تحمل‌تر کرده‌اید.


سخنرانی «کاوه فولادی‌نسب» در روز جهانی داستان کوتاه درباره قباد آذرآیین

آقای آذر‌آیین یکی خونگرم‌ترین و صمیمی‌ترین دوستان من در حوزه ادبیات داستانی است. آدمی که انقدر زلال و خالص است که وقتی با او مشورت می‌کنی و یا نظر می‌خواهی بدون آنکه ملاحظاتی را خارج از متن منظور بکند و بدون آنکه فکر کند به خاطر صراحتش آدم را دلخور می‌کند، همیشه صداقت را اهم بر همه ملاحظات دیگر می‌داند و از این حیث خیلی خوشحالم که امروز قرار است درباره ایشان صحبت کنم.

برای مردی با موی سپید و دل روشن

قباد آذرآیین نویسنده‌ای است از مکتب جنوب؛ از همان‌ها که آفتابِ تند آثارشان چشم آدم را خیره می‌کند و نگاه مردمان‌شان نافذ است. او نماینده‌ی یکی از تأثیرگذارترین نحله‌های ادبیات بومی این مملکت است که امروز این‌جا نشسته، و من چه مفتخرم که دارم درباره‌ی چون اویی با شما حرف می‌زنم. خدمت بزرگ نویسنده‌هایی چون آذرآیین به فرهنگ، هنر و ادبیات این سرزمین، به‌ویژه آن‌جاست که گیر غوغاسالاری سیاست‌مداران و سرمایه‌سالاران نمی‌افتند و توسط غول مرکزگرایی بلعیده نمی‌شوند و ادبیاتی بومی خلق می‌کنند که مستقل از جریان یا جریان‌های ادبی پایتخت راه خودش را می‌رود و جهان ویژه‌ی خودش را خلق می‌کند -جهان اسرارآمیز ویژه‌ی خودش را- و رنگ و بو و طعم خاص خودش را دارد. این که در سرزمینی با این همه گرایش به تمرکزگرایی -در همه‌ی سطوح- نویسنده‌ای اسیر سلطه‌ی جریان‌های غالب و -خواه‌ناخواه- سلطه‌جوی پایتخت نشود و فرهنگ و زیست بومی بخشی از مردمان این سرزمین بزرگ را مکتوب، دراماتیزه و -فراتر از این‌ها- مستند کند، کار بزرگی است که از نفْس‌ها و دل‌های بزرگ برمیآید. آذرآیین -گرچه سال‌هاست در پایتخت زندگی می‌کند- مضاف‌الیه جریان‌های ادبی پایتخت نشده، هویتی مستقل دارد و نویسنده‌ای است مستقل. مستقل که می‌گویم، مفهومی چندوجهی را در نظر دارم. شمه‌ای -شمه‌ای به‌یادماندنی- از این استقلال را همه‌مان در آن سال تلخ 88 دیدیم. او نامزد جایزه‌ی دولتی جلال آل‌احمد شد؛ آن‌هم در دولتی که تا بیخ خرخره دچار بحران مشروعیت بود. آذرآیین استقلال و آبرویش را قمار نکرد و بلافاصله از جایزه کناره گرفت. شمه‌ی دیگر استقلال او در مواجهه‌اش با مفاهیم عدالت و آزادی است و زاویه‌ای که با ایدئولوژی‌های چپ و راست دارد. رئالیسم اجتماعی آذرآیین، رئالیسم اجتماعی است (Social Realism) نه رئالیسم سوسیالیستی (Socialist Realism). این چه معنا دارد؟ نشانِ این است که آذرآیین در بند ایدوئولوژی نیست. او انسان و هستی‌اش را در کانون توجه داستان‌هایش قرار می‌دهد و از این رهگذر است که جهان داستانی خودش را ساخته و پرداخته می‌کند. استقلال او از رنگ‌های دلبرانه و نیرنگ‌های سیاست‌بازانه این‌جا هم خودنمایی می‌کند. و همین رهیدگی از ایدئولوژی و به مسلخ نبردن داستان در پای این ایسم و آن ایست، کاری می‌کند که داستان‌های آذرآیین و عدالت‌خواهی و آزادی‌طلبی‌شان، کیفیتی فرازمانی پیدا کنند و تاریخ‌مصرف برندارند. تاریخ ادبیات مدرن ایران‌زمین کم ندارد آثاری را که در خدمت ایدئولوژی‌های چپ و راست نوشته شده‌اند و گاه در زمانه‌ی خودشان هم سروصدایی به پا کرده‌اند و حتا منشأ بحث و فحص هم قرار گرفته‌اند، اما امروز نه اثری ازشان هست و نه خبری. داستان خود -به وقتش- قاضی نفوذناپذیر و جلاد سنگدلی است؛ و حواسش هست کی دارد به حریمش تجاوز می‌کند و از آن استفاده‌ی ابزاری می‌کند و آن را «صرفاً» پوششی قرار می‌دهد برای افاضات ایدئولوژیک. داستان برای چنین کسی مجازات سختی در نظر می‌گیرد: گم شدن در تاریخ. محو شدن در زمان. و این برای هنرمند یعنی، نیست و نابود شدن. همین داستان اما -به وقتش- چنان مهربان و قدرشناس است که گویی مهربان‌تر و قدرشناس‌تر از او کسی در این عالم نیست. کافی است شأنش را حفظ کنی، حرمتش را رعایت کنی، به حریمش تجاوز نکنی، و جوهر داستان و داستان‌گویی را ارج نهی، تا داستان هم در مجلسی چنین باشکوه تو را مورد تقدیر قرار دهد و یادت بیاورد که حواسش هست عمرت را پایش ریخته‌ای.

