بازگشت به سنّت قصّهگویی یا آغاز به پِیریزی نوع «داستان کوتاه مدرن ایرانی»
این مجموعه شش داستان کوتاه دارد: 1. بازگشت آناهیتا 2. ناظم موشی و حوض چوق انار 3. پرتره 4. آزار مراق 5. خواهرم لاله 6. پیرمرد و دریا، روایتی دیگر.
بارزترین مشخصهی آنها این است که تقریباً هیچگاه به مرحلهی دراماتیزه شدن نمیرسد. آنهم دلیل سادهای دارد؛ بهقول اوکانر (O' Conner) داستان کوتاه از مرحلهی زمینهسازی به مرحلهی گسترش و سرانجام به مرحلهی نمایشیکردن وارد میشود. مرحلهی نخست با درصدهای کم یا بیش در داستان وجود دارد. بیشتر سعی راوی هم در گسترش داستان مصروف میشود. لیکن مرحلهی آخر مستلزم بهکارگیری تکنیکهای چندی است. در داستانهای این مجموعه بههماندلیل غلبهی توصیفگری، دراماتیزه نمیشوند. مرحلهی گسترش هم - هیچگاه و بههیچگونهای – کامل نمیشود و فاقد تعلیق (suspense) است. شخصیّتها ساده و یکبعدی هستند. بااینکه تمام داستانهای کوتاه این مجموعه در واقع داستان شخصیّت هستند و یک موقعیّتپردازی محسوب میشوند؛ حتّا میتوان با اندکی اغماض ژانر چهرهپردازی (portrait) بر آنها اطلاق کرد. بااینوجود اشخاص از حدّ تیپسازی فراتر نمیروند. نه صدای آنها را میشنویم و نه ابعاد وجود آنها را، با همهی تناقضهایش میبینیم. گو اینکه علیّتی ایدهئولوژیکی در همهی آنها وجود دارد و این مربوط به نوع روابط علّی موجود در داستانهای این مجموعه است. برای نمونه در داستان «دشمنها»ی چخوف، آبوگین یک شخصیّت گِرد (round) است زیرا ما او را هم انساندوستی مهربان میبینیم هم بیرحمی خودخواه. این دو خصلت کاملاً متضاد، در وجود یک آدم واحد، بیانگر دوبعدی بودن اوست. همین دوبعدی یا چندبعدی بودن است که یک شخصیّت عمق مییابد وگرنه در سطح میماند؛ این همان اتفاقی است که در همهی اشخاص این مجموعه افتاده است.
ویژگیهای مشترک این شش داستان
- 1.ساختار معطوف به معنا: نقشه یا دسیسه؛ طرحوارگی.
- 2.توصیفات غِنایی.
- 3. واقعیّت گریزی و گرایش به فضای انتزاعی و غلبهی عناصر رمانس.
تاریخ واقع گرایی رمانس خیالپردازی
یک نوشته بین طیف تاریخ و خیالپردازی قرار میگیرد. بهترین حالت و البتّه اصحّ جایگاه برای داستان کوتاه در این دامنه، فضایی مابین واقعگرایی و رمانس است. چون خیالپردازی با داستان پریان و جادوگران سر و کار دارد و تاریخ هم که آشکارا بیرون از حیطهی بررسیهای داستانی است.
- 4.شخصیّتها: ساده.
- 5.دانای کلّ محدود.
- 6.تقابل مرگ و زندگی. (این مطلب که رابطهاش با درونمایه یا بنمایه و علیّت ایدهئولوژیک است توضیح داده خواهد شد)
- 7.نمادپردازی.(درباره این مطلب هم بحث خواهد شد)
- 8.ارجاع به مسندالیه مجرّد (مربوط به سیاقهای کلام).
- 9.غلبهی روابط مبتنی بر غیاب بر روابط مبتنی بر حضور ( بر اساس استعارگی داستان).
- 10.نبود پِیرنگ داستانی.
