تاریخ داستان در ایران (بدون در نظر گرفتن تاثیر ادبیات اروپایی بر ایران در اوان مشروطه) به قرنها پیش باز میگردد. اگر از ادبیات پهلوی که آثاری چون منظومه درخت آسوریک (از متونیکه از زبان پارتی برجا مانده و داستانی است نمادین با موضوع مناظره درخت خرما و بز) یا کارنامه اردشیر بابکان (داستانی در باب به قدرت رسیدن اردشیر بابکان) را در برمیگیرد، بگذریم و به ایران پس از اسلام بپردازیم به آثار داستانیای چون سمکعیار، دارابنامه، اسکندرنامه، رموز حمزه و... برمیخوریم. این قصهها که اغلب بدنه ادبیات عامیانه ایران را تشکیل میدهند، بسیار مورد اقبال مردم ایران بودهاند و میتوان شیوه مناسبات اجتماعی و طرز تلقی مردم آن روزگار را در این آثار یافت.
برای مثال سمک عیار (داستانی کهن و مشهور متعلق به قرن ششم که فرامرزبنخداداد ارجانی آنرا جمعآوری کرده است) اثری است که از نظر پرداخت و روایت قابلتوجه است و در دوران معاصر هم پژوهشگران روی آن مطالعاتی را انجام دادهاند. درواقع قصه در ایران گاه شکل شفاهی داشته و دهان به دهان میچرخیده و گاه نیز مکتوب میشده و زیر نظر حاکمان آن روزگار انتشار مییافته است، تاریخی بس دیرین دارد که مجال پرداخت به آن در این مقال نیست.
از میان آثاری که در ژانر داستان میگنجند، میتوان به دستنوشتهها و طومارهای نقالان اشاره کرد: ادبیاتی که در واقع پایه اصلی آنرا داستانهای عامیانه تشکیل میدهند. نقالی از دیرباز در ایران رواج داشته است. نقالان داستانهای حماسی ملی و وقایع تاریخی مذهبی را با کلامی موزون و صدایی رسا برای مردم بازگو میکردند. درواقع نقال علاوه بر قرائت داستان حرکات نمایشی نیز داشت و قصهها را بهشکلی جذاب برای تماشاگران اجرا میکرد. یک نقال ماهر حین اجرا به بداههگویی نیز میپرداخت. حرفه نقالی نسل به نسل چرخیده و آنچه به ما رسیده صرفاً شمهای است از این هنر دیرین. امروز ما وجود بسیاری از داستانها و افسانههای مکتوب را مدیون آنها هستیم.
تاریخچه نقالی به دوران پس از اسلام بازمیگردد. در گذشتههای دور (گویا در عهد اشکانیان) خنیاگران دورهگرد که گوسان نامیده میشدند مردم را با نوازندگی و نقل داستان سرگرم میکردند.1دکتر شفیعی کدکنی حتی عاشیقهای امروزی را که در آذربایجان قوالی میکنند، دنبالهرو گوسانان میداند.2در اواخر دوره ساسانی نیز قصهگویان دورهگرد به بیان داستانهایی نظیر رستم و برزو و شهریار و... در کوچه و برزن میپرداختند. زرینکوب معتقد است ریشه این داستانها از روایات پارتها و اشکانیان است که در دوره ساسانی رنگ حماسههای آندوره را به خود میگیرد و حتی وقتی پیامبر اسلام مبعوث میشوند، اعراب برای مقابله و ستیزه با ایشان در برابر ابلاغ قرآن قصههای رستم و اسفندیار را در معابر بازگو میکردند که این خود نشان از رواج این نوع از ادبیات میان عامه مردم دارد که به خارج از مرزهای ایران هم رسیده است.3
بیشک از مهمترین منابع برای نقالی شاهنامه فردوسی بوده که خوشبختانه تا به امروز هم اثر آن باقی مانده است. |
بیشک از مهمترین منابع برای نقالی شاهنامه فردوسی بوده که خوشبختانه تا به امروز هم اثر آن باقی مانده است. نصرآبادی در تذکره معروفش از دوره صفوی و شاهنامهخوانی میگوید و اینکه شاهنامه خوانی از هنرهای رایج آن روزگار آن بوده است. او به شاهنامهخوان چیرهدستی بهنام ملابیخودی جنابدی که از جانب شاهعباس برای او مواجب تعیین شده بود اشاره میکند.4کانون قصهگویان دوره صفوی بیشتر قهوهخانهها بوده است. البته در دوران متاخر نیز بیشتر نقالیها در قهوهخانهها انجام میشده است. امروزه هم میتوان رد نقالی را در این مکانها گرفت. هرچند متاسفانه این هنر ارزشمند آنچنان که باید قدر دانسته نمیشود.
