گره نگشوده
شايد بتوان شعر را داستاني دانست كه گره اصلي آن هيچگاه باز نميشود ابهام وآيروني1 بودن كلام در شعر همان گره ناگشودني است. شعر به اعتبار ايجاز و قدرت واژگاني آن از داستان فاصله ميگيرد گرچه داستان هم قدرت واژگاني شعر را دارد اما درشعر تقسيم قدرت ميان واژگان وكاركرد هنري زبان به دليل ايجاز بيشتر است زير قدرت كلي وجه هنري ادبي شعر بين تعداد كمتري واژه تقسيم ميگردد.
اگر طرح را داستان بنمايه آن بدانيم، شعر نيز از طرحي پيروي ميكند كه ميتواند آگاه يا ناخوداگاه باشد طرحي كه برخلاف داستان ممكن است هرگز روي كاغذ نوشته نشود. اما طرح چه در ذهن شاعر چه در روي كاغذ انسجام ذهني مخاطب را بههمراه دارد پيرنگ در شعر كه به كمك يكسري اتفاقات بوجود نميآيد بلكه به كمك يكسري تصاوير خلق ميگردد و اين آنجاست كه شعر آغاز ميگردد. درواقع قدرت شعر آن است كه بتواند به كمك رشته تصويرها روايت كند و انديشه شاعر را به شيوهاي هنري بيان كند. نه اينكه بهكمك روايت به شعر انسجام ببخشد.
بهعنوان مثال در شعر به وقت البرز مهرنوش قربانعلي شعر اين چنين آغاز ميگردد:
{چهارتاق درياها را به هم ميكوبم/ لولاهاي توفاني به رعشه ميافتند (به وقت البرز،صفحه 9)}
در سطر بالا تصوير و اتفاق باهم عجين شدهاند و شاعر با همين سطر نخستين تعليق را براي مخاطب ايجاد كرده است درواقع گرهافكني درهمان ابتداي شعر آغاز ميشود.
توصيف در داستان و تصوير در شعر هردو يك كاركرد را دارند آنهم ايجاد يك تصوير عيني براي مخاطب است. همينطور كه پيشتر گفته شد در شعر ميتواند نمادين باشد يا سورئال. گرچه اين موضوع در داستان هم اتفاق ميافتد:
{دشتستان از صداي سم اسبي به خود ميآيد/ كه جنگ جهاني اول را از پيشانيات پاك كرد (همان،صفحه 12)}
{درتوالي كوهها تكرار ميشوم/ ديوار ميچينم ديوار/ زاگرس دورههاي زمينشناسي را به زير ميكشد (همان صفحه 13)
راوي در شعر به وقت البرز اول شخص است ودر اين شعر روايت بين هر سه شكل من رواي در تبادل است اما حضور اول شخص با ديدگاه نامحدود بر دونوع ديگر غلبه دارد چرا كه راوي روايتكننده شعر است و شعر ديدگاه نامحدودي براي راوي قائل است.
{و دادگري تولد انوشيرواني است كه در تو اتفاق ميافتد (همان صفحه 13)}
{آوردهاند كه استخوان تركانده و سري درآورده ميان سرها/ با چشمان باز از البرز مراقبت ميكند}
{در تسخير بابل به ياريات ميآيند}
زمان در اين شعر بين حال و گذشته در جريان است. راوي بهجز حكم ديدگاه نامحدودش ميتواند از گذشته خبر بياورد و حال را نيز توصيف كند گرچه بيشتر افعال بهصورت حال بيان شدهاند:
{چارتاق دريا را به هم ميكوبم/ چهار ستون اندام بادهاي موسمي ميلرزد}
{آوردهاند كه رگهاي اين سرزمين بيش از نفت است/ و رؤياهاي تهران آنقدر كلان شده/ كه وقف اهتزاز پرچمش باشد}
{اين فلات حرارتي دارد كه با نبض من تنظيم ميشود}
{خورشيد با بلندترين اقليمات حرف ميزند}
بينامتنيت در اين شعر حضوري پررنگ دارد آرايهاي كه در جاي جاي اين شعر در جريان است و ميتوانيم مسير داستانها تاريخ و افسانهها در اين شعر دنبال كنيم البته اين مسير نيز وجه آيرونيك خود را بهكل كلامي دنبال ميكند بهعنوان نمونه:
{و مادها كه در ارسباران قدم ميزنند/ در چشم اسكندر يونان برخود ميلرزد}
{به شيري كه فرزندانم نوشيدهاند/ ستارخان روي حرف سهند حرف نميزند}
{من اولين سكهام كه انگشتان تو ضرب ميگيرد}
{جنگل با وسعت شمالياش شكسته نفسي ميكند/ كه كوچكخان را به رخ نميكشد}
اين شعر نمونه موفقي از كاربرد بينا متنيت و روايت در شعر است و قدرت كلام شاعر در اين شعر كاملاَ مشهود ميباشد بهوقت البرز شعري ممتاز در كارنامه مهرنوش قربانعلي است شعري كه كاركردهاي هنري موفقي در آن استفاده شده است شعري كه شاعرش با ايجاد همپيوند ذهني و فضايي نوستالژيك توانسته است فضايي اساطيري و استعاري خلق كند .
پانويس:
- 1.مراد از آيروني همه اقسام آيروني ميباشد و نه فقط آيروني كلامي
منابع :
- 1.قربانعلي، مهرنوش، به وقت البرز، انتشارات آهنگ ديگر چاپ دوم بهار 1388