گزارش 121 امين شب بخارا / شب پرويز مرزبان

چاپ ایمیل تاریخ انتشار:

 

صد و بیستمین شب از شبهای مجله بخارا به یاد و خاطره پرویز مرزبان اختصاص داشت که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت و مرکز دایره‎العمارف بزرگ اسلامی در عصر روز پنجشنبه ششم تیرماه 1392 در محل موقوفات دکتر محمود افشار، ساختمان کانون زبان فارسی برگزار شد.

علی دهباشی با سخنانی کوتاه این مراسم را آغاز کرد:

« بیش از چهل روز است که استاد دیگر در میان ما نیست. اما برای ما همچنان زنده است. برای آنها که این سعادت و افتخار آشنایی را داشتند به گونه‎ای دیگر استاد حضور دارند.

خیر مقدم عرض می‎کنم خدمت خانوادۀ مرزبان، به خصوص همسر گرامی ایشان، خانم یگانه مرزبان و فرزندشان خانم مرجانه مرزبان و استادان ارجمند و دانشجویان رشته هنرهای تجسمی که به تجلیل استادشان به این مراسم آمدند.

بسیار کوتاه از باب یادآوری مروری سریع و گذرا به کارنامه فرهنگی و هنری استاد مرزبان می‎کنم.

پرویز مرزبان در پنجم اسفند 1296 در تهران متولد شد. پدرش مشهور به امین الملک مرزبان چشم پزشک بود. مادرش خانم قمرتاج بود. دوران کودکی و نوجوانی در دروازه دولت، خیابان نظامیه ، سرچشمه و باغ سپهسالار گذشت. تحصیلات دبیرستانی را در رشته زبان و ادبیات فرانسه در مدرسه سن لوئی تهران به اتمام رساند. سپس در سال 1320 موفق به دریافت لیسانس در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشسرای عالی شد و به استخدام رسمی وزارت فرهنگ برای تدریس درآمد.

ایشان علاوه بر تدریس در دبیرستانهای تهران، تدریس زبان انگلیسی در دانشسرای مقدماتی تهران را نیز از 1325 به عهده گرفتند. یک دوره نیز سرپرست دانشجویان ایرانی در لندن بودند و با مراجعت به تهران به سمت استاد زبان انگلیسی دوره فوق لیسانس دانشگاه تربیت معلم منصوب و در رشته تاریخ هنر و نقد هنرهای تجسمی در دانشگاههای تهران ـ مدرسه عالی ادبیات و زبانهای خارجی و دانشگاه هنر به تدریس پرداختند که تا سال 1375 ادامه داشت.

استاد مرزبان دارای کتابها و مقالات و ترجمه‎های بسیاری است که به برخی از آنها اشاره می‎کنم.

در حوزه ادبیات کتاب « دو نمایشنامه شوهر دلخواه و زن بی‎اهمیت» اثر اسکاروایلد که در سال 1335 در سلسله انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب منتشر شد. ترجمه کتاب « سیر نمدن » اثر رالف لینتون و بعد در سال 1343 ترجمه کتاب « معنی زیبایی» نوشته اریک نیوتن و همینطور کتاب « مردانی که دنیا را عوض کردند» نوشته راگون لارسن و ترجمه دو جلد از مجموعه چهارده جلدی تاریخ تمدن ویل دورانت با عنوان « عصر لویی چهاردهم در فرانسه» و « نهضت اصلاح دینی».

و حاصل سالهای پس از انقلاب نیز بسیار مهم بوده است از آن جمله کتاب معروف و شناخته شده « تاریخ هنر» نوشته جنسن که این کتاب بسیار مفصل تا کتون به چاپهای متعدد نیز رسیده است. و سپس کتاب « هنرهای ایران« اثر دبلیو فرریه که دارای خلاصه تاریخ و زمینه‎های هنرهای ایران از آغاز تا به امروز است.

« باغ‎های خیال» نیز کتابی بود که ایشان ترجمه کرد و برنده بهترین ترجمه سال نیز شناخته شد.

