شب « محمد تقی دانش پژوه» صد و چهل و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا بود

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

شب « محمد تقی دانش پژوه» صد و چهل و چهارمین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت، دایره‎العمارف بزرگ اسلامی،بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، گنجینه پژوهشی ایرج افشار و میراث مکتوب غروب چهارشنبه 20 آذر ماه 1392 در ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.

این مراسم همراه بود با افتتاح کتابفروشی آینده وابسته به بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و به همین مناسبت این مراسم در دو بخش ارائه شد. و علی دهباشی برای بخش اول آن ابتدا از دکتر سید مصطفی محقق داماد، ریاست شورای تولیت بنیاد موقوفات دعوت کرد تا چند کلمه‎ای دربارۀ این کتابفروشی سخن بگوید.

دکتر محقق داماد ضمن خوش‎آمد گویی به حاضران چنین عنوان کرد:

به مناسبت بزرگداشت شخصیتی عالم، فاضل و خدمتگزار به فرهنگ تشریف فرما شده‎اید ، جناب شادروان محمد تقی دانش پژوه. آن بزرگوار نام خودش را در کنار نام دانش و فرهنگ ایران حک کرده و لذا ماندگار شده است. در کشور ما شخصیت‎های معدودی هستند که با فرهنگ ایران عجین شده‎اند. یکی از آنها ایشان و دوست مرحومشان استاد ایرج افشار است. این دو بزرگوار ، دو عزیزی بودند که همواره در کنار کتاب و فرهنگ و دانش عمر خودشان را سر می‎کردند.

آقای دانش پژوه فرهنگ اسلامی را دنبال می‎کرد و شیفتۀ فرهنگ اسلامی ـ ایرانی بود. مرحوم ایرج افشار نیز همانند خاندان بزرگش است، مرحوم دکتر محمود افشار، که سرمایه و اموال و اندوخته‎های خودش را برای رفاه و اعتلای نام ایران نهاد و هم اکنون از فروشگاه و نمایشگاهی که برای همین منظور تعبیه شده و فراهم شده بازدید خواهید فرمود و می‎بینید که در این چند سال آن چه این مرحوم گذاشته است ، چقدر کتاب عرضه شده و احیا شده. شورای انتخاب این کتاب‎ها از عالی‎ترین اساتید هستند. بحمدالله تلاش می‎کنند آنچه که خاص ایران هست عرضه کنند به کسانی که جویای این رشته‎ها هستند. امیدواریم در آینده هم افرادی همین راه را بروند و پا جای پای آنها بگذارند. این بزرگداشت‎ها و این تجلیل‎ها برای آنهاست که بدانند هیچ کس نمک‎شناسی را فراموش نمی‎کند، قدردان بزرگان هستند، مردم فرهنگ دوست و فرهیخته ایران و برای کسانی که دنبال این راه را باید بگیرند، نکته‎ای است تربیتی و بسیار آموزنده خواهد بود.

من فقط عرض سلام خدمت خانم‎ها و آقایان بنا داشتم ، عرض دیگری نداشتم و وقت را بیش از این نمی‎گیرم و در خدمت دوستان هستم که استفاده بکنم. مرحوم دانش‎پژوه را همه کس می‎شناسد و کسانی که هستند انشاءالله دربارۀ ایشان سخنان بسیار خواهند گفت.

سپس علی دهباشی از داود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر دعوت کرد تا به عنوان ناشر و کتابفروش دعوت کرد در این باره سخن بگوید:

« چنین شبی برای ما مغتنم است که این نهاد به نام کسی افتتاح می‎شود حق بزرگی به گردن فرهنگ این مملکت دارند، یعنی زنده یاد دانش پژوه. آنچه همواره در جلساتی که در این محل برپا می‎شد و من هم حضور داشتم ، جای خالی یک کتابفروشی را واقعاً احساس می‎کردم و واقعاً به چنین فضایی در اینجا نیاز بود. و هفته پیش که شب خاندان مولانا در اینجا بود ، این مژده را به ما دادند که چنین فضایی را دارند راه‎اندازی می‎کنند. من هم از همان موقع آمادگی‏مان را به عنوان ناشر و کتابفروش جهت هر گونه کمک اعلام کردم.

همانطور که می‎دانید وضعیت کتاب و کتابفروشی در مملکت ما بسیار اسفناک است و با توجه به جمعیت ما آمارها بسیار پایین است.نمی‏دانم شما خبر دارید که در مملکت ما چند تا کتابفروشی وجود دارد؟ و همانطور که شما می‎دانید کتابفروشی امروزه بخشی فرهنگی است و بخشی تجاری. بخش تجاری آن بیشتر بخشی است که کتاب‎های آموزشی می‎فروشند و در واقع چرخۀ اقتصاد نشر را بیشتر آنها دارند می‎چرخانند. لذا آن بخش عمومی که ادبیات، تاریخ ، فلسفه و .. را عرضه می‎کنند بسیار اندک است . شاید شما باورتان نشود که در این کشور هفتاد و پنج میلیونی، تعداد واقعی کتابفروشی‏ها که به معنای واقعی کتاب عمومی می‎فروشند ، شاید از 500 فروشگاه کمتر باشد، چه در تهران و چه در شهرستان‎ها. یکی از دلایل آن این است که اقتصاد نشر اقتصاد بسیار کم بازدهی است . همه می‎دانیم که در این سال‎ها تیراژ کتاب از 3000 حتی به 700 نسخه و یا 500 نسخه رسیده است که دلایل متعددی دارد که فعلاً در اینجا مجال بحث آن نیست. اما آنچه که مهم است این است که به علت کمی بازدهی کمتر به آن روی می‎آورند و کمتر برایش سرمایه‏گذاری می‏کنند. مگر این که نهادهایی که توانایی دارند ، آستین همت بالا زده و به این حوزه کمک کنند. این کتابفروشی که هم اکنون افتتاح می‏شود قطعاً می‏تواند بسیار مفید باشد. چرا که در محلی واقع شده که مردم از تمکن مالی بیشتری برخوردارند و با وجود این تعداد کتابفروشی‎ها در این منطقه انگشت شمار است. اما ای کاش مکانی که اختصاص داده شده ، کمی فضای بیشتری داشت. به هر جهت من باز هم تأکید می‎کنم تا به عنوان ناشر و کتابفروش هر کمکی که از دستمان برمی‎آید به این کتابفروشی تازه تأسیس بکنیم.»