* نمود نحوی: ساختارهای متن (در بررسی روایت بر اساس بوطیقای ساختارگرایی یادآوری این نکته ضرورت دارد که درست است ایان رید، نقص تئوری ساختارگرای افرادی مانند کلود برهمون و تزوِتان تودوروف و لوی اشتراوس را دربارهی داستان کوتاه متذکّر میشود لیکن بهنظر میرسد گسترش نظریهی ساختارگرایی فوق به حوزهی داستان کوتاه ناشی از یک اشتباه نباشد و احتمالاً بررسی پیشِ رو در روشن کردن این مسأله مفید باشد )
توضیح دو واژه ضرورت دارد: یکی واژهی «نمود» دیگری واژهی «متن»: «نگرش دوم، هر متن معیّنی را نمودی از یک ساختار مجرد میانگارد.» (تودوروف، 1382: 15) متن خود که فقط با تجربه حاصل میشود مانند یک رمان، داستان یا درام، تقریباً دارای بیش از یک پِیرفت است. ترکیب پِیرفتها میتواند به سه صورت باشد. (همان: 93) «درونهگیری» مانند داستانهای کلیله و دمنه و مرزباننامه؛ «زنجیرهسازی» مانند داستانهای هزارویک شب؛ «تناوب» مانند نمایشنامهی زائر. درونهگیری یک پیرفت درون پیرفت دیگر است یعنی داستان در داستان. در زنجیرهسازی هر پیرفت از نظر خط طولی داستان با پیرفت یا پیرفتهای احتمالی دیگر همپوشانی ندارد. این همان تکنیک «رابطهسازی» است که بین عناصر درونی متن در داستانهای مجموعهی «نوروز آقای اسدی» دیده میشود. تناوب هم که جابجایی گزاره یا گزارههایی از یک پیرفت با گزاره یا گزارههایی از یک پیرفت دیگر است. این خصیصه در آثار مدرن و امروزه غلبه دارد.
در اینجا تمرکز ما بر تجزیهی متن – تا حدّ امکان – برای تعیین نسبت رعایت ساختار یک داستان کوتاه است. این نسبت ناظر بر حرکت داستان از تعادل به عدم تعادل یا از عدم تعادل به تعادل است. در این ساختار همان گزارههای روایی هستند که کنشگران و محمول (عملکرد) هر یک را معیّن میکنند. لیکن همچنانکه پیشتر قول دادهایم ابتدا باید مواردی اثبات شود.
روایتپردازی و علیّت حاکم بر آن
اکنون که موارد مهم برای یادآوری گفته شد لازم است با تکیه بر دو محور به نقد داستانهای این مجموعه بپردازیم؛ یکی همان نحوه روایتپردازی است و دیگری نوع علیّت حاکم بر روابط درون -متنی. گفتیم که بر اساس نظر ساختارگرایان برای اینکه یک پیرفت کامل باشد باید دارای پنج گزاره باشد. این پنج گزاره حاکی از کنشگران و محمول یا کنش آنها است. بدون اینها نه تعادلی بهم میخورد نه ارادهای برای تعادل وجود دارد. برای نمونه داستان «پیرمرد و دریا و روایتی دیگر». پیرمرد با چه کسی در جدال است؟ چه اتفاقی افتاده است؟ یا اگر این جدال درونی است با چه نیروی شر یا خیری؟ سعی در دستیابی به پاسخ این پرسشها بیهوده است. در اینجا بهتر است سخن جرالد پرینس دربارهی داستانهای کافکا را به یاد بیاوریم که آنها را مرشن یا نوعی از داستانهای پریان مینامد. به زعم وی و بر اساس الگوی آن در این داستانها هر چند اعمال انسانی است لیکن فضا انتزاعی است. گذشته از آن بهدلیل نقص کمّی گزارهها کیفیّت پیرفت هم از بین میرود و در این هنگام ساختار داستان، آشکارا از پِیرنگ به دسیسه یا نقشه متمایل میشود و این بسیار هماهنگ با نظری است که دربارهی نوع علیّت خواهیم گفت. این حالت بدون اغراق در همهی داستانهای مجموعه هست. نمونهی دیگر داستان پرتره؛ هیچ اتفاقی نمیافتد و آنچه هست یک روانشناسی سطحی است. کاوشی در برداشتهای یک شخص از محیط. از قضا همین نیز همسو با علیّت معهود است. شخصی گریخته از وطن در یک خیابان با یک روس نقاش - باز هم - گریخته از وطن آشنا میشود. در نتیجه پرترهای که از ایرانی گریخته ترسیم میشود آیینهای است که چالشهای درونی او را نشان میدهد. داستان بازگشت آناهیتا یک بازی ساده و کودکانه است؛ راوی در توازن بین بازگشت آناهیتا و آمدن آب راه انداخته است. وقتی آب میآید آناهیتا هم میآید. لازم است بدانیم که در اساطیر ایرانی اردویسورا اناهیتا یعنی آبهای نیرومند پاک. هیچ کنشی برای تعلیق و گرهی برای گشودن و رمزی برای آشکار کردن وجود ندارد.