و نزدیک به یکصد و پانزده مدخل از کتاب پانزده جلدی آرتور پوپ را با عنوان « بررسی هنر ایران » به چاپ رساند و دهها کتاب و مقاله دیگر که ما جزییات آن را در بخارا به تفصیل چاپ خواهیم کرد.»

سپس دکتر هوشنگ دولت آبادی که دوستی دیرینه با پرویز مرزبان داشت به حکایت خاطرات خود از مرزبان از نخستین روزهای آشنایی تا واپسین دم پرداخت:

« سروران عزیزم ، پرویز مرزبان موجود دوست داشتنی و از هر حیث دلنشین بود ، با هر معیاری که بخواهیم بسنجیم انسانی استثنایی بود. وقتی صحبت از استثنایی بودن می‎کنم منظورم این نیست که متمایز بودن در این است او که او ممتاز نباشد. اما خوشبختانه ممتاز بودن او در زمینۀ هنر است و در آثار بسیاری که اکنون قسمتی از آنها ذکر شد و صاحبنظران درباره‎اش سخن خواهند گفت. من تأکیدم را بر متمایز بودن پرویز مرزبان می‎گذارم برای این که به خیال و گمان من متمایز بودن از ممتاز بودن کمتر نیست. برای اینکه مسئله را کمی بیشتر باز کنم، کمک می‎گیرم از حکیم سنایی که فرموده است : سالها باید تا یک اسنگ اصیل ز آفتاب گردد دُر بدخشان یا عقیق اندر یمن/ عمرها باید که تا یک کودکی از طبع خویش عالمی نیکو شود یا شاعری شیرین سخن. آنچه که در این شعر هست، صحبت از یک زمینۀ مساعد است که سنگی است می‎تواند لعل یا عقیق باشد، صحبت از آفتاب است که وسیله‎ای است که در زمان حکیم سنایی تصور می‎کردند که علت تغییر سنگ به جواهر آفتاب است . و بیت دومش خیلی مهم است و آن اینکه صحبت از طبع کودک می‎کند و صحبت از این که عمرها باید ، یعنی این که به هیچ ترتیبی یک عمر برای وقوع چنین حادثه‎ای کافی نیست و من تصور می‎کنم چون حکیم سنایی بسیار آدم دقیق و واقعاً یک فیلسوف تمام عیار بوده، این حرف را بی‎دلیل نزده است. یعینی برای این که کسی واقعاً بتواند وجود متمایزی شود فقط شرایط موجود در یک عمر کافی نیست بلکه باید عمرها باشد که چنین اتفاقی بتواند بیفتد. اجازه بفرمایید که ما ببینیم اصولاً این طبع خویش که در شعر سنایی به این زیبایی آمده یعنی چه. در زبان فارسی شاید ما آن را استعداد بنامیم اما من فکر می‎کنم بهترین لغتی که برای آن در زبان ما هست ، واژۀ خمیره است، یک چیزی در حال جوشش و در حال تخمیر دائم است. او باید در محیطی مناسب قرار بگیرد و به آخر کار به ثمر و گوهر خودش برسد. یعنی هر کسی که بخواهد متمایز شود، باید شرایطی برای متمایز شدن او جمع شده باشد. و این شرایط البته از دست خود او بیرون است و مربوط است به اتفاقاتی که می‌‎افتد و اگر این اتفاقات خوب باشند این خمیره را به صورت خیلی مطبوعی درمی‎آورند و اگر بد باشند ممکن است در یک عمر هم ثمر نرسد. پرویز مرزبان آدم بسیار خوشبختی بود. من فکر می‎کنم در نزدیک به 70 سالی که از اولین آشنایی ما گذشت، می‎توانم بگویم که از هر حیث آدم بسیار خوشبختی بود به طوری که اگر واقعاً یک دفتر تقدیر وجود داشت و این دفتر را می‎گذاشتند در مقابل دست آقای مرزبان و به او می‎گفتند هر چه که دلت می‎خواه اتفاق بیفتد در این دفتر بنویس، بعید می‎دانم که او بیش از آنچه بر او گذشت می‎توانست چیز دیگری بخواهد. در آن زمان که پرویز مرزبان به دنیا آمد، خانواده‎هایی که به فرهنگ اعتقاد