علی دهباشی سپس از حاضران دعوت کرد تا پس از اتمام مراسم از این کتابفروشی دیدن کنند.

سید عبدالله انوار اولین سخنرانِ بخش دوم این مراسم، یعنی تجلیل از زنده‏یاد محمد تقی دانش پژوه بود. اما پیش از سخنرانی وی، علی دهباشی در سخنانی کوتاه به معرفی بیشتر این پژوهشگر پرداخت:

« دکتر محمد تقی دانش‎پژوه، فهرستنگار، کتابدار، معلم و پژوهشگر در 1290 در آمل به دنیا آمد. تحصیلات اولیه را نزد پدرش و سپس در حوزه علمیه قم نزد سید شهاب‎الدین مرعشی نجفی و چند تن دیگر آموخت. در 1316 در مدرسه مروی تهران ادامه تحصیل داد و بعد دورۀ دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران را گذراند و در 1320 از این دانشکده درجۀ لیسانس گرفت.

دانش پژوه به زبان‎های انگلیسی و فرانسه تسلط کامل داشت و از 1319 در کتابخانه دانشکده حقوق دانشگاه تهران آغاز به کار کرد و در 1331 معاون این کتابخانه شد. همچنین به ریاست کتابخانه مرکزی دانشگاهتهران و کتب خطی منصوب شد. در 1355 بازنشسته شد و در همان سال به سمت استادی رسید.

دانش‎پژوه فعالیت‎های فرهنگی متعددی داشت، اما اساساً در حوزۀ کتاب و کتابداری کار کرد و سرانجام در 27 آذر 1375 در 85 سالگی در تهران درگذشت. از او 326 مقاله در حوزۀ منطق ، فلسفه ، جلدسازی، ریاضی و موسیقی باقی مانده است.

او به همراه ایرج افشار ، منوچهر ستوده، مصطفی مقربی و عباس زریاب خوبی از فروردین 1332 تا 1362 نشریه فرهنگ ایران زمین را منتشر می‎کرد.

برجسته‎ترین تصحیح استاد دانش پژوه در حوزۀ منطق کتاب سه جلدی « المنطیقات» فارابی است و مجموعه فهرست‎های دانش پژوه منبع پژوهش محققان و خاورشناسان است.»

و سپس سید عبدالله انوار دربارۀ محمد تقی دانش پژوه و فعالیت‏های او چنین سخن گفت:

«اکنون که ما در این مجلس عالی گرد هم آمده ایم و به یادبود و بقول اینجانب به سوگ انسانی نشسته ایم که بر اثر انهماک در کتاب به مرحله ای رسیده بود که باید او را تمثال کتاب گرفت، چه جز کتاب نمی گفت وجز کتاب نمی شنید و بقول شاعر :

سخن یا از تو گفتم یا شنیدم

این انسان زنده یاد محمد تقی دانش پژوه است که عمر خود را در خدمت بالاترین عنصری به نام کتاب گذاشت چه او به خوبی تشخیص داده بود که سر باید بر آستانی ساید که از باد و باران آن را گزندی نرسد و یا چون به بازار هستی هر جانداری برگزیده و با ارزش ترین متاع خود را آورد و آدمی نیز در این بازار با کتاب آید متاع او بر همه متاع ها برتری خواهد جست. چه متاع او متاعی است که برکشیدگان الهی آن را معجزه خدایی معرفی کرده و فی المثل آیهه «وأتوا بسورة من مثله» یکی از این معرفات است.

زنده یاد دانش پژوه یکی از انسان هایی است که سر و جان در این کلام الهی باخت آنهم به حدی که اگر منطقی می‌خواست تعریفی از او بیابد و او را به زیر پرسش «ما هو» یا «من هو» ببرد، پاسخ «کتاب» درمی یافت. چه آنقدر صدق کتاب بر دانش پژوه صدق واقعی است که حمل کتاب بر او حمل ذاتی اولی است نه حمل شایع صناعی. این چنین اسناد و این چنین حملی یعنی حمل وصفی از اوصاف موصوفی بر موصوف، وقتی بدرجه ای رسد که موصوفی جز آن وصف در شناسایی موصوف باقی نگذارد و موصوف عین وصف و وصف عین موصوف گردد، از دیرباز مورد توجه اهل فحص قرار گرفته و در علم بلاغت عالمان به علم بیان این امر را در استعاره یافتند چه در استعاره دیدند که گاه مجاز به آن حد از تقرب به معنی حقیقی می رسد که معنی مجازی بجای معنی می نشیند یعنی معنی غیر ماوضع له بجای معنی ماوضع له می آید بدون آنکه ایجاد ابهامی در کلام کند و معنی مقصود را میرساند و فی المثل لفظ شیر بجای زید شجاع می نشیند بدون آنکه ابهامی پیش آورد گزاره «شیر آمد» همان معنایی را میرساند که گزاره «زید شجاع آمد» میرساند. سکاکی در اینجا یعنی در جانشینی مستعارله برای مستعارعنه برآنست که مستعمل یعنی بکار برنده استعاره و آورنده لفظ «شیر» بجای «رجل شجاع».