آنچه بیش از همه برای راوی این داستانها مهم است و جوهرهی داستانها را شامل میشود این است که آدمهای تنها در جدال با نیروهای متخاصم، جز پناه بردن به کنج تنهایی راهی ندارند. این علیّتی است که روابط واحدهای روایی را تشکیل میدهد وگرنه جستجوی علّت و معلولی مشخّص برای واحدهای متوالی بینتیجه خواهد بود. این همان علیّت ایدهئولوژیک است که ناظر بر متن است و نه ناظر بر واحد متوالی یا گزارههای روایی. در داستان کوتاه «خواهرم لاله»، هیچ حلقهی ارتباطی عاطفی بین اعضای یک خانواده دیده نمیشود جز اینکه راوی به ما میگوید اینها یک خانوادهاند. مرگ مرد خانواده با آن حالت انتزاعی و بدون تأثیر بر روند مسأله در بافت داستان تحلیل نمیرود. پس ناچاریم برای درک آن به متن متوسل شویم و در فضای نادیدنی و مجرد متن به دنبال علّتی بگردیم که متن بهسادگی فقط نمودی نامتعادل از آن است. پزشک پیری تنها و خیالپرداز، ماهیگیر پیری تنها و سرخورده و خیالپرداز، جوان زندانی-سربازی تنها و مبهوت و خیالپرداز، میانسال آوارهی تنهای باز تنها شده ( چون نقاش هم ناگهان او را ترک میکند). اینها بنمایههای داستانی هستند که نمیتوان در تکتک گزارههای داستانها رد آنها را پی گرفت.
بازگشت به خیالپردازی و نمادسازی سنتی در حکایتهای شرقی
بهطورآشکار آنچه ایان رید درباره تعریف حکایت مینویسد چیزیهایی در اینجا دیده میشود؛ او مینویسد: «در حکایتهای آمریکایی در دهه 30 و 40 سده 19 میلادی، سه خصیصه دیده میشود: 1. شخصیتپردازی انتزاعی 2. فاصله گرفتن از رفتار معمول اجتماعی 3. گرایش به رمز.» (رید، 1376: 35) – یادآوری میشود این برداشت رید بر اساس بررسی بسیار ارزنده فرانک اف. مارلر است که زیر عنوان «from Tale to Short Story» در سال 1963 نوشته شد و ترجمه آن را نگارنده این مقاله در دست اتمام دارد. مطابق با یک سری بررسی های منظمی که نگارنده خود در دست انجام دارد در داستان کوتاه در معنی حرفهای آن، باز این ویژگیها دیده میشود. همچنانکه در غرب ـ چون جدا از آمریکا، اصولاً در فرانسه بهجای کاربرد واژه (Short Story)[با حروف بزرگ در آغاز]، از واژه (Conte) بهرهمیگیرند که بهمعنای داستان کوتاه خیالی است که حقیقتنمایی(Verysimilitude) نسبتاً اندکی دارد- در شرق هم و بهخصوص ایران، گرچه سعیی بسیار هست تا از الگویی غربی پیروی شود باز هروقت داستان نویس در قالب فرهنگی شرقی خود میرود حرکت بهسوی چنین ویژگیهایی اجتناب ناپذیر خواهد بود. مجموعه حاضر از کلباسی مطابق با چنین رویکردی خلق شده است. در سطور بالا هم وقتی از علیّت بحث شد دیدیم که صدفه یا تصادف که متناقض با اصل فلسفی و علّی است در همه داستانهای این مجموعه بهوضوح دیده میشود – چنانکه در داستان کوتاه «برادرها زیر آفتاب» از حبیب پرتاری هم بود- این داستان در شماره شهریور ماه همین نشریه چاپ شد.
