بررسي فيلم «دونده»، كارگردان «اميرنادري»، «مسعود رياحي»

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

معرفی فیلم: دونده (the runner )

کارگردان: امیر نادری/ محصول: 1363

فیلم‌نامه: بهروز غریب‌پور و امیر نادری

بازیگران: مجید نیرومند، موسی ترکی‌زاده، علیرضا غلام‌زاده، علی پاسدارزاده، شیرزاد بشکال/ تدوین: بهرام بیضایی/ عکس: مانی پتکر/ تهیه‌کننده: کانون پرورش کودکان و نوجوانان/ زمان: 94 دقیقه/ جوایز: جایزه بزرگ جشنواره سه‌قاره نانت در سال 1364

خلاصه فیلم:

امیرو شخصیت اصلی و محوری فیلم، باتوجه به این‌که به عنوان سرپرست کسی را ندارد، مجبور است که کار کند و امرار معاش کند.

کارهایی از قبیل: جمع کردن شیشه‌های مشروب شناور روی آب و جستجو کردن در بین آشغال‌ها.

امیرو در کار شیشه جمع کردن با زورگویی بچه‌های بزرگ‌تر و ترس از وجود کوسه در آب مواجه می‌شود و نهایتاً این‌کار را رها می‌کند و به فروختن آب خنک مشغول می‌شود. در این‌کار هم با سختی‌های زیادی مواجه می‌شود از قبیل دزدیدن یخ‌هایش و یا فرار کردن مشتری‌هایش از پول دادن.

نهایتاً مشغول کار جدیدش، یعنی واکس زدن کفش‌های افراد خارجی می‌شود.

از طرفی امیرو علاقه‌ی عجیبی به عکس‌های مجلات خارجی زبان دارد، مخصوصاً عکس‌های هواپیما و محل کار جدیدش کنار دکه‌ی مجله فروشی است.

امیرو گاه‌گداری با بچه‌های هم‌سن و سالش مسابقه‌ی دو و دوچرخه‌سواری می‌دهند که با تلاش عجیبش فقط می‌خواهد تا انتهای مسیر بدود یا به گفته‌ی خودش تا جایی‌که می‌تواند بدود.

امیرو وقتی می‌بیند که حتی نمی‌تواند روزنامه‌های فارسی‌زبان را بخواند و روزنامه‌فروش محله او را تحریک می‌کند، یک‌دفعه تصمیم به یادگیری سواد می‌کند و راهی مدرسه می‌شود.

همزمان با درس خواندش، کار نیز می‌کند. امیرو بالاخره در مسابقه‌ی دو، حریفانش را جا می‌گذارد و اول می‌شود و شادی‌اش را با رقیبانش تقسیم می‌کند.

نگاهی به فیلم:

صحنه‌ی آغازین فیلم، چهره‌ی غریب امیرو، شخصیت اصلی فیلم است که با حالتی درمانده به جایی نگاه می‌کند.

تصویرهای آغازین فیلم که دویدن و فریادهای بی‌امان امیرو است، خبر از یک جاماندگی می‌دهد و یا شکلی برای جلب توجه، برای دیده شدن.

امیرو گاه‌گداری با بچه‌های هم‌سن و سالش مسابقه‌ی دو و دوچرخه‌سواری می‌دهند که با تلاش عجیبش فقط می‌خواهد تا انتهای مسیر بدود یا به گفته‌ی خودش تا جایی‌که می‌تواند بدود.

 

امیرو در این صحنه می‌دود و فریاد می‌کشد، دوربین با جای‌گیری هوشمندانه، تصویر ابتدای فیلم را در لایه‌های تعلیقی فرو می‌برد و مخاطب با دیدن صحنه‌های آغازین فیلم، با شخصیت اصلی و مرکزی داستان مواجه می‌شود و اولین سوالی که در ذهن او ایجاد می‌شود این است که این‌کارها برای چه است؟

این فیلم قرار نیست که حادثه‌ای خارق‌العاده و یا بزنگاهی غافل‌گیر کننده داشته باشد، روال آرام تصاویر و تصویر آرامش بخش امیرو این‌را مقدمه‌چینی می‌کند.