استاد انوار در بخشی دیگر از سخنان خود چنین ادامه داد:

« چنانکه وصف تعلق به کتاب و با کتاب یکی شدن وصفی بود برای زنده یاد دانش پژوه که او به آن نائل آمدو از آنجا که این وصف اشرف اوصاف انسانی است ، زنده یاد دانش پژوه بر بسیاری از انسانها والایی و برتری بر اثر این وصف گرفت و برای آنکه این عرایض خالی از ابهام شود نامناسب نمی نماید که یک نکته مهم در بالایی کتاب گوییم و ببینیم که کتاب در این بالایی واجد چه ویژگی هایی است که بر اثر این ویژگی کتاب می تواند پاسخگوی چه خواست انسانی شود.» و سپس افزود:

« زنده یاد دانش پژوه کلید این خزینه بشری را بدست داشت. کتبی که او از غث و سمین محتویات این خزینه بازار نقد ارائه داده بس گرانبهاست. او به کتابهایی آشنا بود که کمتر کسانی باین کتب دسترسی داشتند در حالیکه آنها از بزرگان اهل کتاب بودند.

زنده یاد دانش پژوه روزی به فهرست نگاری نسخ خطی دست یازید که در آن روز شاید کسانی که به کار فهرست مشغول بودند از شمار دو یا سه تجاوز نمی کرد. او با فهرستهای مفصل و مجمل خود راهنمای خزائن کتابخانه های نسخ خطی شد که اگر همت والای او نبود بعید می نمود که این رازهای بافخامت انسانی روشنی بخش مشتاقان شود. او بواقع با سروری بر مفتخرترین پدیدارهای انسانی زیست و با نیکوترین زنده نامها در خاک آرمید. له الرحمه»

دکتر نوش آفرین انصاری دومین سخنران این بخش بود که از استاد دانش پژوه چنین یاد کرد:

« روزی یکی از استادان از من سئوال کردند که این روزها چه می‎کنم. گفتم که اگر شورای کتاب کودک بگذارد استادداری می‎کنم و استاد یاری . منظورم یاد کردن از استاد دکتر محقق است که امشب در جمع ما نیست و چون درس داشت و نمی‎توانست بیاید. ولی عذر خواست از همه. ولی در آن بخش دوم، یعنی استادیاری، از من خواست که سه نکته را در مورد استاد بزرگ محمد تقی دانش پژوه خدمت شما عرض کنم.

یکی نقش ایشان در توسعه دانش اسلامی، تأکید کردند که خدمت شما بگویم که ایشان بسیاری از متون فقهی را از عربی برای فارسی زبانان ترجمه کردند . سفری به هند که با هم بودند ، از کتابخانه‎ای دیدار کردند ، وقت کار کتابخانه تمام شده بود. استاد از دکتر محقق خواستند تا از مسئولان اجازه بگیرند که ایشان شب را همان جا بمانند و بر نیمکتی بخوابند تا فردا اول وقت از مخازن استفاده کنند. درسفری به آمریکا برای شرکت در اجلاس سالانه شرق شناسان آمریکا، همه و همه از احاطه و شناخت ایشان از منابع فلسفی و اخلاقی اسلامی شگفتزده بودند و این بود پیام دکتر محقق به محضر شما عزیزان.

من به چند پرده از خاطرات خودم با استاد می‎پردازم و برای هر کدامشان یک اسم انتخاب کردم و یک مقدمه کوتاه.

نخستین دیدار من با استاد در 1338 هست، در کنگرۀ شرق شناسان در مسکو. به هر حال بعد در انجمن کتاب از سال 42 به بعد در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران پیوند نزدیک‎تر به خاطر دوستی ایشان با دکتر محقق، همکار شدن من و ایشان و بعد خیلی متفاوت در دانشگاه تهران ، هر دو به عنوان کتابدار و به خاطر حمل این اسم، آشنایی با بانوی بزرگوار، همسر استاد و آشنایی با دکتر محمد دانش پژوه و سرکار خانم و جریان مستمر طب جسمانی و طب روحانی که در محضر ایشان طی سال‎های زیاد بودیم. این از مقدمه.

دکتر نوش آفرین انصاری در بخشی دیگر از سخنرانی چنین گفت:

و مسئله تاریخ. در همان سالهای پنجاه ما تصمیم گرفتیم که مجموعه‎های خطی پراکنده در دانشگاه تهران را تجمیع کنیم در کتابخانه مرکزی. پزشکی، حقوق، ادبیات که مجموعههای نسبتاً بزرگی داشتند. استاد فوق‎العاده با این کار مخالف بودند. فکر می‎کنم فقط از استاد بزرگ ایرج افشار برمی‏آمد که ایشان را راضی بکنند که بپذیرند تجمیع را . تشریف آوردند پیش من و به من گفتند که شما اگر تاریخ بخوانید، متوجه می‎شوید که چرا من اینقدر نگرانم و در زمان جنگ، جنگ تحمیلی، یک روز به من گفتند که نوشین خانم دعا کن که مخزن کتابخانه مرکزی در امان بماند. و باز حس ایشان به اثر و به کتاب بود. »

و خانم انصاری پس از یادآوری برخی از خاطرات خود با استاد دانش پژوه چنین ادامه داد :

«روزی سرکار خانم تلفن زدند و از ما خواستند به خانه‎شان برویم. گفتم چی شده؟ گفتند حال دانش خوب نیست. گفتند به یک زبان صحبت می‏کند که من نمی‏فهمم. من هم فوراً راه افتادم و به آنجا رفتم. استاد در بستر بودند و با کلامی نامشخص صحبت می‏کردند . بیشتر که گوش کردم دیدم به زبان فرانسه از ابن رشد و تفسیر کلام ماوراءالطبیعه صحبت میکنند. به خانم گفتم نگران نباشید. این ورق‏های زبانی به هم ریخته است و طبعاً همه چیز درست می‎‏شود و خلاصه برای من تجربه خیلی جالبی بود. »

نوش آفرین در جایی دیگر می‎افزاید : « به هر حال زمان گذشت و حالا دیگر استاد ما به کندی حرکت می‎کرد. از منزل به دنبالشان می‎رفتم. کتشان را می‎پوشیدند، دم‎پایی به پا می‎کردند، روی صندلی جلو می‎نشستند تا می‎رسیدیم به دم در کتابخانه مرکزی. بچه‏ها از جمله خانم اصیلی، خانم کرم رضایی و خانم افکاری بخ پیشباز می‎آمدند، دستان استاد را می‎گرفتند و ایشان را راهنمایی می‎کردند و من شکرگزار این همه حق‏شناسی نسل جوان بودم.

