در سالهاي اخير، رشد حيرتآور حضور زنان در عرصههاي مختلف هنري از جمله ادبيات، فرصتي را در اختيار آنان قرارداده است تا در ايجاد تعريف و تصويري از جنسيت خويش مشاركت نمايند. ويرجينياولف معتقد است ادبيات حقيقي وقتي محقق ميشود كه ما از نقشهاي جنسيتي خود فراتر رويم و اصطلاح (Androgyny) را مطرح ميكند. وقتي التقاط بين دو جنس اتفاق ميافتد، باروري حقيقي در ذهن و در ادبيات روي خواهد داد. يك شخصيت از نظر او نبايد «مردِ مرد» يا «زنِ زن» باشد، بلكه تلفيقي از اين دو است كه باروركنندهي حيات ادبي است.* «نازلي جمالپناه» در اولين مجموعه داستانياش «كوچه پريدخت» كه شامل هفت داستانكوتاه است و دستمايههاي اصلي آن تنهايي و كلنجار رفتن با رنجشها و سختيهاي بشري است، همان نقش «زنِ زن» را انتخاب نموده است. زنانيكه دغدغهي محيط خانه و خانواده را دارند، تنها، منزوي و بيحوصله هستند و بدون اين كه بدانند چرا درگير روزمرگي شدهاند.
داستان اولِ مجموعه، چالش ميان انتخاب راه و روش زندگي سنتي يا مدرن را از طريق دوستي و رفاقت ميان دو نفر از ساكنين قديمي كوچه بهتصوير مي كشد. راوي داستان زندگي پرچالشي را انتخاب نموده است. او دائماً در حال تغييرِ خانه، همسر و شغل ميباشد اما رسول، دوستِ دوران كودكياش، حال و هواي مغازهي عطاري با چهارپايهاي كنار علاءالدين و كتري روي آنرا ترجيح داده است. تلاطم و طغيان زندگيِ راوي بهخوبي قابل درك است اما از آرامش و خوشبختي زندگيِ رسول چيزي دستگير خواننده نميشود. نويسنده تشبيهات زيبايي ارائه ميدهد. بهراستي اگر زندگي سنتي همان راه آب باريكي پر از آب باشد و زندگي مدرن، جوي آبي كه خشك شده است ساكنين كوچههاي پريدخت بايد كدام يك را انتخاب كنند. آيا تلفيق ميان اين دو روش امكانپذير است؟
«مراسم ناخنگيري»، روزمرگي در زندگي زنان و عواقب آن را شرح داده؛ زندگياي كه هنوز مثل گذشته است. «هنوز هم قرار ناهارهاي بيرون سرجايش بود، مسافرتها، مهمانيها. روابط خصوصيشان خوب بود و شوهرش هميشه به او ميگفت كه دوستش دارد.» آيا حق داشت به او شك كند. «او جزو پاكترين انسانها بود مخصوصاً كه زن هيچ چيزي از او نديده بود!» اين داستان تا حدودي همراستاي داستان اول است. همان انتخاب زندگي يكنواخت و سنتي. مادرِ زن او را قدرنشناس ميداند. همه حسرت زندگي و آرامشش را ميخورند. پس چه چيزي ته ذهن زن مبهم است. در اين جا بهتر بود نويسنده با انتخاب چنين موضوع زنانهاي صرفا به طرح موضوع نميپرداخت بلكه با ارائه راه حل مناسبي از طريق تلنگري كه وارد ذهن راوي داستان كرده است او را ترغيب به حل مسئلهي روزمرگي نموده و آرامش را به زندگياش بازميگرداند.
«همكلاس دانشكده حقوق» با ظريف كاري بسيار مناسبي هر آنچه را كه نويسنده لازم دانسته بيان كرده است. شلختگي ذهني و ظاهري زن بهخوبي نمايش داده شدهاست. زني با ديدن يكي از همكلاسيهاي قديمي دانشكده در ميوهفروشيِ محل بهمثابه آيينهاي در مقابل خود با واقعيت زندگيش مواجه ميشود. زن با ديدن عكس قدي خود درون شيشهي بانك خيره ميشود. آيا او نيز هم چون زنبيل خريدش از اينهمه سال كاركردن خسته شده است؟ در اينجا نيز به مانند دو داستان اول ابهام در شخصيت آدمهاي داستان وجود دارد. براي خواننده ترديد شخصيتها قابل درك نيست. آيا آنها دچار نوستالژي و روزمرگي شدهاند؟
داستان چهارم از اين مجموعه شايد ضعيفترين روايت را دارد. «سد خانم باجي» داراي موضوعي ساده و تكراري است. سادهلوحي و خرافاتگرايي و گرفتارشدن در دام فالگير و كفبين كه عواقب مالي و گاهي جاني دارد بهوفور بهعنوان دستمايهاي در داستانهاي كوتاه نويسندگان جوان استفاده شدهاست و در اينجا نيز هيچ بدعتي در آن وجود ندارد.