هر جامعهای نگرشی خاص به مسائل دارد. در کنار آن حکومتی دارد که سعی در القای ایدهئولوژی خاصی دارد؛ بهویژه اگر حکومتی توتالیتار باشد بهیقین این القا سختتر و تندتر خواهد بود و هم اصولاً مسیر تکنیکی روایت را ناخواسته به هنرمند نویسنده تحمیل خواهد کرد. شرق و ایران بنا به چنین سابقهای، نوع خاصی از داستان را مینویسد که در آن همین سه ویژگی وجود دارند. با این تفاوت که براساس تکیه بر ترسیم یک تعریف شرقی از «داستان کوتاه» در معنی اخصّ آن، دیگر وجود این سه ویژگی دال بر این نخواهد بود که داستانهای مجموعه نوروز آقای اسدی «حکایت» هستند. بلکه با تأکید بر الگوهای شرق ساخته، این هم نوعی از داستان کوتاه مدرن است که رنگ شرقی و مختصات ایرانی خود را حفظ میکند. این به خودی خود یک بازگشت نیست بلکه یک خودیابی هنری بر اساس اصول فرهنگی است که ظهور داستان کوتاه ایرانی محض را اعلام میکند. داستان کوتاه «خواهرم، لاله» به اندازه کافی دارای نماد و عنصر خیال است. ناگفته پیداست که وقتی عنصر خیال که البته یک ویژگی شاعرانه است وارد داستان میشود باید بدانیم که بر روی لبه تیغی حرکت میکنیم که میتواند ما را به پایین یکی از دو سمت شعر و داستان کوتاه پرتاب کند. در کنار آن همین خیال بهسادگی در تناقض با منطق روایت است. این یکی از مهمترین مواردی است که در تلفیق خیال و واقعیت مانندی یک داستان کوتاه مدرن باید رعایت شود. «نسبت خیال به واقعیت مانندی»، تعیین خواهد کرد که این داستان کوتاه مدرن است یا یک «قصه پریان مدرن»؛ همین داستان کوتاه اخیر نمونهای برای یک «قصه پریان مدرن» است. هرچند آدمهای داستانی بهخصوص پدر و خواهر راوی، پری نیستند اما همانند یک آدم معمولی هم نیستند. گفتارها، بودنشان، مرگ پدر، کارهای خواهر و اصرارش بر این کارها، آمدن مأمور و جلب راوی و نحوه بستری شدن و ترخیص پدر از درمانگاه آنچیزی نیستند که ما با آن آشنا باشیم و دلایل و کیفیت آن را جز در عالم رؤیا بپذیریم. نمونه بسیار مشهور کارکرد این داستانهای هفت پیکر نظامی گنجوی است و مورد اخیرتر آن «ستارگان فریب خورده» آخوندزاده. با این تفاوت که در داستانهای نظامی آدمها نام ندارند و فقط با توصیف است که با آنها آشنا میشویم: پیر، جوان، شاه، چوپان و غیره و آدمهای آخوندزاده و حتی داستان کوتاه «خانه پدری» از سعید نفیسی، هم نمونه تیپ سازی هستند: وجود نام یوسف در داستانی که خواب محرّک آن است بیدلیل نیست؛ همچنین نام عباس و محمد که پدر و پسر از شاهان صفوی هستند. داستانهای نظامی بهوضوح روایتهای شفاهی هستند و داستان آخوندزاده اقتباس تاریخی است. لیکن داستانهای کلباسی شکلی از داستان کوتاه مدرن هستند با روایت خیالی که فاصله آن با قطب خیالپردازی محض اسکولز کمتر و کمتر میشود.
منابع:
- آخوندزاده، میرزا فتحعلی، (2536)، تمثیلات، ترجمه محمدجعفر قرجهداغی، چاپ سوم، تهران، نشر خوارزمی.
- امجد، حمید، (1382)، زائر، چاپ نخست، تهران، نشر نیلا.
- اوکانر، فرانک، (1381)، صدای تنها، ترجمه شهلا فیلسوفی، چاپ نخست، تهران، نشر اشاره.
- تودوروف، تزوِتان، (1379)، بوطیقای ساختارگرا، ترجمه محمد نبوی، چاپ نخست، تهران، نشر آگه.
- رید، ایان، (1376)، داستان کوتاه، ترجمه فرزانه طاهری، چاپ نخست، تهران، نشر چشمه.
- کلباسی، محمد، (1390)، نوروز آقای اسدی، چاپ نخست، تهران، نشر چشمه.
- کلیله و دمنه نصرالله منشی، تصحیح مینوی.
- نظامی گنجوی، (1383)، هفتپیکر، تصحیح وحید دستگردی، چاپ سوم، تهران، نشر طلایه.
- هزار و یکشب، ترجمه تسوجی.
- هینلز، جان، (1379)، شناخت اساطیر ایران، ترجمه آموزگار و تفضلی، چاپ سوم، تهران، نشر چشمه-آویشن.-Gerald Perince, A Grammar of Stories.