مجموعه داستان «فرض میکنم که هستم» شامل 20 داستان کوتاه با عناوین مختلفی است که موضوعات مطرح شده در این آثار متشکل از نگاههای جامعهشناختی و روانشناختی میباشد.
همین طور در بخشهایی از کتاب به مسئله جنگ نیز بهعنوان یک رویداد اجتماعی تأثیرگذار در زندگی افراد نگاه شده است که اوج آنرا میتوان در داستان کوتاه دوران در این مجموعه مشاهده کرد. شرح نام داستانهای این مجموعه به قرار ذیل میباشد:
«دوران»، «من مرد خودمم»، «هفت و سی»، «گریز»، «کتمان»، «کلاغ»، «قصه مادر بزرگ، قسمت یا حکمت»، «همیشه این چنین نیست»، «فرض میکنم که هستم»، «عابر خسته خواب آلود»، «زودتر از لحظههای تنهایی»، «زبان عشق»، «رو کم کنی یا...»، «ذهن تب دار»، «دست خالی»، «خاک، سراسر مهتاب»، «به ناچاری به تماشا نشسته»، «بهانهای بهنام پیتزا»، «انتقام» و «برنده».
بیان سرگشتگی و تنهایی آدمها دستاویز نویسنده این مجموعه بوده برای خلق داستانهاییکه ذکر نامشان رفت. داستان کودتاه دوران، حکایت جنگ است و سفر با قطاریکه جریاناتی دارد.
بیان سرگشتگی و تنهایی آدمها دستاویز نویسنده این مجموعه بوده برای خلق داستانهابوده است.
|
- اهمیت شخصیت در داستان از هر عنصر دیگری بیشتر است؛ زیرا این شخصیت است که داستان را جلو میبرد. حوادث نیز به تبع حرکت و کنشهای او در داستان رخ میدهند. هر قدر شخصیت پیچیدهتر باشد داستان نیز پیچیدهتر میشود و هر قدر شخصیت سادهتر و منفعلتر باشد، داستان بیشتر به سطح میآید. (مصطفی مستور)
- شخصیتها؛ اشخاص ساخته شده (مخلوقی) هستند که در داستان، نمایشنامه و... ظاهر میشوند. کیفیت روانی و اخلاقی آنها نیز در عمل و آنچه میگویند و میکنند وجود دارد. (عناصر داستان، جمال میرصادقی) بازیگر داستان را شخصیت میگویند. (عناصر داستان، جمال میرصادقی)
-عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه بر مدار آن میچرخد. کلیهی عوامل دیگر، عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از شخصیت کسب میکنند. (قصهنویسی، رضا براهنی)
-شخصیتها باهم در تعامل و مقابله هستند. این امر ایجاد کشمکش میکند. کشکمش نیز بنمایهی پیرنگ است. پیرنگ نیز شالودهی داستان را رقم میزند. (عناصر داستان، جمال میرصادقی)
-شخصیت، اساس و پایهی هر داستانی است. بدون شخصیت، هیچ داستانی شکل نمیگیرد و کمتر حادثهای بهوجود میآید و در صورت بهوجود آمدن هم هیچ تأثیر عاطفی روی خواننده نخواهد گذاشت. (پلی بهسوی داستاننویسی، داریوش عابدی)
-هنری جیمز نیز تعریف قابلتوجهی از شخصیت ارائه میدهد: «شخصیت چیست؟ مگر شرح وقایع. واقعه چیست؟ مگر نمایش شخصیت!» (مبانى داستان كوتاه، مصطفى مستور)
-شخصیت در یک اثر روایی یا نمایشی فردی است دارای ویژگیهای اخلاقی و ذاتی که این ویژگیها از طریق آنچه انجام میدهد (رفتار) و آنچه میگوید (گفتار) نمود مییابد. زمینهی چنین رفتار یا گفتاری، انگیزههای شخصیت را بازتاب میدهد. (مبانى داستان كوتاه، مصطفى مستور)
همانطور که چون من برداشت کردهاید، شخصیت یعنی جریان بخشی و مارا به ته داستان رساندن است. چراکه بهنظر من شخصیت داستانی تخته موج ما به جهت روان شدن بر جریان داستان است که دراین مجموعه به تناسب خوب پرداخت شدهاند در داستان به ناچار به تماشا نشسته که فضای دلهرهای بر آن حاکم است، شخصیتی به ما معرفی میشود که استرسزا میباشد. برای جریانی دلواپس است و برای کسیکه با او نیست خطابه میکند.
«حالا که داری خیلی راحت، بدون هیچ مشکلی داخل خانه را تماشا میکنی و تبر به جان ریشه اجدادیام میزنی چیزی برایت بگویم.» ص-111
در این داستان از منظر فروید ارزیابی غرایز بشری، یا به مثابه امری خنثی یا امری اصالتاً خیر و شر، در حکم مسألهای مفهومی خودر ا نشان میدهد. برادری که شر میشود و خاطراتی را ویران میکند.
در تناسب ساختاری داستانها نیز این جمله نویسندهای که نامش را بهخاطر ندارم به ذهنم آمد که:وقتی داستان را شروع میکنم با خیال راحت موضوع و مسئله را بیان میکنم. در مرحله میانی نگران این هستم که داستان خیلی طولانی نشود و حجم حوادث بالا نرود. مرحله پایانی برایم مثل برق آتش است.
شخصیت داستانی، تخته موج ما به جهت روان شدن بر جریان داستان است که دراین مجموعه به تناسب خوب پرداخت شدهاند در داستان به ناچار به تماشا نشسته که فضای دلهرهای بر آن حاکم است، شخصیتی به ما معرفی میشود که استرسزا میباشد. |
در ضمن ما نبایستی به شکل رو، حالات درونی و بیرونی شخصیت خود را در داستان لو بدهیم و یا بگونهای آشکار سازیم بلکه مخاطب باید بهطور غیرمستقیم و آنهم از طریق رفتار و گفتار و حرکات شخصیت داستان متوجه ابعاد روانشناختی ژانر داستانی شود. در هر صورت مجموعه داستان فرض میکنم که هستم، برای دوبارهنویسی جای بسیار دارد که امیدوارم نویسنده روزی دست به چنین کاری بزند.