و بالاخره بهمن سال 79، بیمارستان دی، جراحی قلب باز، روی برانکار به سوی اتاق عمل می‏رفتم. احتمالاً موقع تزریق داروی بیهوشی، خانم پرستار می‏پرسد: شما چه نسبتی با دکتر دانش پژوه دارید که همه اینقدر سفارش شما را می‎کنند؟ یادم هست که گفتم من از دوستان پدر ایشان هستم و بعد هم بیهوش شدم. »

پس از آن نوبت به کامران فانی رسید تا از محمد تقی دانش پژوه و عشق او به فلسفه و منطق بگوید:

«خوشبختم که دربارۀ یکی از برجسته‎ترین چهره‎های فرهنگی روزگارما، و باید اضافه کنم یکی از دوست‎داشتنی‏ترین و شریف‎ترین انسان‎های دوران ما چند کلمه‏ای صحبت کنم.

حوزۀ کار استاد دانش پژوه، حوزه فهرست نویسی،نسخه‎شناسی، فهرست پژوهی بود و شاید از نظر گستردگی کار بی‎نظیر باشد. جنبه‎ای که معمولاً بر آن تکیه می‏‎شود، و به حق هم تکیه می‏شود؛ نقش ایشان و شیفتگی‎اش به کتاب و فهرست نسخ خطی و زنده کردن آثار گذشته ما زیر نظر ایشان بود. ولی من می‎خواهم از یک وجهۀ دیگر ایشان سخن بگویم که معمولاً به آن اشاره نمی‎‏شود.یا شاید اصلاً اشاره نمی‎شود. مهم‎ترین ویژگی مرحوم دانش پژوه به نظر من این بود شفیتۀ فلسفه و منطق بود . یعنی فیلسوف و منطق‏دان بزرگی بود. به هر حال ایشان آثار بزرگی در حوزۀ منطق و فلسفه چاپ کرده ، به عنوان مصحح. اما فراتر از این بود. من خودم خیلی به فلسفه علاقمندم و اصلاً روابط من با ایشان بیشتر در همان حوزه فلسفه و منطق بود. یک بار من به ایشان گفتم که شما مثل آنتون چخوف می‎مانید. چخوف پزشک بود، پزشک خیلی خوبی هم بود. چخوف می‎گوید: پزشکی همسر قانونی من است ولی ادبیات معشوقۀ من است. شما هم همین جورید. در واقع تمام کارهای محققانهای که می‎کنید یک طرف، ولی آن چیزی که در درون شما می‏جوشد، همان عشق به خردورزی است که در فلسفه و منطق منعکس شده. »

کامران فانی در بخشی دیگر از سخنرانی خود چنین ادامه می‎دهد:

« بی‎تردید در سراسر جهان هیچ کس شایسته‎تر از ایشان نبود که تاریخ مفصل منطق را بنویسد. دو سه تا کتاب به زبان‎های انگلیسی هست، به خصوص از پیترز که راجع به ورود منطق ارسطویی به جهان اسلام و گسترشش است و در ضمن به سیر آن می‎پردازد. ولی هیچ کدام از آنها قابل مقایسه با کار آقای دانش پژوه نبود.

من به چند اثری که ایشان تصحیح کرده و از آن مهم‎تر بر آن مقدمه نوشته اشاره می‎کنم. مرحوم افشار هم در جایی نوشته بود که اصولاً در حوزۀ تحقیقات بیشترین آثار ایشان در زمینۀ فلسفه، منطق و کلام است. نیمی از آثاری هم که ایشان تصحیح کرده‎اند در همین حوزه است، ولی آنچه که مهم است مقدمه‎‏هایی است که ایشان نوشتهاند.ما به چند تا از آنها اشاره می‎کنم و نمی‎دانم چرا قدر این چیزها را نشناختند. مهم‎ترینشان مقدمه‏ای است که بر کتاب نزة‎الارواح شهرزوری نوشته‎اند که کتابی است در حوزۀ تاریخ فلسفه است، در حقیقت تذکره‎الفلاسفه است و مقدمه بیش از 150 صفحه است. آقای افشار که اعتقادی هم به فلسفه نداشتند، در جایی نوشته بودند که در کتاب‎شناسی مأخذ فلسفۀ اسلامی تا کنون اثری به این گستردگی و گرانقدری نوشته نشده است که اشاره کردند به همین مقدمه‎ای که مرحوم دانش پژوه بر نزةالارواح نوشتهاند. مقدمه مفصلی دیگری که در این مورد نوشته‎اند، باز هم مقدمه‏ای است که بر کتاب منطقی ابن سهلان ساوی نوشته‎اند به نام تبصل. این یک متن کوتاه منطق است. خود ابن سهلان در ایران کمتر شناخته شده است. منطق‎دان بسیار برجسته‏ای بوده . در حقیقت عجیب است که این کشف را عرب‏‎ها که هیچ اعتقادی هم به منطق نداشتند کردند. بهترین کتاب ایشان هم است البصائر النصیریه که راجع به منطق است. محمد عبدو دانشگاه الاظهر را بالاخره راضی کرد که شما که با فلسفه دشمن‎اید، دست کم یک کتاب منطق در این حوزه مهم اهل سنت بخوانید و خودش آمد که این کتاب البصائر النصیریه را چاپ کرد. آقای دانش پژوه متوجه شدند که این چه اهمیتی دارد، به خصوص آثار فارسی‎اش. سه رساله که یکی همین رساله تبصره است ولی مهم‎تر آن که 150 صفحه مقدمه نوشته‏اند بر این رسالۀ کوتاه. و در آن از ورود فلسفه، از فلسفۀ ارسطو شروع کرده‎اند. اولش آمده‎اند از منطق چین صحبت کرده‏اند، بعد از منطق هند، بعد منطق در یونان، منطق ارسطو ، ورودش به جهان اسلام و سیر آن. و به ویژه خوب توجه کرده‎اند به این که ما در حوزۀ منطق چه کارهای کرده‎ایم و چه نوآوری‏های کرده‏ایم.»