قدرت فیلم در شخصیت‌پردازی آن است، کارگردان با شناخت خوبش از منطقه‌ی جغرافیایی جنوب و استقاده‌ی به‌جا از المان‌های آن منطقه از قبیل: شیشه‌های مشروب افراد خارجی، دریا، گرمی هوا و جایگاه یخ در این منطقه‌ی جغرافیای، شعله‌ها و زبانه‌های آتش بیرون زده از زمین و... شخصیت جذاب و دوست داشتنی خودش را می‌پروراند.

فیلم، دوربینی است بر شانه‌های امیرو، برای به تصویر کشیدن زندگی سخت و غریبانه‌اش، دوربینی که در لایه‌های ذهنی امیرو فرو می‌رود و چیزی فراتر از به تصویر کشیدن شرایط سخت زندگی‌اش و صرفاً برانگیختن احساس مخاطب و نهایتاً دلسوزی‌اش است.

فیلم ذهنیات و اسطوره‌های یک شخصیت را روایت می‌کند، هواپیما و دویدن و برنده شدن از اساطیر ذهن امیرو است. اساطیری که در لایه‌های ذهنی و زندگی‌اش فرو رفته و او تمام تلاش و کوشش برای این است که با پول حاصل از کارش بتواند تصویر اسطوره‌هایش را بر دیوار بچسباند.

امیرو فقط برای برنده شدن نمی‌دود، می‌دود تا بداند که تا کجا می‌تواند بدود، او اندک پولی را که با سختی بدست می‌آورد صرف خریدن مجلات خارجی زبان می‌کند که فقط عکس‌های هواپیماهایش را لازم دارد، امیرو برای عشق اساطیری‌اش تا پای جان می‌دود و جان می‌کند.

امیرو مصداق یک رهای تنهاست. او حتی کسی را ندارد که در مدرسه ثبت‌نام‌اش کند. کارگردان رهایی و آزادگی شخصیت را با عشق به پرواز و دویدن به تصویر می‌کشد، هواپیما و دویدن در ذهنیات امیرو معنایی نزدیک به هم دارند، امیرو می‌دود چون‌که نمی‌تواند پرواز کند.

هواپیما در ذهن امیرو اسطوره‌ی رهایی و شکوه است و او این رهایی را لمس می‌کند، لمس کردن دیوانه‌وار هواپیما او را به‌وجد می‌آورد. او با وجود کم سن و سال بودنش، شخصیتی محکم و استوار دارد، شخصیتی مستقل.

کارگردان، اصطلاحاً امر خاص خودش را در شخصیت‌پردازی به‌بار می‌نشاند و امیرو را شخصیتی باورپذیر و زنده، خلق و پروانده می‌کند.

امیرو مصداق یک رهای تنهاست. او حتی کسی را ندارد که در مدرسه ثبت‌نام‌اش کند. کارگردان رهایی و آزادگی شخصیت را با عشق به پرواز و دویدن به تصویر می‌کشد، هواپیما و دویدن در ذهنیات امیرو معنایی نزدیک به هم دارند، امیرو می‌دود چون‌که نمی‌تواند پرواز کند.

 

محل زندگی امیرو همسو با همان امر خاص خلق شده است، او در یک لنج به گل نشسته زندگی می‌کند، دیواره‌ی آن پر است از عکس روزنامه‌ها و مجلات خارجی زبان، لامپ‌های سوخته‌ی آویزان به سقف و ...

محل کار امیرو، محل استراحت افراد خارجی است که فضایی تر و تمیز و نیمه‌غربی دارد، همواره در این مکان موزیک غربی پخش و شنیده می‌شود و افراد خارجی، لباس‌هایی متفاوت با بافت آن منطقه دارند. امیرو به‌نوعی گرایشش را به این فضاها نشان می‌دهد و از کار کردن در این مکان لذت می‌برد. او خواسته‌ها و آرزو هایش را در این فضاها جست و جو می‌کند. تنها رفیق صمیمی او همراه برادرش به دریا می‌زند و امیرو تنهاتر از همیشه در فضای جدیدی از زندگی قرار می‌گیرد.

