فيلم «اسب حیوان نجیبی است» كارگردان «عبدالرضا كاهاني»، «بهروز انوار»
ابتدا باید معنای واژه هجو را در زبان فارسی مرور کنیم. در فرهنگ معین هجو به بدگویی و سرزنش و حرف بیهوده معنا شده است. در فرهنگ دهخدا هجو به معنای نکوهیدن، شمردن معایب کسی و بد گفتن تعریف میشود و در فرهنگ عمید هم به همین معانی مذکور اشاره شده است.
در هیچ منبعی هجو در لفافه عنوان نمیشود و یکی از شرایط هجو مستقیمگویی است. اما طنز در لغت به معنای طعنه، تهمت، سخن رمزآلود (فرهنگ عمید) افسوس کردن و عیبجویی آمده است. (فرهنگ دهخدا) معنای هزل مزاح کردن، مزاح، شوخی، سخن بیهوده و غیرجدی (معین). هزل آن است که از لفظ، معنای آن اراده نشود، نه معنای حقیقی و نه مجازی و آن ضدجد است. (دهخدا)
واژهای که اغلب در کنار هجو شنیده میشود هزل است. ایرج پزشکزاد در اینباره مینویسد: هزل با تعریف مذکور، خویشی نزدیکی با IRONY پیدا میکند که از جمله ابزارهای مورد استفاده طنزپردازان غربی است (با اندکی تغییر).
برخلاف معنای تحتاللفظی هجو، در سینمای این کلمه بیش از نکوهش بهسمت یک بیمعنایی گرایش دارد. این مسئله در کارهایی که در هجو اخلاقیات هستند نمود بیشتری پیدا میکند. اگر بخواهیم در دنیای سینما بهدنبال ریشه سینمای هجو باشیم بیش از سینمای کمدی باید در جستجوی یک سینمای جدی ایدئولوگِ بهشدت رادیکال باشیم و به اصطلاح ریاضیدانها بهدنبال بُرداری قرینه باشیم شکل گرفته در جهت منفی جدول مختصات یا در جهت مثبت (چه فرقی میکند؟).
در هیچ منبعی هجو در لفافه عنوان نمیشود و یکی از شرایط هجو مستقیمگویی است. اما طنز در لغت به معنای طعنه، تهمت، سخن رمزآلود (فرهنگ عمید) افسوس کردن و عیبجویی آمده است. |
اما باید برگردیم به فیلم اسب حیوان نجیبی است و کشوری که این فیلم در آن ساخته شده یعنی ایران. مسلم است که به هیچ عنوان نمیشود نوع هجو لبوفسکی بزرگ یا آماده برای پوشیدن رابرت آلتمن را در ایران ساخت. پرداخت هجوگونه به هر بینش و دستهای در ایران شکستخورده است. اغلب مفاهیم ارزشی مستعد برای هجو شدن در انحصار حکومت است و هجو آنها یعنی راه رفتن روی لبه تیغ.
اتفاقات سیاسی، آثار مخرب جنگ، تعصبات مذهبی، جنسیت، سیستم آموزشی، وضعیت بازار، وضع ورزش، زنها، مردها، بچهها، کیفیت آسفالت بزرگراهها، سرعت اینترنت، احتمال خطرناک بودن حتی انرژی صلح آمیز هستهای، فقر، سرمایهداری و برخی چیزها که نمیشود اینجا نام برد از جمله مسائلی بوده که همواره جز خط قرمزهایی بوده که حکومت برای هنرمندان وضع میکند اما جای امید هست که میشود به چیزهای دیگر پرداخت و خطری هم کسی را تهدید نمیکند.
اما این احتمالاً امیدی بیهوده است چون در پایان چیزی نمیماند برای هجو شدن. نه اینکه حتی هجو شدن در معنای تحتاللفظی دهخدایی بهمعنای شماتت کردن و نکوهیدن و بد گفتن بلکه هجو به معنای نگاهی رندانه به مسائل. هر چه در ایران هست ارزش است و هر راهی، به پرداختن مستقیم و عریان به ارزشِ ارزشها ختم میشود. در این بین برای کسی مانند کاهانی تنها راهی که میماند هیچ است. پرداختن به هیچ. چیزیکه هنوز وارد خط قرمزهای حکومتی نشده و میشود دربارهاش صحبت کرد. هیچ. چیزی که از نبودن رنج میبرد و شاید هم لذت وافر. چیزیکه وجودش در نبودن معنا میشود.
بر خلاف فیلم (هیچ) کاهانی که بالاخره درباره چیزی بود، فیلم اسب حیوان نجیبی است انگار درباره همان هیچ است. داستانی به شکل مرسوم که نه، به شکل نامرسوم و خاصاش هم وجود ندارد. فیلمنامهی هجوی که مانند فیلم های کمدی بر اساس شخصیت نوشته شده است. شخصیتهایی که ابتدا به شمایل تیپ ظاهر میشوند و کمکم با مدیریت صحیح اطلاعات تبدیل به شخصیت خاص میشوند. این مدیریت اطلاعات تا سکانس آخر هم ادامه دارد. وقتی میفهمیم مأمور پلیس (رضاعطاران) مأمور نبوده و بعد از آن میفهمیم او یک زندانیِ درحال مرخصی است.
برای همین، روایت داستان بر اساس شخصیتها و بررسی شخصیتهایی که در خدمت روایت نیستند ذهن را به دو سمت سوق میدهد:
الف: کمدی سیاه. چون داستان درباره گرفتاری اجتماعی است و سراسر مملو از کدهایی از این دست است. مانند دختر فراری (باران کوثری)، مردیکه تمایل به همجنس دارد (مهران احمدی)، هنرمندی مأیوس (پارسا پیروزفر)، زنی معتاد متارکه کرده یا بهنوعی طردشده (مهتاب کرامتی) یک مثلث عشقی مضحک اما غمانگیز یا اگر هما (پانتهآ بهرام) را هم وارد داستان کنیم که فقط صدایش در فیلم هست میتوان گفت: چهار ضلعی عشقی.
بر خلاف فیلم (هیچ) کاهانی که بالاخره درباره چیزی بود، فیلم اسب حیوان نجیبی است انگار درباره همان هیچ است. داستانی به شکل مرسوم که نه، به شکل نامرسوم و خاصاش هم وجود ندارد. |
ب: هجو و هزل. چون بیش از برخورد مستقیم با مسائل، سعی در گذشتن از کنارشان هستیم (آنهم بهخاطر جبر جغرافیایی) هجو نه به معنای لغوی- دهخدایی و نه به معنای کوئنی، اتفاق نمیافتد. یکجور هجو پنهان. آنچیزی که بیش از شماتت به تمسخر میانجامد. چیزی در مرز بین لودگی و هجو. چیزی که طنز نیست و اما بهطور لغزندهای بهسمت طنز سیاه حرکت میکند. و این دوگانگی بیشتر به این دلیل است که هنرمند نمیتواند حرفش را آزادانه بزند.