تاملی بر مجموعه شعر «برف تا کمر در تاریکی نشسته»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

نشانی‌های یک زندگی!

محمود معتقدی در یادداشتی بر کتاب برف تا کمر در تاریکی نشسته، در روزنامه‌ی اعتماد آورده است حسن همایون سعی می‌کند قهرمان اصلی وقایع شعری‌اش باشد شاعر از آسیب‌ها و خوارشدگی انسان این‌جا و اکنون می‌گوید و ادامه رنج و خود باختگی را سرشت و سرنوشت آدمی می‌شناسد. باری بار تمام این اندیشه‌ها در همین عنوان «برف تا کمر در تاریکی نشسته» آمده است.

 

  

«به نگاهی روشنم کن تا به رنگ مهتابی اتاقم در بیایم» (ص 24). کتاب «برف تا کمر در تاریکی نشسته» اثر حسن همایون چاپ شده در نشر مروارید، یک متن روایی - استعاری است؛ که با نوعی اتوبیوگرافی شاعرانه در هم تنیده شده است. در این متن‌، آمیز‌ای از خشم و اعتراض در پیوندی شاعرانه از زندگی و زیستن مدام پرو خالی می‌شود.  «پله‌های زیادی در من ساخته است/ می‌رود بالا بالاتر می‌رود/ بربلندای‌ ناقوس کلیسایی در شهری قدیمی/ دست برپیشانی می‌گذارد...» (ص11). در این چشم‌انداز‌، تداعی‌هایی از جنس خاطره و شعر‌، مخاطب را به مرز‌هایی از فضاهای سیال و لغزنده می‌کشاند و یک هستی آسیب‌پذیر را مدام به رخ می‌کشد: «دارم خفه می شوم‌ات را زندگی می‌کنم».

 

در کتاب «برف تا کمر در تاریکی نشسته» زمان و مکان، جست‌وجو و خم شدن در عرصه‌های طبیعت، اشیا و آدم‌ها به گونه‌ای ساخت‌مند‌، در فضاهایی جدی و متحرک‌، همواره گرُده عوض می‌کند. در این فضاها بوی زخم‌های جنوبی‌، بوی آتش، بوی جنگ‌، بوی آدم‌های آسیب‌پذیر‌، همه و همه‌، مانند یک تابلوی بزرگ به بازنمایی واقعیت‌هایی لغزنده از موقعیت‌ انسان‌های در موقعیت می‌پردازد. بی‌گمان دغدغه‌ی شاعر از طرح گزاره‌های از ارزش‌های درگیر‌، در این‌جا و آن‌جا مدام به گوش می‌رسد. «چقدر کودکان سقط شده‌ام را زندگی کرده‌ام/ اما هیچ کس از مرگ دیگری خبر ندارد / فقط می‌دانیم چند شنبه است / کدام روز را به خاطر داشته باشیم / تا مبادا همسرمان ناراحت شود‌،تولدش را تبریک نگفته‌ایم...»(ص31).  در این منظر‌، رنگ، روایت و صید لحظه‌هایی از درون زندگی و رابطه‌ها به روشنی دیده می‌شود، ‌که رها شدن از آن همواره با دشوار‌یی‌ها فراوانی روبرو است. البته در این عرصه ضربه زدن و پیدا کردن گوشه‌های از تاریک – روشن زندگی‌، شاید بتوان گفت‌، یک فرصت شاعرانه را میها می‌کند؛ در «برف تا کمر در تاریکی نشسته»‌ انگار همه چیز برای ویران شدن‌، به سرموئی بند است. جریانِ روایتِ دلتنگی‌ها و اعتراض به خود و آن دیگری‌، حکایت نسلی‌ست که در این سال‌ها به از دست دادن هویت تاریخی خود به سکوت ایستاده است و این مقوله تو گوئی در حوزه‌ی اندیشه و زبان‌، به پیراهن شاعر گره خورده است : «صدا به صدا نمی‌رسد /  خوابم سکانس صامت بی‌پایانی ست / از رفتار آدم‌هاو ماشین‌ها / خوابم زیر پارچه‌ای سپید است / می‌بینمش شکنجه می‌شوم...»(ص35).

 

فصل اول این مجموعه با نام «علیه تهران» خود داد خواستی‌ست بر علیه اوضاع فرهنگی و انسانی پایتخت که به گونه‌ای آدم‌ها را در چیزه‌ها بی‌رحمانه خودش گرفتار کرده‌، چنان که شاعر هم یاد مانده‌هایش در این فضا را به گونه‌ای شاعرانه به داوری و اعتراض گرفته است. «دیگر پرنده‌ای نمانده است /  مگر چند تخم که دوست دارند جوجه‌شان شوم / بردرختی خشک آواز بخوانم / اما چیزی به یاد ندارم مگر آواز درختی که سازم شد...»(ص32).