داشتند و در آنها فرهنگ رفت و آمد داشت خیلی زیاد نبودند. راهی هم برای یاد گرفتن از کتابها و نشریات وجود نداشت، تعداد کمی از خانواده‎ها بودند که به علت ارتباط با فرنگ و به علت ارتباط با شعرا و حکمای داخلی کانون فرهنگ بودند و یکی از این خانواده‎ها، خانوادۀ مرزبان بود. پدرش که یکی از اطبای پیشروی چشم پزشکی در ایران بود و یکی از اولین کسانی بود که بنیاد چشم پزشکی نو را در ایران گذاشت، شخصیت بسیار مطبوعی بود که عدۀ زیادی از بزرگان علم و ادب در خانه‎اش جمع می‎شدند، در نتیجه آقای پرویز خان مرزبان ما هم بدون اینکه هیچ زحمتی بکشد، مقدار خیلی زیادی از این آدمها که می‎آمدند و می‎رفتند مطلب یاد گرفت. این عیناً مثل این است که شما در یک مسابقه دوی صد متر کسی را سی چهل متر جلوتر از بقیه روی پیست بنشانید و بگویید آقا جنابعالی از این جا شروع کنید و این اتفاقی بود که برای مرزبان رخ داد» دکتر دولت آبادی در بخشی دیگر از سخنان خود به ازدواج موفق پرویز مرزبان اشاره کرد و گفت،« من با کمال اطمینان می‎توانم بگویم که همسر مرزبان برای او چون کوهی بود. بلاهای عظیمی که بر سر مرزبان می‎توانست بیاید، مثل این بود که به یک سد شکن در دریای طوفانی برخورد کنند، یا یک کوه که جلوی باد را بگیرد به صورت ملایم و لطیف و به صورت مفرح به پرویز مرزبان برخورد می‎کرد. تمام ضرف موضوع قبل از آن که به او برسد گرفته می‎شد. و اینها همه موجب شد که پرویز مرزبان واقعاً با فراغ بال توانست تمام امکانات وجودی خودش را که بسیار هم زیاد بود، هوش سرشار ، حافظۀ خیلی خوب، قریحۀ فوق‎العاده تند و تیز و از همه مهم‎تر به اعتقاد من این امکان و توانایی که جنبه‎های مختلف یک واقعه یا یک چیز را در آن واحد بگیرد، به ثمر برساند.» دکتر دولت آبادی در بخش دیگری از سخنان خود از شیفتگی شاگردان پرویز مرزبان به او حکایت کرد،« یک روز ، حدود بیست سال پیش دوستان و هم شاگردی‎های ما در مدرسه ایرانشهر همدیگر را پیدا کردند و خواستند یک جلساتی داشته باشند و در این جلسات معلمینشان را نیز دعوت کنند و طبعاً یکی از نخستین کسانی که می‎خواستند ببیند پرویز مرزبان بود که من به سسب رفت و آمد با او پذیرفتم که ایشان را ببینند. روزی که ما پرویز را بردیم به این جلسه، بیست و دو سه نفر که همه هم میانسال بودند و برای خودشان هم در اجتماع به جاهایی رسیده بودند، مثل بچه مدرسه‎ای‎ها از سر و کول هم بالا می‎رفتند که به مرزبان برسند و با او دست بدهند و روبوسی کنند. یک جلسه‎ای بود که مرزبان در آن واقعاً به حد اعلای خوشحالی رسیده بود.» دکتر دولت آبادی از ویژگی‎های پرویز مرزبان نیز یاد کرد:« پرویز مرزبان وقتی از مدرسه می‎رفت بیرون، یک کتاب جیبی از جیبش ییرون می‎آورد و مشغول خواندن می‎شد. تمام طول پیاده‎روی را از مدرسه ایرانشهر، سر چهار راه مخبرالدوله تا خیابان سپهسالار که خانه‎شان بود ، بدون این که حتی به زمین نگاه کند کتاب می‎خواند و می‎رفت. ما این کار را تقلید کردیم و نتیجه آن که همیشه می‎خوردیم زمین. هنوز هم من نمی‎دانم چه کار می‎کرد ولی واقعاً مثل آدم‎هایی که در خواب راه می‎رفت ، به جوی آب که می‎رسید، پایش را برمی‎داشت و آن طرف جوی می‎گذاشت.»