مرحوم مرشد ترابی، نقال بنام ایران در مصاحبهای که در کتاب هفت لشکر بهچاپ رسیده است5 بهصورت مبسوط به نقالی میپردازد. او اشاره میکند که مجالس نقالی بیشتر در فصل زمستان و ماه رمضان برپا میشدند. نقالها با پوشش مخصوص و ابزارهای ویژه در مجالس شرکت میکردند: پیراهن سفید یا سورمهای رنگ، قبای بغلبند بلند، جلیقه، چارق، رشمه (نوعی شال مخصوص دراویش). حدود ششماه طول میکشید تا نقال چیرهدست دوره کامل داستانهای پهلوانی را از کیومرث تا آذربرزین نقل کند. ششماه یکبار هم داستان سهرابکشی نقل میشد. قبل از مراسم سهرابکشی قهوهخانه را سیاهپوش میکردند و حتی اسباب خاص عزاداری مثل حجله در آنجا تعبیه میشد. استاد ترابی از نقالان مشهور ایران یاد میکند و از میرزا غلامعلی حقیقت، نادری و مرشد عباس زریری اصفهانی نام میبرد. او خود را شاگرد حاج حسین بابامشکین و غلامحسین بچهغول و مرشد برزو میداند.
مهمترین کتابیکه در آن به معرکهگیران نقال اشاره شده، نقض است که در قرنششم نوشته شده است. نویسنده کتاب از هنگامهگسترانی سخن میگوید که در هنگامههای خود حکایت رستم و اسفندیار و کاووس و زال را نقل میکردند. |
ملاحسین واعظ کاشفی (قرن نهم) در کتاب فتوتنامه سلطانی به معرکهگیران و هنگامهگسترانی اشاره میکند که بهشیوه حکایتگویی و نظمخوانی نقالی میکردند.6 مهمترین کتابیکه در آن به معرکهگیران نقال اشاره شده، نقض است که در قرنششم نوشته شده است. نویسنده کتاب از هنگامهگسترانی سخن میگوید که در هنگامههای خود حکایت رستم و اسفندیار و کاووس و زال را نقل میکردند. او در کنار این گروه از حماسهخوانان مذهبی یاد میکند و آنان را به دو گروه فضائلیان (مدحکنندگان خلفایراشدین) و مناقبخوانان (مداحان حضرت علی) تقسیم میکند.7
در دوره قاجاریه نیز بازار نقالی گرم بود. آنها در میدانها و معابر عمومی به سخنوری و قصهگویی مشغول بودند. این نقالان پردههایی بههمراه داشتند که حاوی نقاشی پیکرههای قهرمانان و داستانهایشان بود. آنها هنگام اجرای قصه با عصای ویژه خود به تصاویر مربوط به آن اشاره میکردند. شیوهای که امروز هم در نقالیهای مربوط به شاهنامه یا پردهخوانیهای مذهبی مانند امام رضا(ع)، حضرت علی اکبر(ع) یا قیام مختار و... مشاهده میشود.