تمام این فضاسازی‌های محل زندگی‌اش به خاص‌تر شدن شخصیت کمک می‌کند و ناخوداگاه او را باور پذیرتر جلوه می‌دهد.

امیرویک نیمه قهرمان است او پیش از آنکه در صحنه‌ی پایانی فیلم برنده‌ی مسابقه دو شود و بر طبل شادانه‌اش بکوبد برنده شده بود، او زمانی‌که با سماجت عجیبش دنبال فردی که پول آب خنک را حساب نکرده بود، دوید و شکستش داد، برنده شده بود و یا در صحنه‌ای که یخ اورا دزدیدند و او باز با آن سماجتش شکستشان داد، پیروز شده بود. او وقتی جواب تهمت دزدی را به آن فرد خارجی داد، پیروز میدان بود.

شخصیت استوار و تشنه‌ی رهایی‌اش، او را راهی مدرسه می‌کند تا سواد خواندن و نوشتن یاد بگیرد که بتواند لااقل مجلات فارسی زبان را بخواند.

امیرو شخصیتی است که صرفاً نتیجه‌گرا به زندگی نگاه نمی‌کند و برای او در مرحله‌ی اول، ارضای درونی و اعتماد به خود مهم است و بعد دیگر مسائل مطرح می‌شوند، برای او مهم نیست که روزی خلبان بشود یا نه، برای او همین عشق به هواپیما کافی است تا او حتی با لمس کردن بدنه‌ی این هواپیما به وجد بیاید.

وقتی یخ او را می‌دزدند، برای او ماهیت حق را گرفتن مهم است، هرچند که آن یخ آب بشود و دیگر به دردش نخورد، امیرو شخصیتی نیست که در مقابل زورگویی‌ها و سختی‌ها به‌راحتی از پا دربیاید، ممکن است دلش بشکند ولی دل‌سرد نمی‌شود و باز با سماجتش چیزی را که می‌خواهد، برای داشتنش تلاش می‌کند.

فیلم به‌لحاظ ساختار روایتی، روایتی آرام را در پیش می‌گیرد و داستان خطی تصویر می‌شود، کارگردان برای پرداخت شخصیتش، فلش‌بک به گذشته نمی‌زند و دوربینش را روی شانه‌های شخصیتش می‌گذارد و به او اعتماد می‌کند.

در صحنه‌ی پایانی شاهد دویدن و در شرف پیروزی بودن امیرو هستیم، تصاویری کند و پس‌زمینه صدای شعله‌های آتش به‌خوبی در خلق یک صحنه‌ی درخشان با هم همکاری می‌کنند و صحنه‌ای زیبا را خلق می‌کنند. امیرو هنگامی‌که پیروز می‌شود، شادی‌اش را با رقیبانش تقسیم می‌کند که این حرکت‌اش از او یک یزرگ‌منش کوچک می‌سازد.

امیرو شخصیتی نیست که بعد از پیروز شدن، گذشته‌اش را فراموش کند، او حتی نمی‌تواند رقیبانش را نادیده بگیرد و این شادی و پیروزی را با آنها به اشتراک می‌گذارد.

دیدگاه‌ها   

#2 azade.nz 1393-02-08 02:50
سلام...خیلی جالب بود..خیلی مشتاق شدم که فیلم رو ببینم.ممنون از نقد زیباتون.موفق باشید.
#1 بابک 1392-09-12 18:08
این فیلم فوق الآده است. متاسفانه دیگر فیلمهایی از این دست، که پرده سینما بتواند به شکوه و زیبایی شان ببالد، سالهاست در سینمای ما ساخته نمی شود. فیلم های زیبایی مثل: آب، باد، خاک – باشو غریبه کوچک – طعم گیلاس و همین دونده که گل سرسبدشان است.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692