فانی در بخشی دیگر از گفتار خود می‎گوید:

« به هر حال مهم‎ترین کار ایشان در حوزۀ منطق جمع‏آوری کلیه آثار فارابی است به نام منطقیات فارابی در سه جلد مفصل.و با آن مقدمۀ مفصلی که باز راجع به فارابی نوشته‏اند و معلوم کرده‏اند که قدر فارابی چقدر در جهان اسلام ناشناخته مانده است. در واقع باید گفت ابن سینا در حق دو نفر ظلم کرد. فارابی واردکننده منطق است، فارابی کارش پراکنده است. رازی هم در حوزۀ پزشکی کارش پراکنده است. ولی هر دو آدم‏های اورجینالی بودند . ابن سینا از نظریات آنها استفاده کرده اما آمده به طور سنجیده و منظم و مرتب در دو کتاب شفا و قانون کاری کرد که بعد از آن کسی نه به کتاب‏های رازی نگاه کرد و نه به کتاب‏های فارابی، به خصوص به منطق فارابی. و در مورد فارابی هم یک نکته را بگویم. من سال 61 و 62 نشر دانشگاهی کتاب می‎آورد.من یک کتاب منطق از آنجا خریدم . خیلی هم گران بود ، آن هم بخشی از کتاب ارسطو بود ، همان بخش العباره که در زمینۀ منطق است و زینرمان آن را به انگلیسی ترجمه کرده و مقدمه مفصلی هم بر آن نوشته بود. من این کتاب را در مجله نشر دانش معرفی کردم .دو سه روز بعد آقای دانش پژوه را دیدم. ایشان از من پرسید این کتاب را از کجا آوردید و من گفتم از همین جا خریدم. گفت که من شنیده بودم این کتاب را آورده‏اند و رفتم و دیدم نیست. و به قدری ایشان شیفتۀ این کتاب بود که من آن را به ایشان دادم. و هنوز هم این کتاب در کتابخانه آقای دانش پژوه در مجموعه کتابخانه آقای مینوی موجود هست. و ایشان بعد از این مطلب مفصلی درباره این کتاب نوشت . من به همین دلیل اینقدر به مستشرقین اعتقاد دارم. این که فردی با این وسعت دانش می‏آید و رسالۀ کوتاه فارابی را با این تفصیل به جهان معرفی می‏کند که ما قدر یکی از بزرگان خود را بدانیم. »

 

سپس اکبر ایرانی دربارۀ آثار شیعی و زبان فارسی محمد تقی دانش پژوه سخن گفت:

«شادروان استاد محمدتقی دانش‌پژوه، فهرست‌نگار برجستۀ نسخ خطی، کتابشناس و مصحح کوشای متون کهن فارسی و عربی است. او در سال 1290 خورشیدی در آمل متولد و همچون یار دیرینش استاد ایرج افشار در سن 85 سالگی در تهران درگذشت. وی از سال 1319 خ و همزمان با تدریس در دبیرستان‌ها، در کتابخانۀ دانشکدۀ حقوق دانشگاه تهران به کتابداری اشتغال یافت و بدون آنکه معلّم مشخص و مستقیمی در فهرست‌نگاری نسخ خطی داشته باشد، با دقت در روش کار فهرست‌نگاران اروپایی و فهارس نوشته‌شدۀ آنها، فهرست‌نگاری زُبده در شناسایی و معرفی نسخ خطی عربی و فارسی گردید، به ویژه پس از اهدای مجموعۀ خطی مرحوم مشکوة به دانشگاه تهران که استاد دانش پژوه فهرست نویسی مجموعه را همراه با استاد دکتر علینقی منزوی آغاز کردند.

افزون بر تألیف فهارس نسخه‌های خطی کتابخانه‌های بزرگ ایران، با همکاری ایرج افشار نشریه‌ای به نام نسخه‌های خطی را نیز بنیان نهاد، تا مباحث مرتبط با فهرستنویسی در آن مطرح شده و فهرست مجموعه های کوچک نیز امکان چاپ یابد. وی در ترویج فهرست‌نگاری نسخ خطی به روش خاورشناسان اروپايی در ميان مسلمانان (به ويژه در ايران) نقشی بسزا داشت؛ و به تشویق و پیشنهاد او بود که دو فهرستنگار برجسته نسخ خطی در دورۀ معاصر به تدوين كتابشناسی موضوعی نسخ خطی دست یازیدند: دکتر سيد محمدباقر حجتی با تأليف فهرست موضوعي نسخه‌هاي خطي عربي كتابخانه‌هاي جمهوري اسلامي ايران (کشاف الفهارس)،و احمد منزوی با تأليف فهرست نسخه‌های خطی فارسی. »

آقای ایرانی در ادامه می‎افزاید:

» هرچند کیفیت تصحیحات دانش‌پژوه به دلیل پرکاری و مشغلۀ بسیار، فراز و فرودهایی دارد، اما انتشار این همه متن به تنهایی، نه تنها شایان توجه و تقدیر، بلکه اعجاب‌انگیز است و حکایت از ذهن جوّال و دانش گستردۀ او در حوزه‌های گوناگون علوم و فنون و فرهنگ اسلامی دارد.

