بر هدایت ایراد گرفتهاند که فارسیش خالی از غلط دستوری نبوده، قدری سرهم مینوشته و زبان عامیانه به کار میبرده. اینها درست، ولی هدایت ادعای ادیب بودن و نثر فصیح نویسی نداشت. او میخواست بیان مقصود بکند، به هر وسیلهای که شد، شده. سخت تحت تاثیر نگارش اروپایی و بخصوص ادب فرانسه بود. بزرگانی چون دستویوسکی و بالزاک هم به فصیح نویسی اعتنائی نداشتند. همین ادب اروپایی به او جرات داد که زبان کوچه و بازار را وارد نگارش کند. خود او اصالت را در نزد مردم ساده میجست و سخت از تکلف ادبا بیزار بود.
از نظر محتوا، نوشتههای او جنبههای مثبت و منفی هم دارد که تحت تاثیر فکر قرن نوزدهم اروپا، رگه بدبینی را وارد ادب فارسی کرد. در سنت ادبی ایران اینگونه بدبینی دیده نمیشود. طعن و غضب نسبت به کژتابی زندگی بود، ولی نفی زندگی نبود. هدایت این نگاه منفی را آورد. حسن کارش این بود که برای خودنمائی یا مد پرستی نبود بلکه جزو ذاتش بود.
او که پروردهء فرهنگ شرق و غرب بود، در وجودش دو چیز با هم تلاقی کرد و اخت شد. یکی حزن و انکسار ایرانی که در ادب فارسی لانه کرده است و حالت فرو بستگی که بر تاریخ او سایه افکنده. دیگر بدبینی رمانتیک مآب فرنگی، که موسه، نروال، ادگارپو، بودلر، و سپس کافکا، نمایندهء برجستة آن بودند، و ادب اسکاندیناوی و آلمان نیز از آن مایه داشت و هدایت همهء انها را میشناخت.
توجه او به خیام، در میان شاعران فارسی و مقدمهای که بر ترانهها نوشت، حکایت از همین نحوهء اندیشیدن او دارد. او خواسته است خیام یک خیام فرنگی بکند و بدینگونه بعضی از استنباطهایش، حرف خود اوست و نه فکر خیام. بدبینی خیام، بدبینی ایرانی است. در مجموع، هدایت نویسندهء برزگی بود؛ هم توانا و هم صادق در گفتن، که این سه شرط اولیة کار است. در ادب صد ساله اخیر ایران او از همه شاخصتر خواهد ایستاد و زمانی که بعضی شهرتهای کاذب هیجانی و سیاسی از نفس بیفتند و مسیلمههای قلمیاز صحنه محو گردند، او همین گونه پایگاه خود را حفظ خواهد کرد. به هدایت باید به عنوان کسی که روان عادی نداشت نگاه نکرد. او یک نویسنده کاونده بود. زندگی شخصی او وضع خاصی داشت که نه میتوانست سرمشق قرار گیرد و نه سرزنش ناپذیر باشد. او هم در ردیف استعدادهای بزرگی چون نیچه، شوپنهاور، نروال، بودلرو کافکا، قرار می گیرد. که در بافت اندیشه جهانی و دگراندیش هستند، و یا به قول حافظ از خلاف آمد عادت کام میجویند.
دنیا تاکنون چنین نشان داده که بر ضعف استعدادهای غیر متعارف ببخشاید. شاید از یک جهت حسن اتفاقی شده است که جزئیات زندگی گذشتگان ما روشن نیست، مثلا از سنائی، از ناصر خسرو، از احمد غزالی، از سعدی، از حافظ... و گرنه چه بسا به نقیصههائی بر میخوریم که دوست نداشتیم. بزرگی قدس گونه ء بعضی از بزرگان گذشته مدیون ندانستن ماست. اگر همهء اندیشه روان، یکسان و در خط معهود عامه فکر میکردند، آب و رنگی در اندیشه نمیماند، و غذای روح بشر به یک شوربای بینمک منحصر میماند که سینه را نرم میکرد، ولی خوردن مداومش تا درجة سد جوع ملال آور بود. صادق هدایت چون نه از کسی خورده داشت و نه چشمداشتی، بیحسابگری، به همان سبکی که دلخواهش بود رفتار میکرد. بیزاری و تحقیر خود را نسبت به نالایقانی که صاحب مقام بودند، یا جاه طلبی از خود نشان میدادند پنهان نمیکرد. هم چنین نسبت به پولدارها، متقلبها، دو روها و خلاصه دنیادارانی که میخواستند از شتر قربانی ایران سهمیعاید خود کنند. این حالت تحقیر را چه در نوشته و چه در زندگی خود نشان داده بود. چون مرد محجوب و مودبی بود سعی داشت که اینگونه اشخاص روبرو نشود تا برخوردی پیش نیاید.
از ادبا و نویسندگان رسمیمآب اگر حرفی به میان میآمد، سعی داشت با بالا انداختن شانه یا پوزخند، بیاعتقادی خود را نشان دهد، یا احیانا کلمه طنزآمیزی بر زبان میآورد....