بیشتر از این وقت‌تان را نمی‌گیرم. بیایید سرپا بایستیم و برای قباد آذرآیین عزیز کف بزنیم.


و در آخر قباد آذرآیین سخنی کوتاه ایراد کرده و گفتند:

با سلام و تبریک به مناسبت روز جهانی داستان کوتاه. قبل از هرچیز تشکر می کنم از گروه کانون فرهنگی چوک و جناب آقای مهدی رضایی که این فرصت را در اختیار بنده قرار دادند تا در این روز گرامی در خدمت شما باشم.

سنت بسیار خوبی است که اگر سراغ کسی می‌خواهیم برویم و یادی از او بکنیم در هنگامی صورت بگیرد که درمیان ماست و امیدوارم این سنت و روش ادامه‌دار، باشد. در واقع ما یادنامه‌ها را تبدیل کنیم به زنده‌یادنامه. یعنی زمانی که آن شخص در میان ماست. بیشتر از این وقت‌تان را نمی‌گیرم و امروز داستانی از مجموعه داستان «چه سینما رفتنی داشتی یدو؟» می خوانم که از سوی نشر افکار و زیر نظر آقای محسن فرجی منتشر شد.

و ایشان داستان «ضیافتی برای مردگان» را برای حضار خواندند. در ادامه برنامه از عوامل برگزاری این مراسم با تقدیم تقدیر‌نامه و هدیه قدردانی شد و جناب آقای محمود حسینی‌زاد نویسنده و مترجم پیشکسوت کشورمان در آخر برنامه جهت اهدا تقدیرنامه و هدایای آقای قبادآذرآیین به روی سن تشریف آوردند.


بیانیه کانون فرهنگی چوک به مناسبت روز جهانی داستان کوتاه

کانون فرهنگی چوک ضمن بزرگداشت روز جهانی داستان کوتاه اعلام می کند با توجه به گسترش و رشد و توسعه ادبیات داستان کوتاه درایران و جهان و همچنین تاثیرگزاری بر قشرمخاطب امروز که با توجه به دغدغه‌های دنیای مدرن مجال و فرصت مطالعه را پیدا نمی کند، می تواند درکمترین زمان فراغت خود و با خواندن یکی از داستان های کوتاه با دنیایی از مفاهیم و فرهنگ‌ها آشنا شوند.

کانون فرهنگی چوک در تلاش است تا در سال‌های پیش رو، این همایش را با حضور پررنگ‌تر دیگر نویسندگان دیگر کشورها برگزار نماید و از همه فعالان عرصه فرهنگی تقاضا دارد پیشنهادهای خود را به ما ارائه دهند. به آن امید که بتوانیم امکان تحقق یافتن آرمان های توسعه فرهنگی و هنری این مرزو بوم را فراهم آوريم. درادامه، برگزار کنندگان این همایش برخی اهداف و پیشنهادات خود را اعلام می دارند.

پیشنهادات:

1- تشکیل انجمن صنفی نویسندگان

2-ایجاد برنامه مستقل رادیویی و تلوزیونی به صورت هفتگی درزمینه ادبیات داستان کوتاه.

3- ثبت ایده ها و طرح های داستانی نویسندگان توسط وزارت محترم ارشاد درقالب طرح حمایت از ایده.

4- اعطای وام برای انتشار اولین اثرنویسنده.

اهداف برگزاری این همایش:

1- ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی

2- ایجاد ارتباط بهتر و بیشتر بین نویسندگان ایران و جهان.

3-آشنایی با کانون ها و انجمن ها و تشکلات ادبی در سایرنقاط کشور و جهان.

4- تقدیر و بزرگداشت نویسندگان پیشکسوت.


                 اهدای تقدیر نامه و هدایای کانون فرهنگی چوک به استاد «قباد آذرآیین» توسط استاد «محمود حسینی‌زاد»

 

 

 

عکس ها از نیاز واحدی و کاوه آذرآیین و با تشکر از سیروس عمومیان فیلمبردار همایش

گزارش روز جهانی داستان و بزرگداشت جمال میرصادقی سال 92 اینجا

گزارش روز جهانی داستان سال 90 اینجا

دانلود فایل یادبود روزجهانی داستان کوتاه سال 94 اینجا

دانلود ياد بود روزجهاني داستان كوتاه سال 92 اینجا

دانلود فایل یادبود روزجهانی داستان کوتاه سال 90 اینجا

دانلود فایل یادبود جشن دهمین سال کانون فرهنگی چوک

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692