«دوستي قديمي» با موضوع دوستي و رفاقت و درنهايت تنهاييِ انسان در جوامع امروزي و خصوصاً در كشورهاي توسعهنيافته بهدليل تهاجم ايدئولوژيهاي غربي، مصرفگرايي، خرافاتگرايي و احاطهشدن انسان با وسايل الكترونيكي بهخوبي تشريح شدهاست. راوي داستان تنهاست اما او از تمامي اطرافيانش كه او را تنها گذاشتهاند انتقاد ميكند. نويسنده در اينجا با تلنگري به انسان امروزي ميفهماند كه بهخود بيايد و بهجاي به چالش كشيدن اخلاقيات اطرافيانش كمي به خود رجوع كند.
«گنج نعمت» و فضاي داستان كه پاركينگي روباز است موضوعي بسيار بكر و جالب دارد. نويسنده با گنجاندن معمايي توانسته پيرنگ داستان را از حالت يك روايت خطي درآورد. اما پايان داستان تا حدي سرهمبندي شدهاست. درحاليكه بهتر بود نويسنده بهخصوص از طريق موضوع دفترچهي نعمت و محتويات آن نتايج بهتري ارائه دهد.
شايد بتوان گفت بهترين داستان اين مجموعه، داستان آخر، «عكس خانوادگي» با موضوع دغدغههاي عاطفي و اجتماعي است. در اين داستان، تصاوير و توصيفها كافي و مناسب هستند و كاملاً به قوه تخيل خواننده كمك ميكنند تا شخصيتهاي داستان جنبهي بصري پيدا كنند. بهمانند راوي كه به سينما ميرود تا جادوي تصاوير او را از آنچه هستند دور كند در اين جا نيز تصويرسازي مناسب به خواننده كمك ميكند تا همان احساسي را داشته باشد كه مدنظر نويسنده بوده است. استفاده از واژهي چسبيدن و جملات مربوط به آن كمي طنز در داستان وارد كرده؛ طنزي تلخ. «... با مهرباني توضيحاتي ميدهد، اما من گوش نميكنم و تمام حواسم به چسبي است كه اينقدر بيموقع مرا به زمين چسباندهاست، و بالاخره رها ميشوم...» دختر جواني كه بهدليل مشكلات روانياش از شروع روزي ديگر ابا دارد و با اين چسبيدنها بهنوعي ميخواهد زمان را متوقف كند. ارتباط سرد و در عينحال عاطفي ميان او و پدرش كاملا احساسات خواننده را تحريك ميكند. ازدواج دوبارهي مادرش در ديار غربت با مردي خارجي و نامههاي پياپي او به دخترش براي برقراري ارتباط و توجيه كارش يادآور داستان «زير آفتاب خوش خيال عصر» از «جيران گاهان» است. دختراني تنها كه قرباني ازدواج هاي ناموفق پدران و مادران خود شدهاند.
«نازلي جمالپناه» از اين مجال براي بازنمايي جنبههاي ديگرِ زنان و ايجاد تجربيات و رخدادهاي چالشبرانگيز استفاده نكرده بلكه آنان را به فضاي تنگ خانه محدود نموده است.او راه قصهگويي را ميداند اما راه و رسمش را هنوز درك نكردهاست. به ساحت قصه نزديك ميشود و سپس با شتاب هر چه تمامتر از آن دور ميشود. فضاسازي داستانهاي اول، ششم و هفتم نقطهي قوت كار است. اما هماهنگي ميان داستانهاي مجموعه كم است. بعضي از آنها پيرنگي ساده و خطي دارند اما برخي ديگر با وارد كردن ابعادي جديد، كمي گسسته هستند. پراكندگي موضوعي و سوژهها متبحرانه نيست. در داستان سوم اشاره به ايستادن در صف اضافي است و تاثيري در روند آن ندارد: «عادت كردهام كه براي هر چيزي توي صف بايستم.» باتوجه به غرابت موضوعيِ تعدادي از داستانها كه بيشتر به بحث دوستي و تنهايي ميپردازند، شايد بهتر بود كه نويسنده، مجموعهي كاملي را به اين موضوع اختصاص ميداد و با گسترده كردن هر يك از قصهها خصوصاً با تاكيد بر موضوع جنس دوم از اين گسست سوژهها و دخيل كردن موضوعي كليشهاي همچون خرافاتگرايي پرهيز ميكرد.
انتشارات هيلا / چاپ اول / 1390
وولف، ويرجينيا. اتاقي از آن خود، نوربخش، صفورا. چاپ دوم، انتشارات نيلوفر، .1384