پیرامون فیلم
این فیلم بر اساس داستان زندگی هوارد هیوز[1] کارگردان، تهیهکننده و خلبان مشهور آمریکاییست که همواره بهدنبال شکستن رکوردهای سرعت و فاصله پرواز بود. هیوز که عاشق سینما و هوانوردی بود تمام ثروت بهجای مانده از پدرش را صرف تولیدات سینمایی و ساخت یک هواپیمای جدید غولپیکر نمود. او که به اختلال شخصیت وسواس فكری و عملی[2] (OCPD) دچار بود در سن 25 سالگی يکی از پر فروشترين فيلمهای هاليوود آن دوران یعنی فرشتگان جهنم[3] (1930) را ساخت. او علیرغم پیشرفت قابلتوجهی که در صنعت سینما پیدا کرد اما بهدلیل کمالگرایی بیمارگونه و آرزوهای بلندپروازانهاش قصد ساخت بزرگترین هواپیمای تاریخ را کرد و سرانجام با سقوط نافرجام این هواپیمای غولآسا رسوایی بزرگی از خود در آن دوران باقی گذاشت. تا جاییکه اواخر عمرش خود را در یک اتاق تنگ و تاریک حبس کرد و از انظار پنهان شد. این فیلم به دوران اوج شهرت هیوز و در نهایت پایان تلخ زندگی او پرداخته است.
هیوز (با بازی دیکاپریو) که ثروت فراوانی از پدرش به ارث برده است تصمیم میگیرد تا یکی از پرهزینهترین فیلمهای تاریخ سینمای هالیوود را بسازد. او برای این کار با بسیاری از افراد سرشناس مشورت میکند و نیروهای انسانی زیادی را با پرداخت دستمزدهای فراوان به کار میگیرد. حاصل صرف چنین هزینۀ هنگفتی تولید نخستین فیلم بلند او با نام فرشتگان جهنم است که به یکی از فیلمهای پرفروش آن دوران نیز مبدل میشود. اما از آنجاییکه بلندپروازیهای هیوز تمامی ندارد بهدلیل اشتیاق فراوانی که به هوانوردی دارد تصمیم میگیرد تا بزرگترین هواپیمای تاریخ را بسازد. او برای نیل به این هدف متحمل هزینههای هنگفتی میشود و مبالغ زیادی را از دولت قرض میکند. اما پروژۀ عظیم او بهدلایلی چند شکست میخورد و با سقوط نافرجامش تمام اعتبارش در نزد محافل رسمی و غیر رسمی از بین میرود. به گفتۀ خیلیها شاید اگر هیوز در این سقوط نافرجام کشته میشد اکنون تبدیل به یکی از اساطیر و قهرمانان آن دوران میشد.
تحلیل فیلم
هوانورد، علاوه بر اینکه گریزیاست به اوج شکوفایی سینمای هالیوود در دوران کلاسیک خود در واقع بیانگر صعود و سقوط زندگی پردغدغۀ یک بیمار مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی و جبریست. هرچه از فیلم میگذرد هیوز بیشتر در منجلاب علائم و نشانههای اختلال وسواسی و جبری خویش دست و پا میزند. تا جاییکه در پایان فیلم بهطور کامل منزوی میشود و از تمام آدمهای پیرامونش فاصله میگیرد و در این منجلاب غرق میشود. جملۀ مادرش (تو در امان نیستی) در تمام طول این سالها بخشی از ناخوادآگاه وجودش گشته و به وسواسش بیشتر و بیشتر دامن میزند. کمالگرایی او آمیخته با نوعی بلندپروازی برای رسیدن به اوج قلههای پیشرفت در جوانب مختلف زندگی، زمینه را برای سقوط شخصیتی او هموار میسازد. در واقع یکی از آیتمهایی که اسکورسیزی در فیلم هوانورد به مدد استفاده از شخصیت هیوز بهطور ضمنی به آن اشاره دارد غایت بلندپروازی و عطش سیریناپذیر یک انسان برای جاودانه ماندن است. عطشی که تحتتأثیر عوامل روانشناختی فراوانی که ریشه در گذشتۀ هیوز دارد میل به پیشرفت را در او فزونی بخشیده و او را درگیر نوعی مرض جاودانگی کرده است! شاید در نخستین نگاه به حالات وسواسی هیوز در جریان فیلم و باتوجه به فلشبکی که کارگردان به دوران کودکیاش میزند و او را در حال استحمام توسط مادرش نشان میدهد مسئله فقط یک وسواس