در این میان، سهم دانش‌پژوه در تصحیح و عرضۀ متون کهن شیعی، به ویژه متون شیعی به زبان فارسی، شایان توجه بسیار است و شاید بتوان او را در این عرصه از پیشگامان و طلایه داران شمرد. در ميان محققاني كه به بررسي تاريخ تشيع در ايران و سير تحولات آن پرداخته‌اند، دانش‌پژوه با آگاهی و تیزبینی و به درستي، به آثار فارسي شيعي توجهي ويژه کرد. » و در پایان اضافه می‎کند که :«این حقیر سعادت داشتم که در اواخر سال 72 در طلیعۀ راه اندازی پروژه احیاء میراث مکتوب، حضورشان شرفیاب شوم تا از محضرشان کسب فیض کنم. با این که در بستر بیماری بودند با اشتیاق از این کار استقبال کردند و بنده را به تداوم این راه تشویق فرمودند. بسسیاری از آثار کهن فارسی و شیعی که از سوی میراث مکتوب منتشر شده، از جمله کتبی است که انتشار آنها جزء آمال و آرزوهای آن استاد یگانه بوده است. چاپ دو کتاب دستور الجمهور و تحفة المحبین با همکاری ایشان و مرحوم ایرج افشار از سوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب زینت بخش آثار این مرکز است.

بی شک این پژوهشگران شیفتۀ فرهنگ ایران اسلامی، در ثمرات معنوی و تعالی علمی جامعه که از آثار محققان و مصححان و علاقه مندان نسخ خطی، حاصل و عاید می شود، سهمی بسزا دارند و در حافظۀ تاریخی فرهنگ ایرانی سرافراز و جاوید خواهند ماند.»

سپس نوبت به فریبا افکاری رسید تا از استاد خود یاد کند :

« با سلام حضور اساتید ارجمند و محققان گرامی که در شب استاد محمد تقی دانش پژوه، به ذکر مناقب استادی گرد هم آمده ایم که به واقع دانش و پژوهش را معنا بخشید. سخن گفتن از مردی که تمامی عمر خود را در حوزه های گوناگونی از دانش غوطه خورده و صدفهای ارزشمندی تحصیل نموده و عرضه کرده است، کاری است بس دشوار.

مردی که همراه همیشگی اش ایرج افشار که امشب جای خالیش بیش از هر زمان دیگری در توصیف او احساس می شود، او را به نام «دانش» می خواند و چه نام با مسمایی.

خوب به یاد دارم هنگامی که در سال 1386 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تالار مطالعه نسخه های خطی را آماده ساخته بود تا به نام استاد ایرج افشار که حق بزرگی بر گردن کتابخانه داشت نامگذاری شود، استاد نپذیرفتند و پیشنهاد نمودند تا این تالار به نام محمد تقی دانش پژوه مزین شود و چنین شد. در این تالار مجموعه ای بالغ بر 1000 جلد فهرست نسخه های خطی کتابخانه های ایران و خارج از کشور و دیگر کتابها و فهرستهای مربوطه وجود دارد. کار خدمات رسانی مجموعه های نسخه های خطی اسناد، عکسهای تاریخی، میکروفیلم ها و نسخه های عکس و چاپ سنگی نیز در این تالار انجام می شود.

از آنجا که استاد حق استادی بر من دارد می کوشم تا از نگاه یک شاگرد کوچک به برخی از خاطرات و ویژگی های علمی استاد بپردازم.

نمیدانم که تربیت نسل دانش پژوه ها چگونه بوده است که میتوانستند در چندین حوزه مختلف و حتی گاه بعید همزمان به پژوهش و تحقیق و تصحیح و فهرست بپردازند. بقول بزرگی عصر دایناسورهای علمی، دیگر گذشته است. آنان که به قول اهالی امروز قطب های علمی هستند که هر یک قله ای عظیم در حوزه خود بوده و سالها و سده ها در آن ماندگار شده اند. زنده یادان محمدتقی دانش پژوه، ایرج افشار و علینقی منزوی و خدایشان سلامت بداراد استاد سید عبدالله انوار، عبدالحسین حائری، دکتر مهدی محقق و احمد منزوی و محمدحسن سمسار. در نسخه پژوهی و فهرست نگاری. از منطق و فلسفه و کلام و تاریخ علم گرفته تا ادبیات فارسی و عربی، از هنر و خط و خوشنویسی و نگارگری و کاغذشناسی گرفته تا متن شناسی و تصحیح و فهرست نگاری در تمامی این رشته ها به حد کمالند و به واقع صاحب نظر، اما در نسل ما با وجود توسعه گرایشهای میان رشته ای در جهان، نگاه تک بعدی و اصطلاحا تخصصی مانعی است برای ورود به دانش واقعی که چیزی نیست جز نگاه همه جانبه و کامل به درک روابط علوم با یکدیگر ...»

خانم افکاری در بخشی دیگر از سخنان خود اینطور ادامه می‎دهد:

« یکی از نکات جالبی که استاد در تدوین سرفصل های درسی نسخه شناسی دانشگاه تهران بر آن پای می فشرد وجود 68 واحد درسی مختلف زبانهای خارجی شامل آشنایی با زبانهای آلمانی، فرانسه، ترکی قدیم و اردو هر یک 4 واحد و انگلیسی و عربی تخصصی هر یک 10 واحد بود و هنگامی که در مقابل سوال برخی اساتید که چرا این تعداد واحد زبان در درس کارشناسی ارشد عرضه می شود قرار می گرفتند می گفتند آیا دانشجوی نسخه شناسی نباید بتواند از فهرستهای مختلف در حد تشخیص نام کتاب و مولف و معرفی نسخه ها برآید؟ ایشان آشنایی با زبانهای خارجی را یک امر ضروری می دانستند و خود نیز به زبانهای انگلیسی، فرانسه و عربی تسلط داشتند و در سالهای آخر عمر به آموزش زبان آلمانی مشغول بودند و می گفتند "هنگامی که کتابخانه های بسیار ارزنده کشورهای اروپا و آمریکا را دیده و دانشمندانی را که یک تنه به چندین زبان آشنایی داشته اند زیارت کردم خود را بسیار کوچک یافتم".