علی دهباشی در ادامه این مراسم اشاره کرد به تقدیم نامه کتاب سی دیدار و گفت، « در این تقدیمنامه متن کوتاه اما خیلی معنادار و بسیار جانداری هست که حکایت از روان زنده‎یاد پرویز مرزبان می‎کند با این مضمون: اگر باید هوای مسموم زمان را تنفس کنم ، چه بهتر که جّو ایران . اگر باید گم کرده در بیایان خشک و هراس‎انگیز شب به صبح رسانم، چه بهتر که در کویر لوت. اگر باید از هیبت حیات محیط به تیرگی زیر خاک پناه برم چه بهتر که خاک خانۀ خودم. تقدیم به خاک‎های خشک ایران. پرویز مرزبان 15/41/1351 »

پس از آن آیدین آغداشلو از پرویز مرزبان و تاریخ هنر سخن گفت :

« برای بنده اسباب افتخار است که چند کلمه‎ای در اینجا در مدح استاد بزرگ درگذشته آقای پرویز مرزبان عرض کنم و خودم را در مقام جلیلش به نوعی شریک و سهیم کنم. وقتی آدم مدح کسی را می‎گوید خودش هم به نوعی در آن مدح حضور پیدا می‎کند. این هم اشاره‎ای است به حضور من. گفته شد که این جلسه به یاد و برزگداشت خاطره این استاد بزرگ است. می‎خواستم این را علاوه کنم که خاطره با بزرگداشت برقرار نمی‎ماند. بزرگداشت یک جلسه است ، می‎آید و می‎رود. اما خاطره می‎ماند. خاطره به کمال یک فرد بستگی دارد. که آن هم می‎رود اما خاطره می‎ماند به اعمال آدمها. به اعمال آدمها به این معنا به بخشی که حاصل داده ، یعنی می‎ماند به کار آدمها. من باب اشاره عرض کنم که حاصل عمر آدم، وجود آدم و هر چه که بوده فقط در سه نسل پایدار است . شما می‎گویید پدربزرگ من فلان حرف را می‎زد ولی دربارۀ پدر پدر بزرگتان دیگر اشاره‎ای نمی‎کنید. بعد از سه نسل آدم از یاد می‎رود مگر این که کار کرده باشد، برای کارش مانده باشد. اینجاست که مثل نقاشی سالوادر دالی استمرار خاطره به وجود می‎اید و حاصلی که داشته و عمری که پر بار بوده و انسانی که معنایی به دنیای خودش و بعد از خودش علاوه کرده، انسانی که فقط کارش ماندن و زنده مانده نبوده، کارش بودن نبوده، انسانی که توانسته چیزی به جهان علاوه کند که اگر نبود، به آن صورت به جهان علاوه نمی‎شد. ما از مؤلف بزرگواری حرف می‎زنیم که به زعم بنده این کار را کرده است. چقدر باید بها داشته باشد حاصل عمر او که برای کسانی که خودشان مدرس تاریخ هنر هستند، کتاب تاریخ هنر تألیفی او کتاب بالیتی باشد . یعنی هر جایی که اشکال داشته باشند، هر جایی که بخواهند رمزگشایی کنند از چیزی به کتاب او رجوع کنند. مقام عظیم و بزرگی است که به هر کسی نمی‎رسد» آغداشلو در بخشی دیگر از سخنان خود به مقام مترجم در ایران اشاره کرد وافزود:« در حدود یک زمان یک صد و پنجاله ساله مترجمین پلی شدند برای انتقال فرهنگ . وسیله‎ای شدند برای آن که مردم با معنا و معرفت آشنا شوند، لمس کنند آن را. به این ترتیب یک مترجم فقط یک مترجم نبود و نیست. مترجم کار بزرگتری انجام داد، واسطه‎ای شد برای انتقال معنا، واسطه‎ای شد برای انتقال ارزش. و من نمی‎دانم فرهنگ معاصر ایران بدون حضور مترجمین جطور می‎توانست سر پای خود بایستد. از مترجم کتابهای الکساندر دوما گرفته تا به امروز که مترجم با انتخابش در حقیقت به فرهنگ جهت می‎دهد.