جای بسی تأسف است که این هنر دیرین روی به اضمحلال دارد و از آن بازار گرم پنجاه شصتسال پیش خبری نیست. مرحوم مرشد ولیالله ترابی میگوید شاهنامه با نقال تفاوت دارد. او شاهنامهخوان را دارای تحرک چندانی نمیداند و معتقد است نقال با حرکات و رفتار خود به نمایش قصههایش میپردازد. مانند آنها شمشیر میکشد، تیر میافکند، اسبسواری میکند و حتی کشتی میگیرد. به گفته استاد ترابی نقال باید دستکم بیستبار شاهنامه را از ابتدا تا انتها خوانده و اشعاری از شعرای بزرگ مانند سعدی، حافظ و عراقی را از حفظ باشد تا در جای خود از آنها بهره بگیرد.
بههر تقدیر ادبیات نقالی سهم عمدهای در حفظ داستانهای عامیانه دارد. نقالان و قصهگویان علاوه بر نقل قصههای شاهنامه یا گرشاسبنامه، سمک عیار، برزونامه و...
بسیاری از قهرمانان تاریخ را هم وارد قصههای خود میکردند و با نقل داستانهای وهمآلود و شگفتانگیز بهنوعی داستانسرایی میکردند. طبق نظر دکتر زرینکوب نقالان سرگذشت قهرمانان افسانهای را با زندگی جامعه ایرانی روزگار خویش تطبیق میدادند و اسطورهها و افسانهها را زنده نگه میداشتند.8 با توجه به این گفته میتوان بهنوعی نقالان را داستانپردازانی بهشمار آورد که به خلق برخی قصهها میپرداختند. درواقع میتوان گفت روایت نقالان از داستانها دقیقا همانی نیست که بهصورت مکتوب وجود دارد و نقال گاه خود صحنهها و شخصیتها میپردازد و دست به توصیف میزند. خلاقیتی را که نویسندگان در خلق داستانها به خرج میدهند بعینه میتوان در دستنوشتههای نقالان مشاهده کرد. به گفته مرحوم ترابی نقالان روایات خود را بهصورت طومار مینوشتند و مهر میکردند و حین اجرا آنها را همراه داشتند.
با مطالعه کتاب هفت لشکر که درواقع طومار جامع نقالان است. میتوان بهخوبی بر این امر وقوف یافت. این کتاب ارزشمند که بهصورت نسخه خطی در کتابخانه مجلس نگهداری میشود در سال 77 تصحیح شد و پژوهشگاه علوم انسانی آنرا به چاپ رساند. هفت لشکر که حدوداً همعصر با امیر ارسلان نگاشته شده و از نظر سبکی هم به آن شباهت دارد، مجموعه دستنوشتههای نقالی و مملو از اصطلاحات و تعبیرات ویژه نقالان بوده، شیوه نگارش آن متاثر از وقایع نگاران عصر صفوی است. این کتاب از آثار مهم دوره قاجار محسوب میشود و شامل داستانهای مشهور شاهنامه و دیگر داستانهای حماسی به روایت نقالان است. همچنین مرجع مهمی برای تحقیق در فرهنگ، گویش و تفکرات عامیانه دوره قاجار بهشمار میرود. درواقع میتوان بسیاری از واژگان خاص نقالان را در این مجموعه یافت. در این طومار نقالی میتوان ترکیب اساطیر باستانی و داستانهای حماسی ایران با قصههای عامیانه را دید. زبان کتاب روان و ساده است و به قولی عوامفهم وخواصپسند. قصهها به شیرینی پیش میروند و خواننده را بهدنبال خود میکشند.
از مهمترین امتیازات طومار نقالان این است که داستانهای مشهور منظوم و منثور فارسی به زبان ساده در یکجا جمع شدهاند و خواننده طی خوانش کتاب نیاز چندانی به مراجعه به فرهنگ لغت ندارد. اگرچه بعضی اصطلاحات خاص ادبیات نقالی است، در فهم متن مشکلی ایجاد نمیکند. ضمن اینکه تعدادی از تعبیرات در مقدمه کتاب شرح داده شدهاند. در کتاب ابیاتی هم خودنمایی میکنند. ابیاتی از حافظ، سعدی، فردوسی و... البته بیشتر اشعار آن عامیانه و از جمله ابیات لاادری است.