از ویژگی های علمی استاد در حوزه نسخه شناسی نگارش مقدمه های بسیار تخصصی در فهرستهای نسخ خطی با زبانی سلیس و روان از فارسی کهن است که در فهرستهای دیگر کمتر به چشم می خورد. ایشان ضمن برشمردن اهمیت نسخه های فهرست شده در هر جلد و معرفی نسخه های اقدم و نفیس آن به معرفی اهداءکنندگان و مجموعه داران نیز می پرداختند و روش کار خود را به دقت بیان می دارند. مقدمه های استاد بویژه در مجلدات دانشگاه تهران مقاله ای تخصصی و فنی در شناخت روشهای فهرست نگاری ایرانی و عربی است. که امروزه یکی از مهمترین منابع آموزش فهرست نگاری نسل جوان به شمار می رود. استاد جزو نخستین فهرست نگارانی است که تمامی مداخل کتاب شناسی و بویژه نسخه شناسی دقیقی در فهرست خود بکار گرفته اند مداخل که شاید درفهرستهای مشابه کمتر با این دقت به آن پرداخته شده باشد که از جمله می توان به شناخت انواع کاغذها، یادداشتها، مهرها، توصیف آرایه ها و استفاده از منابع و فهرستهای دیگر اشاره کرد.»

« در پایان یادآور می شوم که استاد دانش پژوه به گواه فهرستهای نسخه های خطی که تهیه نموده اند یکی از پرکارترین نسخه پژوهانی است که در جهان بیشترین تعداد نسخه های خطی را مطالعه و فهرست نموده است. هیچ فهرست نگار دیگری در جهان همچون او با حجم انبوهی از نسخه های مختلف و موضوعات متنوع روبرو نبوده است. سفرهای زیادی به عراق، عربستان، آلمان، هلند، آمریکا و روسیه نمود و به قول استاد ایرج افشار همواره در قبال سوال تنظیم کنندگان برنامه سفرهای خود در این کشورها که می‎پرسیدند چه برنامه‎‌ای را دوست دارید برایتان تدارک بینیم، میگفت که من فقط سه چیز می خواهم، کتابخانه، مسجد و گورستان.»

در بخشی دیگر از این مراسم، علی دهباشی بخش‎هایی از یادداشت‎های ایرج افشار را دربارۀ محمدتقی دانش پژوه برای حاضران قرائت کرد:

« یکی از روزهای پاییز سال 1325 بود که در دانشکدة‌ حقوق درس می‌خواندم. برای یافتن کتابی که جویای آن بودم و نمی‌یافتم به میزی که آقای محمدتقی دانش‌پژوه معاون کتابخانه پشت آن نشسته بود و سر در کتابی فرو برده بود نزدیک شدم و سلام کردم. پیش از آن نام ایشان را که بر صدر چند مقاله‌ای که در همان ‌سال‌ها در مجله‌های جلوه و دانشنامه چاپ شده بود دیده بودم. اما هنوز روبرو نشده بودیم و سخنی میانمان نرفته بود. دانش در آن روزگار معاون استاد من دکتر محسن صبا بود که روانش شاد باد. میانشان الفتی تمام در حد دوستی وجود داشت.

سلام من دانش را که به ژرفی و شیدایی غرق در مطالعة ‌کتاب بود به خود آورد. به بالا نگریست و به خوشرویی پرسشم را شنود و مشکل را گشود. بدین صورت که برخاست و شمارة کتاب را در برگه‌دان یافت و به مرحوم مشهدی محمد داد تا کتاب را بیاورد. به من هم با مهربانی گفت هر وقت این گونه دشواری داشتید به من مراجعه کنید. اگر کتابی هم بخواهید که نداشته باشیم آن را سفارش می‌دهیم. وظیفة کتابدار همین است. پس از آن هر بار که به ایشان برخوردم سخنمان بیشتر گرمی می‌گرفت و دامنه می‌یافت و از مرحلة یافتن و دیدن کتاب به مرتبة استفادة علمی ازیشان شد و به پایه‌ای انجامید که باید بگویم ایشان یکی از استادان من بوده است.

از آن روزگاران تاکنون که چهل و هفت سال می‌گذرد باری نبوده است که با ایشان صحبتی پیش آمده باشد (حتی تلفنی) و آگاهی نوینی نیاموخته باشم. به قول شاعر «چه به از لذت همصحبتی دانایی».

حکایت اول این است که دکتر زریاب و دانش و مرحوم حسین محجوبی اردکانی از سوی ادارة انتشارات دانشگاه برای مشارکت در سمینار نسخه‌های خطی که در کابل برگزار می‌شد به آنجا رفتند. زریاب گفت چون در فرودگاه کامل در تاکسی نشستیم و سر صحبتمان با راننده باز شد، دانش بی‌تابانه از رانندة تاکسی که مردی ساده بود پرسید بازار نسخة ‌خطی ‌فروشان کجای شهر است. طبعاً ‌راننده «هاج و واج» به مطلب دیگری پرداخت.

حکایت دوم روایتی است که از یکی از مهمانداران دانش در باکو شنیده است. که گفته بود سالی که فرهنگستان علوم آذربایجان ایشان را دعوت کرده بود پیشاپیش برنامه‌ای را تنظیم کرده بودند که در آن، دیدار از مؤسسات مناسب حال ایشان و ضمناً چند جای گردشی و نمایشی هم گنجانیده شده بود. اما دانش با دیدن آن برنامه گفته بود من خواستار سه چیز بیش نیستم، کتابخانه، مسجد و گورستان. به یک کلام به سراغ کتاب آمده‌ام و کتابه (کتبیه).