شستشوی ساده باشد. اما اینطور نیست، چرا که مشکل او چیزی فراتر از یک اختلال سادۀ وسواس است. اگر بخواهیم صرفاً از زوایۀ روانشناختی و بالینی به این فیلم نگاه کنیم یقیناً چشم بر سایر جوانب خوب این فیلم خوشساخت بستهایم. اما غرض در این تحلیل کوتاه جز این نیست. همه ما ممکن است در زندگیمان هر از گاهی درگیر افکار مزاحم خاصی شده باشیم. بهعنوان مثال، یک نگرانی خاص نسبت به یک موضوع، و یا یک خط ترانهای که بارها و بارها ورد زبانمان شده و در طول روز رهایمان نکرده است! اگر همین درگیری و اشتغالهای ذهنی ساده را دهها برابر کنید حال و هوای یک فرد مبتلا به وسواس فکری و عملی را بهتر درک خواهید کرد. افراد دچار OCD گرچه به مشکل خویش آگاهی دارند اما قادر به کنار گذاشتن این افکار و رها شدن از شر آنها نیستند. آنها گاهی چنان درگیر این افکار و اشتغالات ذهنی میشوند که از لحاظ روانی و جسمانی از پا درمیآیند. در راهنمای تجدید نظر شدۀ تشخیص اختلالات روانی چاپ چهارم (DSM IV TR ) در توصیف اختلال شخصیت وسواس فکری و عملی اینگونه آمده است: «الگوی فراگیر اشتغال ذهنی نسبت به نظم و ترتیب، کمالگرایی و کنترل ذهنی و روابط میان فردی به بهای از دست دادن انعطافپذیری و کارآمدی در سایر جوانب زندگی». در نتیجۀ این بیماری، تعادل فرد به هم مىخورد و او را در سازگارى با محیط پیرامون دچار مشكل میکند. افرادیکه دچار این اختلال هستند در یک طیف خفیف تا شدید قرار دارند. وسواس يك اختلال اضطرابي داراي مبنای زيستشناختي است كه معمولاً از دوران كودكي شروع ميشود و گاهی الگوي خانوادگي دارد. ريشۀ این بيماري، اضطراب بوده و به دو شكل فكري و عملي خود را نشان میدهد. وسواسهاي فكري در واقع نوعی افكار يا مشغلههای ذهنی ناخواستهاند كه بهصورت مكرر وارد آگاهي ميشوند و آرامش فرد را برهم میزنند. چنانچه فرد با هدف کاهش ناراحتي و اضطراب ناشی از این افکار و مشغلههای ذهنی دست به اعمال و رفتارهای تشریفاتی خاصی بزند دچار وسواس عملی یا جبریست. جالب اینجاست که هم افکار وسواسی و هم اعمال و تشریفات وسواسی از نظر خود فرد مبتلا، احمقانه و غیر منطقیست. اما فرد مبتلا خود را ناتوان از متوقف كردن آنها ميداند.
علیرغم تشابه اسمی که بین وسواس فکری و عملی (OCD) و اختلال شخصیت وسواس فکری و عملی (OCPD) وجود دارد اما باید گفت که این دو تا حدودی با یکدیگر متفاوتاند. حتی در راهنمای تشخیصی اختلالات روانی (DSM IV-TR ) OCD در محور 1 و در طبقه اختلالات اضطرابی قرار گرفته است؛ درحاليکه OCPD جزء محور 2 محسوب میگردد. چنانچه فردی مبتلا به OCD باشد ممکن است مبتلا به OCPD نیز باشد. همانگونه که در فیلم هوانورد، هیوز علاوه بر دارا بودن افکار و اعمال وسواسی، دچار OCPD نیز هست. افراد مبتلا به OCPD افرادی کمالگرا، گاهاً بیش از حد حساس به نظافت و نظم و ترتیب و از طرفی بییش از حد نگران و قانونمند هستند. آنها بهخاطر کوچکترین اشتباهاتی که مرتکب میشوند به شدیدترین وجه ممکن از خود انتقاد میکنند. در واقع خودسرزنشگری آنها هم نوعی مانع بر سر راه آنهاست و هم نوعی اهرم برای پیش رفتن بیشتر به سمت جلو. رسیدن به قلۀ قاف هم آنها را راضی نمیکند! همانند هیوز که با ساختن بهترین فیلم تاریخ سینما باز هم راضی نمیشود و راه کمال را در صنعت هوانوردی میبیند و سودای ساخت عظیمترین هواپیمای تاریخ را بدون انجام هر گونۀ برنامهریزی قبلی در سر میپروراند.