 

شاعر در این چشم‌انداز گاه از منظر واقعیت‌ها عبور می‌کند، به فضاهای سورئال و وهم‌انگیز پا می‌گذارد و از دنیای خواب‌هایش می‌گوید دنیای که همه چیزم در آن ناگهان شروع و در پشت دیوارهای خیال فرو می‌ریزد اجرای اپیزود دنیای بازجویی و شکنجه و اقرار از جمله فضاهایی ست که همواره خواب شاعر را آشفته می‌کند. «پایان نامی که آغاز توهست شی بعدی را صدا می‌زنم/ صندلی ! می‌ایستد برابرم همه چیز که بازپرس است/ مگر می‌شود نیفتی به پای خودت/ وقتی طناب رسیده به آخر را تمام می‌شوی...»  (ص54).

 

«فصل دوم» کتاب اعتراف نام دارد که بیش‌ترین فضاهای متن را با خود دارد گویی شاعر در چهار دیواری تنهایی اثر‌، چیزهایی را با خود مرور می‌کند که از پشت چشم‌بند زمان‌، با من خود در ستیز می‌نشیند و از لحظه‌هایی می‌گوید که همه چیز آرام و بی‌صدا به جانش فروخته است.  شاید هم نوعی مسخ‌شدگی از بعد دیگر شخصیت‌اش‌، که دیگر از آن دعا نیست. انگار از من واقعی خود ربوده شده و به گونه‌ای گسسته‌ای حافظ‌هایش تکه تکه می‌شود. به عبارت دیگر‌، شاهد خودزنی‌های ناآگانه خود به حیرت ایستاده است. «دور می‌شد / در حفره‌ی تاریکی که فقط دهانه‌اش پیدا بود» (ص47). گویی گیجی و فروپاشی در همه ابعادش برجاده‌های دیدنش سایه انداخته است؛ از «قبض و بسط» زندگی تا دریافت‌ فضاهای مدرن‌، پیوسته چیزی در نگاهش نمی‌چرخد. باری این روایت‌های شاعرانه از هستی گاه چنان آشوبی به پا می‌کند که جز مرگ چیز دیگری نمی‌تواند من خود و آن دیگری را نجات دهد اما جدال با تاریخ هم‌چنان ضربه می‌زند: «او هنوز در نخستین گامی‌ست که انسان برداشت / تمام تصویرها در این اپیزود کهنه‌اند / زن‌ها برای همیشه از تاریخ کوچ می‌کنند / جای خود را به اشیا می‌دهند / گاهی از پتش ویترین قدیمی نیز به نظر می‌رسند»(53-54).  با این همه در این فضای سیال و لغزنده نگاه و درگیر شدن با واقعیت‌ها هم‌چنان بن‌مایه‌ی بسیاری از سروده‌های این دفتر است. شاعر با باز کردن پاساژ‌های متفاوت گاه چشم‌انداز شعرهایش را به فضاهای چند وجهی می‌کشاند، شکل روایت را از زبانی به زبانی به زبان دیگری می‌کشاند. کلیت کتاب «برف تا کمر در تاریکی نشسته» همانا استعاره‌ی از گذر عمر و آمدن تنهایی و خاموشی در این منظر شاعر به کشف برف که نمادی از روشنی و بخش‌های خوب زندگی و از سوی دیگر ماندنش در تاریکی (بخش‌ بد زندگی) را در پی دارد. « صدا به تنهایی بر می‌گردد/ به گلویی از هم پاشیده / به جهانی در هم رفته / که سر بر نمی‌دارد از هق هق برشانه‌ام / به سنگ و گیاه که راهی نیست» (ص117).  

 

شاعر چهره‌ی آدمی را به حفره‌ایی تشبیه می‌کند که مدام در حال از دست رفتن و فروپاشیدن است لذا گاه تمثیل‌پردازی شاعر به سادگی انسان را محور همه رنج‌ها و شادی‌ها قرار می‌دهد؛ گست و گمشدگی و شاید دفرمه شدن از هستی خود را در حواشی این جریان می‌بیند.  به اعتقاد من  گاه پیچدگی و گاه زبان نثرگونه و در بعضی از لحظه‌ها دور شدن از تصویر و سنگینی روایت و قصه‌پردازی در شعر و زمانی برجسته شدن لایه‌های بیرونی شعر و شاید از همه جدی‌تر دور ماندن از زبان ایجاز از جمله مسائلی‌ست که در شعر‌های حسن همایون محل نقد و داوری است. به اعتقاد من کتاب «برف تا کمر در تاریکی نشسته» منظر شاعرانه‌ای را به تصویر کشیده است زبان ساده و شتاب و پیوستگی سطرها‌،از ویژگی‌های این متن است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692