بيشك ابر شلوارپوش از جمله آثار برون مرزي است كه خوانندگان زيادي دارد و شعر «ماريا ماريا»ي آن در ذهن بسياري دوام يافته است. سادگي روايت در شعر مایاکفسکی او را به شاعري مردمي تبديل كرده است.
ابر شلوارپوش اولین شعر او در این سبک پس از شکست عشقش به ماریا آلکساندوردنا دنیسووا، دختری جوان از مردم اودسا، در ژانویه 1904 سروده شد و آنقدر موردتوجه طرفداران این سبک قرار گرفت که آنرا قله شعر روزگار لقب دادند.
اگرچه ترکیب نوین کلمات و جملات در این گونه شعر ممکن است عجیب بهنظر آید، اما وضوح پیام و قدرت جنبه تصویر پردازی شعر، جذابیت زیادی دارد.
جالب اينكه شعر بهسادگي بيان شده است و در عين حفظ وجه هنري و ادبي با هر مخاطبي ميتواند ارتباط برقرار كند و اين پارادوكس رمز ماندگاري اين اثر ميباشد.
برخي شخصيتپردازي را مهمترين عنصر داستاني و پيچيدگي يا سادگي داستان را تابعي از آن ميدانند در منظومه ابر شلوارپوش در بخشي كه مايا كوفسكي، ماريا را مخاطب خود قرار داده و داستان را براي او روايت ميكند صرفهنظر از داستانهايي كه در مورد واقعيت ماريا وجود داشته است در اين شعر ماياكوفسكي شخصيتي آرماني با نام ماريا خلق كرده است كه مخاطب در سطر به سطر اين شعر با او آشنا ميگردد گرچه ماريا در هر سطر نيز چهره تغيير ميدهد، در واقع ماريا شخصيتي پويا و نمادين است.
راهم بده ماریا!
تاب کوچه را ندارم
راهم نمیدهی؟
***
ماریا!
کوچه
جنگل جانوران وحشی است
در دو سطر بالا تغيير نمادين ماريا را نشان ميدهد ماريا مخاطب اين شعر ميگردد اما چنان شخصيتپردازي قوي صورتگرفته كه ما نيز چون شاعر به ماريا علاقهمند ميگرديم مايا كوفسكي در گفتوگويي يكطرفه با ماريا داستاني نمادين از جامعه را تعريف ميكند.
هقهق باران بر پیادهروها
پیادهروهای ولگرد
ولگردانی در محاصرهی آب
ولگردانی خیس
که میلیسند
جنازههای فرو رفته در سنگفرش کوچهها
و درعين تعريف از جامعه شخصيت خود را نيز بهعنوان من راوي تشريح مينمايد:
نترس
در این روزگار سیاه ِخیانت
از کف دادهام هزار چهرهام را
لشکر معشوقههای مایاکوفسکی را
يا در سطري ديگر حالات پرسوناژي خود را توصيف ميكند:
من
ماریا
من
مَرد َم
مردی ساده
مردی که قی کرده است او را
شب مسلول
در دست کثیف ِ خیابان ِ پرسنایا
شخصيت در شعر ماياكوفسكي موجودي پوياست كه حتي پس از پايان شعر نيز از روايت خارج نميگردد.
پيرنگ در شعر او به مدد اتفاقات و تصاويري كه شاعر از آنها بهره ميجويد اتفاق ميافتد در هر سطر اين شعر اتفاقي وجود دارد كه با ايجاد كشش و تعليق مخاطب را با خود همگام ميكند و تكرار نام ماريا در هر سطر يادآور پشت در ماندن شاعر است ضربهاي كه مخاطب را از شعر به روايت و از روايت به شعر ميآورد.
کشمکش عنصری ضروری در ادبیات داستانیست و به معنای چالشی است که قهرمان با آن روبهرو میشود كشمكش در سطر سطر اين شعر وجود دارد و شايد بهدليل همين كشمكش ذهني شاعر اين روايت شاعرانه را آنقدر ماندگار كرده است و اگر زاويهديد شاعر را منظر فكري او بدانيم شاعر بهراحتي توانسته است از زوايايي مختلفي جامعه خويش را به تصوير بكشد و همين درونمايه ميتواند نشاندهنده موضع انتقادي مايا كوفسكي به جامعه زمان خويش باشد:
ماريا
آیا میشود
در گوش فربه
حرف محبت زد؟
پرداخت صحنه، به معنای توصیف زمان و مکان را اغلب یکی از عناصر بنیادی ادبیات داستانی میدانند كه مايا كوفسكي به زيبايي اين صحنهها را ترسيم ميكند در واقع آنقدر موفق كه ميتواني فضاي روسيه آنروز را درذهن تجسم نماييد.
در درشکهها/برق میزنند/پهلوانان/از پرخوری
در سطر بالا در واقع شاعر ميزانسني كميك را تمهيد مينمايد. طنز تلخي كه در جايجاي اين شعر بهچشم ميخورد.
منبع :
- ابر شلوارپوش/ ولاديمير ماياكوفسكي/مترجم: مديا كاشيگر/ناشر: مينا/ رقعی - 1382 چاپ پنجم
- عناصر داستان/جمال ميرصادقي/انتشارات سخن/تهران 1388