اتفاق سوم آن که خودم شاهد بودم در لندن روی داد. مرحوم مینوی بود و دانش و احمد اقتداری و من. به کتابفروشی رفته بودیم. دانش کتابی را آنجا یافت که سال‌ها مشتاق به دست آوردنش بود. چون کتاب را یافت و کتابفروش در بهای آن هشت پوند خواستار شد، او یک اسکناس بیست پوندی داد و بی‌تابانه به بازکردن کتاب و خواندنش پرداخت. کتابفروش به جای دوازده پوند، هشت پوند بازپس داد. مینوی که روبرو و ناظر قضیه بود از بی‌توجهی دانش برآشفت و گفت آقای دانش‌پژوه چرا مواظب نیستید. این آقا باید دوازده پوند به شما داده بود. اقتداری به شوخی گفت آقای مینوی ناراحت مباشید. علت این است که اسکناس‌ها چاپی است نه خطی.

چهارمین حکایتی که عرض می‌کنم مربوط است به سفری که با مرحوم اللهیار صالح و دانش به کاشان می‌رفتیم تا نسخه‌های خطی چند کتابخانة آنجا را ببینیم. پسینی بود که از تهران راه افتادیم و چون دیرشب شد برای آرمیدن به سوی باغ برادر صالح در آران که فرسنگی بیش، از شهر کاشان دوردست نیست، رهسپار شدیم. راه میان کاشان و آران که کویری است در آن‌ سال‌ها اسفالته نبود و همیشه رگه‌هایی از ریگ روان آن را می‌پوشید. در تیرگی شب اتوموبیل به سختی در ریگ فرو رفت و از حرکت بازماند. ناچار پیاده شدیم. من از گوشه و کنار مقداری شاخة بوتة گز و قیچ کندم که زیر چرخ‌ها بخوابانم تا مگر اتوموبیل حرکت کند. دانش که بالای سر من ایستاده بود با نگرانی و التهاب به مرحوم صالح گفت آقای صالح اگر ماشین راه نیفتد فردا چگونه به دیدن و فهرست‌نویسی نسخه‌ها برویم. مرحوم صالح گفت آقای دانش‌پژوه، اکنون به فکر آن باشید که اگر ماشین راه نیفتاد درین صحرا چه باید کرد.

و قدرت الله پیشنماززاده سخنران بعدی بود که دربارۀ علاقه استاد به کتاب صحبت کرد:

« کتاب هرگونه نوشته‎‎ایست که مقصودی رابرساند...ودرصفحه آغازین جلد 3 فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران آورده که برکتبیه گنجینه کتابهای مقدس 2500 سال قبل از میلاد مسیح نوشته اند "داروی جان ها".

خانه اش در خیابان وزرا کوچه بیستم کوی گلبرک در دو طبقه پر از کتاب بودک.ناره های حیاط و حیاط خلوت هم جعبه های پر از یاداشتها و سیاهه ها و خبرها و کپی های نسخه ها و کتابها بود همه کتابهای این خانه به مجموعه استاد مجتبی مینوی پیوست و6 هزارشماره آن کتابخانه رابه خود اختصاص دادو گنجینه دانش پژوه نام یافت. او این دوستان نزدیکتر از جانش رابه جامعه فرهنگی ایران اهدا نمود .

کتاب آوری برای دانش پژوه حال وهوای خاصی داشت ، از یک موضوع کتابها در زبانهای عربی، آلمانی، فرانسه، انگلیسی و فارسی. حتی چاپهای مختلف کنار هم می آمد. دانش پژوه به متن فارسی یا عنوانی از متون  کهن میرسید، رسا و شیرین و باصدای بلند می خواند، همواره طنین آن دکلمه با من همراه است و با خود زمزمه میکرد الکتاب بستان العلما...علم باشد کلید گنج وجود ...علم باشد خلاصه المقصود

باری بسیاری نوشته هاو یاداشتهایش به دانشگاه هاو کتابخانه های بزرگ جهان راه یافت. واین بود که افشار نوشت دانش پژوه ، دانشمند و فهرست نگار جهانی.

در بستر بیماری بود که رسایل اخوان الصفا ازچاپ درآمد. مجلدی رابرایشان بردم با زحمتی نشست و کتاب را نگاه کردو به سختی لبخندکوتاه و بی رنگی بر لبانش نشست.

پس از در گذشت ایشان درمیراث مکتوب دستورالجمهور ودر مرکز نشر دانشگاهی آثار خطی در موسیقی و در بنیاد موقوفات افشار بیست وپنج جستار به زیور طبع آراسته گردید .

فرخ امیر فریار درجهان کتاب در خبر در گذشت او نوشت .احاطه اش در فلسفه. منطق. ادبیات. الهیات.ونیز علوم قدیم یادآور دانشمندان بزرگ قرن گذشته اروپا بود.

به دکتر یحیی مهدوی وزریاب خویی ارادتی فاضلانه داشت.

در مکاتبات با نویسندگان و اندیشمندان دیگر کشورها دکتر احمد تفضلی را فرا میخواند.

هرکه ما را کند به نیکی یاد

یادش اندر جهان به نیکی باد»

و سرانجام فرزند استاد، دکتر محمد دانش پژوه از حاضران و سخنرانان و برگزار کنندگان این مراسم سپاسگزاری کرد.

و در پایان مجلداتی از سوی بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار توسط دکتر سید مصطفی محقق داماد به دکتر محمد دانش پژوه اهدا شد.

یکی دیگر از بخش‎های این برنامه پخش فیلمی مستند از محمد تقی دانش پژوه بود. و در خاتمه حاضران به بازدید کتابفروشی آینده رفتند.

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692