کتاب تاریخ هنر پرویز مرزبان یک کتاب تعیین‎کننده‎ای است برای همه کسانی که اهل این معنا بودند» و آغداشلو در بخشی دیگر از سخنان خود پرویز مرزبان را چنین تعریف کرد،« پرویز مرزبان حضور مشخص یک روشنفکر والا، بلند بالا و فرهیختۀ یک عصر را با با اسمش و با زندگی‎اش یدک می‎کشد. پنجاه سال گذشته ، شصت سال گذشته با نام او عجین شده است. خیلی ها بودند که کارهای بسیاری کردند. سهم عمده‎ای دارند. و سهم هر کدامشان باید به جا بیاید. اما به حسب علاقه و دلبستگی من، آن چیزی که ما به اسم تاریخ هنر می‎شناسیم به یمن کار پرویز مرزبان جا افتاد.»

پرویز تناولی سخنران بعدی بود که به علت بیماری نتوانست به این مراسم بیاید اما متن سخنرانی‎اش را فرستاد که توسط علی دهباشی قرأئت شد.

 

پرویز تناولی                                                                   

به ‌یاد ‌مانده‌هایم از پرویز مرزبان

 

خاطرة خوب دیگر من از آن سال‌ها پرویز مرزبان است. آشنایی من با مرزبان به سال 1333 و زمانی که هنرجوی هنرستان بودم، برمی‌گردد. در آن سال و سال‌های پس از آن مرزبان معلم زبان انگلیسی ما بود. اما علاقة وی به هنر او را اغلب از تدریس زبان به تاریخ هنر معاصر می‌کشاند و بحث‌های داغی را موجب می‌شد. آشنایی و تسلط او به هنر و جهت‌گیری‌های خاصش شور و شوقی در دل ما می‌افکند و تا ساعت‌ها پس از کلاس ادامه پیدا می‌کرد. اما این تازه آغاز کار بود، زیرا چنانکه خواهم گفت چند سال بعد سرنوشت مرا بیش از پیش به مرزبان نزدیک کرد.

در سال 1339 و پس از پایان تحصیلاتم در ایتالیا روانة لندن شدم تا با مجسمه‌سازی قدرتمند انگلستان آشنایی پیدا کنم و تجربیات تازه‌ای بیاموزم. چند روز پس از اقامتم برای دیدار حمید عنایت به سفارت ایران رفتم و در راهروی سفارت به پرویز مرزبان با همان چهرة دوست‌داشتنی برخوردم. وی با گرمی مرا پذیرفت و حال و وضعم را جویا شد و از من خواست هرگاه کمکی لازم داشته باشم به ایشان رجوع کنم. در آن زمان مرزبان به سمت معاونت مسعود فرزاد و به اتفاق امور فرهنگی ایران را اداره می‌کردند و وجودشان برای من دلگرم‌کننده بود. حمید عنایت نیز سمت قابل‌توجهی در سفارت داشت و وقتی از قصد من برای اقامت چندماهه‌ام آگاه شد، مرا نزد مهرداد بهار برد و از وی خواست خانة خود را در چند ماهی که به خارج از لندن می‌رود، در اختیار من بگذارد و بهار با روی خوش قول عنایت را پذیرفت. و من در زیرزمین بزرگی که بهار در اختیارم گذاشت در محلة Egle Count مستقر شدم. این زیرزمین برای کار من ایده‌ال بود و بمحض استقرار، مشغول به کار شدم. از آن پس هر چند روز یک بار به دیدن مرزبان و عنایت می‌رفتم و از وجود آن فرزانگان بهره می‌بردم. در مصاحبات هنری با مرزبان نزدیک‌تر بودم و او را در روند کارهایم قرار می‌دادم. مرزبان با اشتیاق، طرح‌ها و عکس مجسمه‌هایم را نگاه می‌کرد و برای هر یک حرفی می‌زد و گاه چنان به هیجان می‌آمد که نهار دعوتم می‌کرد و مرا به رستوران‌ها و باشگاه‌های درجه یک می‌برد و پس از نهار به چند محله که گالری‌های آن زمان لندن مستقر بودند، می‌رفتیم و مدتی را به بحث و گفتگو دربارة آثار به نمایش گذاشته شده می‌گذراندیم.