از جمله داستانهای این اثر میتوان به داستان ضحاک، گرشاسب، بهمن، زال و رودابه، برزونامه، هفت لشکر (که درواقع نام کتاب از این داستان گرفته شده است) و سامنامه اشاره کرد که با سادگی و شیرینی بسیار نقل شدهاند. برای آشنایی با سبک و سیاق کتاب نمونههایی از کتاب نقل میشود:
اما راویان اخبار و ناقلان آثار چنین روایت کردهاند که چون افراسیاب خبردار شد که قهرمانشاه پسر رستم است، پیران ویسه را طلب کرد و با او مشورت نمود. همینکه دو پاس از شب گذشت خیمه و خرگاه، به در رفتند. چون روز شد خبر به کیخسرو رسانیدند که افراسیاب فرار کرده. کیخسرو فرمود تا اردوی او تاراج کردند...
داستان دوازده رخ،ص455
راوی گوید که چون بهمن بن اسفندیار بر تخت سلطنت قرار گرفت، یکنفر تجار با او مصاحب بود. یکروز در خدمت بهمن انواع سخنان گفتگو شد. آن مرد تجار گفت: قیصر روم را دختری است که او را کتابان نام است. خدا چندان حسن و جمال داده که به هیچ آفریده نداده است. بهمن چون این سخن را بشنید کسی نزد رستم فرستاد، دادن دختر را طلب نمود...
داستان بهمن،ص480
بهزعم نگارنده نقالی با هنرهای اروپایی همچون اپرا پهلو میزند. هرچند اپرا در حوزه موسیقی و نمایش قرار میگیرد اما بهنوعی میتوان شباهتهایی را در شیوه پرداخت آنها کشف کرد زیرا در اپرا نیز به نقل داستانها به زبان آهنگین پرداخته میشود. هرچند در شیوه اجرا و تعداد اجراکنندگان تفاوت وجود دارد. جالب اینجاست که اروپاییها این هنر دیرین خویش را -هرچند با تغییراتی طی قرون- زنده نگاه داشتهاند اما در کشور ما هیچ برای احیای هنر نقالی و حفظ آن صورت نمیگیرد. مرشدها و نقالهایی که این داستانها را در سینه دارند، روی در خاک میکشند و آنچه باقی میماند صرفاً کتابهایی است که در کتابخانهها خاک میخورند.حال آنکه این نقلها را میتوان در لالاییهای کودکانه، قصههای شبانه رادیو، تئاترها، طرحهای فوق برنامه مدارس و... زنده نگاه داشت. امید است که این هنر عظیم و گرانسنگ که فقط گوشههایی از آن به ما رسیده است روی به زوال نگذارد.
پینوشتها
1-بویس،مری-فارمر،هنری جویز:دو گفتار درباره خنیاگری و موسیقی ایران،ترجمه بهزادباشی،آگاه،1368،ص32
2-شفیعی کدکنی،محمدرضا: موسیقی شعر،آگاه،1368،ص482
3-زرینکوب،عبدالحسین: نقش بر آب،معین،1368،ص128.
4-نصرآبادی،میرزامحمدطاهر: تذکره نصرآبادی، ارمغان، 1317، ص137.
5-هفت لشکر،به تصحیح مهران افشاری، مهدی مداینی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1377،صص 26-30.
6-کاشفی سبزواری، حسین واعظ: فتوتنامه سلطانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب،بنیاد فرهنگ ایران،1350،ص279.
7- هفت لشکر یا شاهنامه نقالان، افشاری، مهدی، مجله فرهنگ، پاییز69، ش 7،صص476-477.
8-زرینکوب،عبدالحسین:سر نی،انتشارات علمی،ج2،1372،ص809.