سه چهار ماهی از اقامتم نگذشته بود که مجموعه‌ای از طرح و نقاشی و مجسمه آماده کردم و با تشویق عنایت و مرزبان تصمیم به نمایش گذاشتن آن‌ها گرفتم و با کمک آن‌ها نمایشگاهی در باشگاه ایران که از باشگاه‌های معتبر لندن بود، برقرار کردم. اولین کارهایم را مرزبان خرید و آن دو یا سه تابلوی کوچک بود. علاوه بر آن وی دیگران را نیز تشویق به خرید کارهایم می‌کرد. اما بالاخره زمان اقامتم در لندن به سر آمد و آن شهر خاطره‌انگیز و آن دوستان سخی را ترک کردم. سال‌ها پس از آن، سرنوشت مرزبان و مرا به تهران کشاند و هر از گاه یک بار در نمایشگاه‌هایی که می‌گذاشتم به دیدار آن معلم گرانقدر نایل می‌شدم. اما یک بار دیگر نیز توفیق دیدار‌ پیاپی مرزبان را یافتم و آن حدود چهارده سال پیش در ارتباط با یک ترجمه بود. در آن زمان انتشارات هنر ایران در شرف چاپ کتابی دربارة آثار و نوشته‌های من بود و متن اصلی کتاب را پروفسور David Galloway نوشته بود. انگلیسی پیشرفته و اصطلاحات سخت و پیچیدة نوشته گالووی از عهدة هر مترجمی ساخته نبود. چنین بود که نزد مرزبان رفتم و از وی که دوران بازنشستگی را می‌گذراند، تقاضای همکاری کردم و ایشان پذیرفتند.

از آن پس هر چند روز یک بار با تلفن احضارم می‌کردند و پس از لطف و پذیرایی، بد و بیرایی چند حوالة نویسنده می‌کردند و کلمات سختی را که معادل فارسی نداشت برایم برمی‌شمردند و معادلاتی را که خود هوشمندانه ساخته بودند، ‌برایم توصیف می‌کردند و مرا سرشار از تحسین و تواضع در مقابل مردی با آن همه صداقت و مهربانی باقی می‌گذاشتند.

سپس فیلمی مستند از پرویز مرزبان ساخته مجید عاشقی به نمایش درآمد و پس از آن یگانه مرزبان در جایگاه سخنرانان قرار گرفت و ضمن تشکر و قدردانی از تمام دوستان و یارانی که در این روزهای سخت آنها را تنها نگذاشتند و تشکر از مجله بخارا و علی دهباشی که این مراسم را با تلاش بسیار بر پا کرد، از همسر خود چنین یاد کرد، « پرویز مرزبان آدمی بود وراسته و بی‎نیاز که در این دنیای ماشینی و مادی یک هدف داشت و آن هم بیداری جوانها و آشنایی آنها با هنر بود. و از همین رو از ترجمه تاریخ بزرگ جنسن خلاصه تاریخ هنر را تألیف کرد که هر سال برای دانشجویان هنر چاپ می‎شود و تا به حال هجده چاچ را پشت سر گذاشته است و در این زمینه رقیبی ندارد. بهترین ساعات عمرش در کلاس و در کنار دانشجویانش گذشت » سپس خانم مرزبان یکی از مقالات کتاب سی دیدار را برای حاضران قرائت کرد.

 

 

 

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

جلسات ادبی تفریحی

jalasat adabi tafrihi

اطلاعات بیشتر

مراسم روز جهانی داستان با حضور استاد شفیعی کدکنی، استاد باطنی و استاد جمال میرصادقی
جلسات ادبی تفریحی کانون فرهنگی چوک
روز جهانی داستان و تقدیر از قبادآذرآیین سال 1394
روز جهانی داستان و تقدیر از فریبا وفی سال 1395
یازدهمین جشن سال چوک و تقدیر از علی دهباشی شهریور 1395

جلسات کارگاهی آزاد

jalasat kargahi azad

اطلاعات بیشتر

تماس با ما    09352156692